۲۳-۲۵ ربیعالثانی ۱۴۴۲
ترجمه
[پس چرا اگر که شما بیرون از [زمره] جزادادهشوندگانید؛] او را برنمیگردانید؛ اگر راست میگویید!
نکات ادبی
تَرْجِعُونَها
قبلا بیان شد که ماده «رجع» در اصل به معنای «رد» (برگرداندن) و «تکرار»؛ و «برگشت (عود) بدانجایی که از آنجا آمده ویا به وضعیتی که قبلا در آن وضعیت بوده» به کار میرود، و صیغه ثلاثی آن (رَجَعَ)، هم در معنای لازم (برگشتن، بازگشتن) و هم در معنای متعدی (برگرداندن، بازگرداندن) استفاده شده است.
در زبان عربی، برای «برگشت» و «بازگشت» کلمات متعددی به کار رفته است که مقایسه آنها میتواند به فهم بهتر آنها کمک کند:
«رجع» عامترین معنای آن (= برگشتن، برگرداندن) است ولی:
«توبه» رجوع از گناه است همراه با پشیمانی؛
«إنابة» رجوع به کار خوب و اطاعت خداست (أَنابُوا إِلَى اللَّه؛ زمر/۱۷)
«إیاب» رجوعی است که شخص به انتهای مقصد میرسد (دقیقا به همانجا که رفته برگردد) (إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ؛ غاشیه/۲۵)
«عود» رجوعی بعد از انصراف است؛ یعنی یک اقدام ثانوی (قبلا کاری انجام شده و شخص منصرف شده ولی دوباره به انجام آن اقدام میکند) (وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُد؛ انفال/۱۹)
«رد» رجوعی است که با کراهت و اجبار انجام شود (يُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذاب؛ بقره/۸۵)
«فيء» رجوع از نزدیک است؛ یعنی رجوعی که خیلی دور نشده است (فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ بقره/۲۲۶)
«انقلاب» رجوع به حالت خلاف و نقیض آن وضعیتی است که قبلا در آن وضعیت بوده است (انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُم؛ آلعمران/۱۴۴)
جلسه ۳۵۵ http://yekaye.ir/al-alaq-96-8/
صادِقینَ
در آیه ۵۷ همین سوره درباره ماده «صدق» بیان شد که کلمه «صِدق» به معنای راستگویی واژهای کاملا آشناست؛ و برخی همچون راغب اصفهانی شروع تحلیل خود از این ماده را همینجا قرار دادهاند. اما دیگران مساله را مقداری عقبتر بردهاند: برخی همچون ابن فارس بر این باورند اصل ماده «صدق» دلالت دارد بر قوتی در چیزی از حیث سخن یا غیر آن؛ و «صِدق» در مقابل «کذب» را بدین جهت چنین نامیدهاند که دارای قوتی فی نفسه است برخلاف کذب که هیچ قوتی ندارد و باطل محض است؛ و بر همین اساس است که برای شیء صُلب و محکم، تعبیر «شیءٌ صَدْق» به کار میبرند؛ مرحوم مصطفوی هم بر این باور است که اصل این ماده به معنای تمامیت و صحت و برحق بودن است، که این معنا به اختلاف مصادیق استعمالش متفاوت میشود.
کاربرد اصلی دو کلمه «صِدق» و «کذب» در خصوص سخن است، اما تدریجا درباره هر عملی به کار رفته، مثلا: وقتی کسی در جنگ آنچنان که شایسته است مبارزه کند می گویند «صَدَقَ فی القتال» یا خداوند درباره کسانی که با عملی که انجام دادند به عهد خود وفا کردهاند فرمود «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ»(أحزاب/۲۳) و راست بودن خود را در عمل نشان دادند، فرمود «لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ» (أحزاب/۸) یا در جایی که حقیقت رویای پیامبر را عملا برایش محقق فرمود، آمده «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِ»(لفتح/۲۷) و بر همین اساس است که در جایی که شخص، با عمل خود ادعاهای صادقانه خود را اثبات کرد، فرمود «وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ»(زمر/۳۳) و نهایتا هر فضیلتی ظاهری و باطنی را با «صدق» تعبیر میکنند: «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ« (قمر/۵۵) «أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ»(یونس/۲) «أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ»(إسراء/۸۰) «وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» (شعراء/۸۴)
جلسه ۱۰۲۴ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-57/
إِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ
ظاهرا این تعبیر معنای تحت اللفظیاش مراد نباشد بلکه یک اصطلاح برای تعجیز (نشان دادن عجز طرف مقابل) باشد شبیه همان تعبیری که در زبان فارسی میگوییم «اگر راست میگویی این کار را بکن»
حدیث
۱) از امیرالمومنین ع خطبهای روایت شده که حضرت بعد از حمد و ثنای خدا و شهادت بر توحید و رسالت و توصیه به تقوی فرمودند:
و بدانید ای مردم! که همانا شما در سفرید؛ ساربان شما را پیش میخواند و از خرابی دنیا برایتان میسراید؛ و منادی هم شما را ندای مرگ میدهد «زنهار تا اين زندگى دنيا شما را نفريبد، و زنهار تا شيطان شما را مغرور نسازد.» (لقمان/۳۳)
بدانید که همانا دنیا سرای فریبنده و خدعهگر است؛ هر روز با شوهری نکاح میکند و هر شب همسرش را میکشد و هر ساعت جمعی را میپراکند؛ پس چه بسیار شتاب گیرنده در آن و اعتماد کننده به آن در میان امتهای گذشته، که به آتش هاویهشان انداخت و درهمکوبیدشان و نابودشان کرد و به آتش شعلهورشان مبتلا نمود.
کجاست آن که «جمع كرد و [در صندوقها] انباشت نمود» (معارج/۱۸) و [سر کیسه را] بست و محکم کرد؛ و [از دادن به دیگران] دریغ کرد و به گدایی افتاد؟! بله؛ کجاست آنکه لشکرها بیاراست و قصرها را آراست و بر منبرها سوار شد؟! کجاست آن که بناها بنا کرد و بر کاخها مشرف شد و الاف و الوف جمع کرد؟! روزگاران آنان را برد و سالها آنان را بلعید؛ پس گردیدند مردگان؛ و در قبرها پوسیدگان! آنچه پشت سر گذاشتند را از یاد بردند و بر سر آنچه از پیش فرستادند ایستادند؛ «آن گاه به سوى خداوند- مولاى بحقشان- برگردانيده شدند. آگاه باشيد كه داورى از آنِ اوست، و او سريعترين حسابرسان است.» (انعام/۶۲)
و انگار که آن را میبینم، در حالی که بر طلیعهاش نور انداخته و بر رسواییهایش لشکر کشیده؛ پس شخص را میبینی که بعد از صحت، مریض؛ و بعد از سلامتی، علیل گردیده؛ با سختی، دست و پنچه نرم میکند و با درد، دست به گریبان است؛ در حالی که نفس به شماره افتاده و لحظهای به هوش و لحظه دیگر بیهوش است؛ در میانه نالهها غرق و در شرف جدایی از دختران و پسرانش است؛ و البته در این حال او را گرفتاریای مشغول کننده و ترسی هراسناک دربرگرفته؛ زبانش قفل شده و انگشتانش به لرزه افتاده و به وضع ناخوشایندی گرفتار آمده؛ و از دنیا در حالی که همه چیزش را میگیرند جدا میشود؛ به طوری که [آن فرزندان و داشتهها] نه نفعی برای او دارند و نه توان دفع آنچه را که بر وی وارد میشود؛ «پس چرا اگر که شما بیرون از [زمره] جزادادهشوندگانید؛ او را برنمیگردانید، اگر راست میگویید!» (واقعه/۸۶-۸۷)
[سپس حضرت هشدارهایی درباره مواقف بعدیای که پیش روی شخص است دادند و نهایتا فرمودند]
ای مردم! اکنون را دریابید؛ اکنون را دریابید! مادامی که هنوز بند نهاده نشده؛ و چراغ، روشن؛ و باب توبه، باز است؛ و پیش از آنکه قلم [نوشتهاش] خشک شود و نامه درهمپیچیده گردد؛ که آنگاه دیگر نه روزیای نازل گردد و نه عملی بالا رود؛ امروز [اسب را] میپرورانند تا فردا در مسابقه برنده شود؛ [مواظب باشید زیرا] که شما نمیدانید که به سوی بهشت رهسپارید یا به سوی جهنم؛ و برای خودم و شما از خداوند طلب مغفرت میکنم.
الأمالي (للطوسي)، ص۶۸۵-۶۸۶
أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْمُفَضَّلِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ أَبِي الْحَسَنِ النَّحْوِيِّ الرَّازِيِّ، قَالَ: أَخْبَرَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ الزُّفَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي الْعَبَّاسُ بْنُ بَكَّارٍ الضَّبِّيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو بَكْرٍ الْهُذَلِيُّ، عَنْ عِكْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَقَالَ: …[۱]
وَ اعْلَمُوا- أَيُّهَا النَّاسُ- أَنَّكُمْ سَيَّارَةٌ، قَدْ حَدَا بِكُمُ الْحَادِي، وَ حَدَا لِخَرَابِ الدُّنْيَا حَادِي، وَ نَادَاكم لِلْمَوْتِ مُنَادِي، «فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا، وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ.»
أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْيَا دَارٌ غَرَّارَةٌ خَدَّاعَةٌ، تَنْكِحُ فِي كُلِّ يَوْمٍ بَعْلًا، وَ تَقْتُلُ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ أَهْلًا، وَ تُفَرِّقُ فِي كُلِّ سَاعَةٍ شَمْلًا، فَكَمْ مِنْ مُنَافِسٍ فِيهَا، وَ رَاكِنٍ إِلَيْهَا مِنَ الْأُمَمِ السَّالِفَةِ، قَدْ قَذَفَتْهُمْ فِي الْهَاوِيَةِ، وَ دَمَّرَتْهُمْ تَدْمِيراً، وَ تَبَّرَتْهُمْ تَتْبِيراً، وَ أَصْلَتْهُمْ سَعِيراً.
أَيْنَ مَنْ «جَمَعَ فَأَوْعَى»، وَ شَدَّ فَأَوْكَى، وَ مَنَعَ فَأَكْدَى بَلَى أَيْنَ مَنْ عَسْكَرَ الْعَسَاكِرَ، وَ دَسْكَرَ الدَّسَاكِرَ ، وَ رَكِبَ الْمَنَابِرَ، أَيْنَ مَنْ بَنَى الدُّورَ، وَ شَرَّفَ الْقُصُورَ، وَ جَمْهَرَ الْأُلُوفَ قَدْ تَدَاوَلَتْهُمْ أَيَّامُهَا، ابْتَعَلَتْهُمْ أَعْوَامُهَا، فَصَارُوا أَمْوَاتاً، وَ فِي الْقُبُورِ رُفَاتاً، قَدْ نَسُوا مَا خَلَّفُوا، وَ وَقَفُوا عَلَى مَا أَسْلَفُوا، «ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ، أَلا لَهُ الْحُكْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِينَ.»
وَ كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ أَشْرَقَتْ بِطَلَائِعِهَا، وَ عَسْكَرَتْ بِفَظَائِعِهَا، فَأَصْبَحَ الْمَرْءُ بَعْدَ صِحَّتِهِ مَرِيضاً، وَ بَعْدَ سَلَامَتِهِ نَقِيضاً، يُعَالِجُ كَرْباً، وَ يُقَاسِي تَعَباً، فِي حَشْرَجَةِ السِّبَاقِ، وَ تَتَابُعِ الْفُوَاقِ، وَ تَرَدُّدِ الْأَنِينِ، وَ الْذُّهُولِ عَلَى الْبَنَاتِ وَ الْبَنِينَ، وَ الْمَرْءُ قَدِ اشْتَمَلَ عَلَيْهِ شُغُلٌ شَاغِلٌ، وَ هَوْلٌ هَائِلٌ، قَدِ اعْتُقِلَ مِنْهُ اللِّسَانُ، وَ تَرَدَّدَ مِنْهُ الْبَنَانُ، فَأَصَابَ مَكْرُوهاً، وَ فَارَقَ الدُّنْيَا مَسْلُوباً، لَا يَمْلِكُونَ لَهُ نَفْعاً، وَ لَا لِمَا حَلَّ بِهِ دَفْعاً، يَقُولُ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) فِي كِتَابِهِ: «فَلَوْ لا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ؛ تَرْجِعُونَها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» …[۲]
ثُمَّ قَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ، الْآنَ الْآنَ، مَا دَامَ الْوَثَاقُ مُطْلَقاً، وَ السِّرَاجُ مُنِيراً، وَ بَابُ التَّوْبَةِ مَفْتُوحاً، وَ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَجِفَّ الْقَلَمُ، وَ تُطْوَى الصَّحِيفَةُ، فَلَا رِزْقٌ يَنْزِلُ، وَ لَا عَمَلٌ يَصْعَدُ، الْمِضْمَارُ الْيَوْمَ، وَ السِّبَاقُ غَداً، فَإِنَّكُمْ لَا تَدْرُونَ إِلَى جَنَّةٍ، أَوْ إِلَى نَارٍ، وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِي وَ لَكُمْ.
تدبر
۱) «فَلَوْ لا إِنْ كُنْتُمْ غَیرَ مَدینینَ؛ تَرْجِعُونَها إِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ»
انسان امروز با پیشرفت تکنولوژی بشدت مغرور شده است و دیگر خدا را بنده نیست و خودش ادعای خدایی میکند.
مرگ مهمترین چیزی است که ضعف انسان را به او نشان میدهد:
واقعا اگر شما فکر میکنید که امور عالم به دست شماست و شما مملوک خدا نیستید و ثواب و عقابی در کار نخواهد بود و شما در گروی هیچ چیزی نیستید، پس چرا بر مرگ غلبه نمیکنید و همچنان در مقابل مرگ خوار و زبوناید؟
۲) «تَرْجِعُونَها إِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ»
مرجع ضمیر «ها» نفس شخص محتضر است؛ اما خطاب «ترجعون» میتواند به اطرافیان شخص محتضر باشد و یا به خود وی؛ آیه در ادامه آیه قبل است و میفرماید: اگر شما غیر «مدین» هستید؛ پس چرا او را برنمیگردانید؛ اگر راست میگویید! در آیه قبل اشاره شد که «مدین» میتواند در معانی مختلفی باشد: جزاداده شده؛ مملوک؛ مدیون و مرهون؛ و مقیم؛ اما چه ارتباطی هست بین اینکه انسان جزا داده نشود یا مملوک نباشد یا … و اینکه بتواند مانع مرگ کسی (خودش یا دیگری) شود؟ ما این موارد را به تبع آیه قبل بررسی میکنیم:
الف. «دین» به معنای جزا، و مدین به معنای «مجزی: جزا داده شده»: «اگر شما خارج از زمره جزا دادهشدگان هستید، پس چرا او را برنمیگردانید»؛ که چنانچه در همانجا اشاره شد این دست کم دو معنا دارد:
الف.۱. اگر قرار نیست که جزایی (ثواب و عقابی) برای شما باشد و حساب و کتابی برای شما برپا نخواهد شد، پس چرا نفستان وقتی بر حلقوم میرسد را برنمیگردانید؟! که در اینکه چه ربطی هست بین این عدم جزا و برگرداندن جان توجیهات مختلفی شده از جمله اینکه:
الف.۱.۱. اگر جزا و حساب و کتابی در کار نیست؛ پس اساسا زندگی حساب و کتابی ندارد؛ و اگر چنین است هر چیزی و هر روالی را میشود به هم زد؛ پس شما هم روال مردن را به هم بزنید.
الف.۱.۲. شما وقت جان دادن فرستادگان الهی را مشاهده میکنید؛ پس اگر قرار باشد دیگر جزایی پس از آن در کار نباشد چرا جانتان را به دنیا برنمیگردانید؛ زیرا آن رفتن برای جزا دیدن است و اگر جزایی در کار نباشد، یعنی کاری به کار شما نخواهند داشت؛ یعنی شما همان طور که در دنیا مختار بودید که هرجا خواستید بروید باید آن موقع هم اختیار داشته باشید که هرجا خواستید بروید (التفسير الكبير (فخر رازی)، ج۲۹، ص۴۳۶[۳])
الف.۱.۳. …
الف.۲. اگر شما خارج از زمره جزا دادهشدگان و در زمره مخلَصین هستید، پس چرا کسی که جانش به حلقوم رسیده را برنمیگردانید؟! که ارتباطش چنانکه در تدبر۳ آیه قبل اشاره شد این است که خداوند طبق آیات ۴۰ و ۱۲۸ سوره صافات، مخلصین را از احضار در محشر و جزا داده شدن استثناء کرده؛ و آنگاه آیه میفرماید کسی واقعا خارج از زمره جزادادهشدگان است که کاملا همه چیزش رنگ و بوی الهی گرفته و هیچ منیتی برایش نمانده باشد که بخواهد حساب و کتاب آن را پس دهد؛ و علامت رسیدن به این مقام هم این است کهارادهاش در اراده خدا فانی شده؛ و همان طور که خدا میتواند مرده زنده کند و انسان محتضر را به دنیا برگرداند او هم به اذن خدا بر برگرداندن جان شخص محتضر به بدنش توانا باشد.
ب. «دین» به معنای اطاعت، و «مدین» در معنای «مملوک» باشد؛ آنگاه ارتباظش از همه موارد دیگر واضحتر است؛ یعنی اگر خودتان را مملوک و تحت مقهوریت خداوند نمیدانید، و همه چیزتان در اختیار خودتان است، پس چرا نمیتوانید آن طور که دلتان میخواهد مانع مرگ شوید و نفستان را که به حلقوم رسیده برگردانید؟! (التفسير الكبير (فخر رازی)، ج۲۹، ص۴۳۶[۴])
ج. «دین» به معنای «قرض و بدهی»، و «مدین» به معنای «مدیون» و «مرهون» باشد؛ آنگاه شبیه معنای قبل میشود یعنی اگر گمان می کنید که شما در گرو نیستید و میتوانید هرکاری خواستید انجام دهید، پس چرا نمیتوانید مانع مرگ (خود یا دیگری) شوید و نفسی را که به حلقوم رسیده برگردانید؟!
د. از ماده «مدن»، و «مدین» به معنای «مقیم» باشد؛ یعنی اگر که شما در جهنم جاودان نخواهید بود و آنجا سرای اقامت همیشگی نیست و میتوانید از آنجا بیرون روید؛ پس همینجا چرا نفستان را که به دنیا برنمیگردانید؟! (التفسير الكبير (فخر رازی)، ج۲۹، ص۴۳۶[۵])
۳) «إِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ»
تعبیر «اگر راست میگویید» تعبیری است که غالبا برای محاجه به کار میرود و بار طعنهآمیز دارد و با جمله عادی شرطی (مانند: إِنْ يَكُ صادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذي يَعِدُكُم؛ غافر/۲۸؛ وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْها إِنْ كانَ مِنَ الصَّادِقينَ؛ نور/۹) متفاوت است.
کاربردهای تعبیر «اگر راست میگویید» در قرآن کریم
این تعبیر در زبان عربی غالبا برای مخاطب جمعی به صورت «إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ: اگر راستگو بودید» (در قرآن: ۲۸ مورد) و برای مخاطب فردی به صورت «إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ: اگر از راستگویان هستی» (در قرآن: ۹ مورد) به کار میرود؛ که گاه با همین تعابیر برای محاجه با غایب (نشان دادن عجز او) نیز به کار میرود: «إِنْ كانُوا صادِقينَ» (در قرآن: ۲ مورد).[۶]
در واقع، در قرآن کریم ۳۹ بار از این تعبیر استفاده شده که در ۱۸ مورد این عبارت از قول منکران انبیاء با این تعبیر خطاب به انبیاء محاجه شده، و در ۲۰ مورد از جانب خداوند به مخالفان؛ و به نظر میرسد که تنها ۱ مورد هست که ناظر به محاجه نیست؛ بلکه صرفا یک شرط را مطرح میکند: «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (حجرات/۱۷)
۱) محاجههای مخالفان با پیامبران در قرآن، با تعبیر «اگر راست میگویی»
الف. ۳ موردش ناظر به مطالبه منطقی معجزه است که اگر شما پیامبران راست میگویید که واقعا نشانهای از جانب خدا دارید آن را بیاورید: «قالَ إِنْ كُنْتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِها إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ» (أعراف/۱۰۶؛ درباره حضرت موسی ع) «قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ» (شعراء/۳۱؛ درباره حضرت موسی ع) «ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ» (شعراء/۱۵۴؛ درباره حضرت صالح ع)
ب. ۶ مورد آن ناظر به قیامت است که چون تلقی نادرستی از قیامت دارند انتظار دارند اگر قیامت واقعا رخ میدهد حتما بتوان تاریخی برایش بیان کرد: «وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (يونس/۴۸؛ أنبياء/۳۸؛ نمل/۷۱؛ سبأ/۲۹؛ يس/۴۸؛ ملك/۲۵) و ۱ آیه هم بر همین سیاق آمده، اما به نظر میرسد ناظر به زمان ظهور منجی بشریت باشد: «وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْفَتْحُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (سجدة/۲۸) و البته بر اساس این مبنا که ظهور و رجعت و قیامت سه مرتبه ظهور حقیقت و در طول همدیگرند و آیات هریک میتواند ناظر به دیگری هم باشد (الميزان، ج۲، ص۱۱۰[۷]) اینها را باید در یک دسته قرار داد.
ج. ۴ مورد از باب انکار است که میگویند وعده عذابی که میدهید دروغ است و اگر راست میگویی همین الان عذابمان را برسان: «فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ» (أعراف/۷۰؛ هود/۳۲؛ أحقاف/۲۲) «فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ» (عنكبوت/۲۹)
د. ۴ مورد مطالبه غیرمنطقی معجزه است؛ یعنی ظاهرا چیز خاصی را به عنوان معجزه طلب میکنند؛ اما در واقع صرفا در مقام بهانهگیری هستند: «فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (دخان/۳۶) «وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ ما كانَ حُجَّتَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (جاثية/۲۵) «لَوْ ما تَأْتينا بِالْمَلائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ» (حجر/۷) «فَأَسْقِطْ عَلَيْنا كِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ» (شعراء/۱۸۷؛ درباره حضرت شعیب ع) که خداوند در جای دیگر به پیامبرش فرموده که به آنها بگو که من مواجهه با این بهانهگیریها معجزهای نمیفرستد: «وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً؛ أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجيراً؛ أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبيلاً؛ أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً» (اسراء/۹۰-۹۳)
تبصره
همین که در میان مواردی که خداوند در پاسخ مطالبه مشرکان معجزه درخواستی آنها را نفرستاده، لااقل یک موردش ناظر به پیامبران گذشته (= شعیب) است نشان میدهد این برداشتی که برخی از آیات سوره اسراء کردهاند که پیامبر ما هیچ معجزهای جز قرآن نداشته برداشت ناروایی است؛
و اگر این آیات بند د (ونیز بند ج) را با آیات بند الف که خداوند به درخواست منکران نبوت پاسخ مثبت داده مقایسه کنیم یک تفاوت بارز این است که در آیاتی که از پاسخ مثبت خدا خبر میدهد مخالفان صرفا «آیه» و نشانه حقانیت طلب کرده بودند؛ اما در این آیات، مخالفان چیزهایی که خودشان دلشان میخواست را پیشنهاد میدادند؛ و موید این نکته آن است که در سوره اسراء از تعبیر «نومن لک» به جای تعبیر «نومن بک» استفاده میکردند؛ گویی با این پیشنهادشان درصدد معاملهای با پیامبر ص بودند نه بررسی حقانیت وی.
۲) محاجههای خداوند با مخالفان در قرآن، با تعبیر «اگر راست میگویید»
میتوان این محاجهها را در سه دسته گنجاند: یکی نشان دادن ناموجه و بیدلیل بودن باورها و ادعاهای برخی اشخاص؛ دیگری تناقضات رفتاری دنیاپرستان در قبال مساله مرگ؛ و سوم تحدی خود قرآ» برای نشان دادن اینکه قرآ» واقعا از جانب خداست و کسی نمیتواند مانند آن بیاورد.
الف. ناموجه بودن و بی دلیل بودنِ:
الف.۱. شرک و باورهای مشرکان: «أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ وَ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (نمل/۶۴) «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُوني ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ ائْتُوني بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (أحقاف/۴) «قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَ غَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (أنعام/۴۰) «أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ فَلْيَأْتُوا بِشُرَكائِهِمْ إِنْ كانُوا صادِقينَ (قلم/۴۱) «إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (أعراف/۱۹۴) أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ؛ وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ؛ أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنينَ؛ ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ؛ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ؛ أَمْ لَكُمْ سُلْطانٌ مُبين؛ فَأْتُوا بِكِتابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (صافات/۱۵۷)
الف.۲. برخی از ادعاهای اهل کتاب: «وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (بقرة/۱۱۱) «قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ نَبِّئُوني بِعِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (أنعام/۱۴۳) «الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (عمران/۱۸۳) «كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَني إِسْرائيلَ إِلاَّ ما حَرَّمَ إِسْرائيلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (عمران/۹۳)
الف.۳. اعتراض فرشتگان در خلیفه کردن آدم: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُوني بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (بقرة/۳۱)
د. نشان دادن ناظر به تناقضات رفتارهای دنیاپرستان (اعم از یهودیان و منافقان) در قبال مساله مرگ: «قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (بقرة/۹۴) «قُلْ يا أَيُّهَا الَّذينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (جمعة/۶) «الَّذينَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (عمران/۱۶۸) «فَلَوْ لا إِنْ كُنْتُمْ غَیرَ مَدینینَ؛ تَرْجِعُونَها إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (واقعة/۸۷-۸۸)
د. تحدی در خصوص قرآن کریم: «وَ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (بقرة/۲۳) «أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (يونس/۳۸) «أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (هود/۱۳) «فَلْيَأْتُوا بِحَديثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقينَ» (طور/۳۴) «قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (قصص/۴۹)
[۱] . الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَحْوِيهِ مَكَانٌ، وَ لَا يَحُدُّهُ زَمَانٌ، عَلَا بِطَوْلِهِ، وَ دَنَا بِحَوْلِهِ، سَابِقٌ كُلَّ غَنِيمَةٍ وَ فَضْلٍ، وَ كَاشِفٌ كُلَّ عَظِيمَةٍ وَ أَزْلٍ ، أَحْمَدُهُ عَلَى جُودِ كَرَمِهِ، وَ سُبُوغِ نِعَمِهِ، وَ أَسْتَعِينُهُ عَلَى بُلُوغِ رِضَاهُ، وَ الرِّضَا بِمَا قَضَاهُ، وَ أُؤْمِنُ بِهِ إِيمَاناً، وَ أَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ إِيقَاناً. وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، الَّذِي رَفَعَ السَّمَاءَ فَبَنَاهَا، وَ سَطَحَ الْأَرْضَ فَطَحَاهَا، أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها، وَ الْجِبالَ أَرْساها، لَا يَئُودُهُ خَلْقٌ، وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ. وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، أَرْسَلَهُ بِالْهُدَى الْمَشْهُورِ، وَ الْكِتَابِ الْمَسْطُورِ، وَ الدِّينِ الْمَأْثُورِ، إِبْلَاءً لِعُذْرِهِ، وَ إِنْهَاءً لِأَمْرِهِ، فَبَلَّغَ الرِّسَالَةَ، وَ هَدَى مِنَ الضَّلَالَةِ، وَ عَبَدَ رَبَّهُ حَتَّى أَتَاهُ الْيَقِينُ، فَصَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ كَثِيراً. أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ، فَإِنَّ التَّقْوَى أَفْضَلُ كَنْزٍ، وَ أَحْرَزُ حِرْزٍ، وَ أَعَزُّ عِزٍّ، فِيهَا نَجَاةُ كُلِّ هَارِبٍ، وَ دَرَكُ كُلِّ طَالِبٍ، وَ ظَفَرُ كُلِّ غَالِبٍ، وَ أَحُثُّكُمْ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ، فَإِنَّهَا كَهْفُ الْعَابِدِينَ، وَ فَوْزُ الْفَائِزِينَ، وَ أَمَانُ الْمُتَّقِينَ.
[۲] . ثُمَّ مِنْ دُونِ ذَلِكَ أَهْوَالُ الْقِيَامَةِ، وَ يَوْمُ الْحَسْرَةِ وَ النَّدَامَةِ، يَوْمَ تُنْصَبُ الْمَوَازِينُ، وَ تُنْشَرُ الدَّوَاوِينُ، بِإِحْصَاءِ كُلِّ صَغِيرَةٍ، وَ إِعْلَانِ كُلِّ كَبِيرَةٍ، يَقُولُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ: «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً» . ثُمَّ قَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ، الْآنَ الْآنَ مِنْ قَبْلِ النَّدَمِ، وَ مِنْ قَبْلِ «أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ؛ أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِي لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ؛ أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ»، فَيَرُدُّ الْجَلِيلُ (جَلَّ ثَنَاؤُهُ): «بَلى قَدْ جاءَتْكَ آياتِي فَكَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَكْبَرْتَ وَ كُنْتَ مِنَ الْكافِرِينَ» ، فَوَ اللَّهِ مَا سَأَلَ الرُّجُوعَ إِلَّا لِيَعْمَلَ صَالِحاً، وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً.»
[۳] . أما على قوله: (مجزيين) فالتفسير مثل هذا كأنه قال: ستصدقون وقت النزع رسل اللَّه في الحشر، فإن كنتم بعد ذلك غير مجزيين فلم لا ترجعون أنفسكم إلى دنياكم، فإن التعويق للجزاء لا غير، و لو لا الجزاء لكنتم مختارين كما كنتم في دنياكم التي ليست دار الجزاء مختارين تكونون حيث تريدون من الأماكن.
[۴] . و أما على قولنا: مملوكين من الملك، و منه المدينة للمملوكة، فالأمر أظهر بمعنى أنكم إذا كنتم لستم تحت قدرة أحد، فلم لا ترجعون أنفسكم إلى الدنيا كما كنتم في دنياكم التي ليست دار جزاء مع أن ذلك مشتهى أنفسكم و منى قلوبكم، و كل ذلك عند التحقيق راجع إلى كلام واحد، و أنهم كانوا يأخذون بقول الفلاسفة في بعض الأشياء دون بعض، و كانوا يقولون بالطبائع، و أن الأمطار من السحب، و هي متولدة بأسباب فلكية، و النبات كذلك، و الحيوان كذلك، و لا اختيار للَّه في شيء و سواء عليه إنكار الرسل و الحشر، فقال تعالى: إن كان الأمر كما يقولون فما بال الطبيعي الذي يدعى العلم لا يقدر على أن يرجع النفس من الحلقوم، مع أن في الطبع عنده إمكانا لذلك، فإن عندهم البقاء بالغداء و لزوال الأمراض بالدواء، و إذا علم هذا فإن قلنا: غَيْرَ مَدِينِينَ معناه غير مملوكين رجع إلى قولهم من إنكار الاختيار و قلب الأمور كما يشاء اللَّه، و إن قلنا: غير مقيمين فكذلك، لأن إنكار الحشر بناء على القول بالطبع، و إن قلنا: غير/ محاسبين و مجزيين فكذلك،
[۵] . و يحتمل أن يقال: المراد غير مقيمين من مدن إذا أقام، هو حينئذ فعيل، و منه المدينة، و جمعها مدائن، من غير إظهار الياء، و لو كانت مفعلة لكان جمعها مداين كمعايش بإثبات الياء، و وجهه أن يقال: كان قوم ينكرون العذاب الدائم، و قوم ينكرون العذاب و من اعترف به كان ينكر دوامه، و مثله قوله تعالى: لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً [البقرة: ۸۰] قيل: إن كنتم على ما تقولون لا تبقون في العذاب الدائم فلم لا ترجعون أنفسكم إلى الدنيا إن لم تكن الآخرة دار الإقامة.
[۶] . شاید به خاطر همین کاربرد خاص این دو عبارت در خصوص ماده «صدق» بوده که در آیه «قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبينَ» (نمل/۲۷) با اینکه در فراز دوم و در خصوص دروغ از این الگوی «أَمْ كُنْتَ مِنَ ال…» استفاده کرد، چون ناظر به محاجه و تعجیز نبوده در خصوص شق دیگر (یعنی راست گفتن) از این قالب استفاده نکرده است.
[۷] . و الروايات المثبتة للرجعة و إن كانت مختلفة الآحاد إلا أنها على كثرتها متحدة في معنى واحد و هو أن سير النظام الدنيوي متوجه إلى يوم تظهر فيه آيات الله كل الظهور، فلا يعصى فيه سبحانه و تعالى بل يعبد عبادة خالصة، لا يشوبها هوى نفس، و لا يعتريه إغواء الشيطان، و يعود فيه بعض الأموات من أولياء الله تعالى و أعدائه إلى الدنيا، و يفصل الحق من الباطل. و هذا يفيد: أن يوم الرجعة من مراتب يوم القيامة، و إن كان دونه في الظهور لإمكان الشر و الفساد فيه في الجملة دون يوم القيامة، و لذلك ربما ألحق به يوم ظهور المهدي ع أيضا لظهور الحق فيه أيضا تمام الظهور و إن كان هو أيضا دون الرجعة، و قد ورد عن أئمة أهل البيت: «أيام الله ثلاثة: يوم الظهور و يوم الكرة و يوم القيامة»، و في بعضها: «أيام الله ثلاثة: يوم الموت و يوم الكرة و يوم القيامة»، و هذا المعنى أعني الاتحاد بحسب الحقيقة، و الاختلاف بحسب المراتب هو الموجب لما ورد من تفسيرهم ع بعض الآيات بالقيامة تارة و بالرجعة أخرى و بالظهور ثالثة.
بازدیدها: ۳۳۰