۱۳-۱۶ صفر ۱۴۴۰
ترجمه
خداوند میخواهد برای شما بیان کند و شما را به رویههای کسانی که پیش از شما بودند هدایت نماید و بر شما توبه کند [= به شما عطف توجه کرده، توبه شما را بپذیرد] و خداوند بسیار دانا و حکیم است.
اختلاف قرائت[۱]
نکات ادبی
لِيُبَيِّنَ
درباره ماده «بین» در آیه ۱۹ همین سوره توضیح داده شد که از کلماتی است که اصطلاحا از اضداد است؛ یعنی هم به معنای «فصل» (فاصله و جدایی) به کار میرود و هم به معنای «وصل» (اتصال و به هم رسیدن). و «بیان» به معنی آشکار کردن است و به کلام از این جهت بیان میگویند که آشکارکننده مافیالضمیر است و با توجه به ریشه کلمه، برخی گفتهاند بیان به معنای آشکار کردن بعد از ابهام و اجمال است و به کلام از این جهت بیان میگویند که در آن انسان باید با جدا کردن کلمات و سپس اتصال برقرار کردن بین آنها مراد مبهم خود را آشکار کند.
جلسه ۹۴۶ http://yekaye.ir/an-nesa-4-19/
درباره نقش محوی حرف «لـ» در اینجا چهار تحلیل ارائه شده است:
الف. لام به معنای «أن» است [در فارسی معادل حرف «که»] ؛ که ناظر به متعلق اراده است و گاه همراه با حرف «کی» به صورت «لکی …» میآید؛ هرچند برخی بر این وجه خرده گرفتهاند که اگر «لام» به معنای «أن» باشد نمیشود با «کی» جمع شود همان گونه که حرف «أن» با «کی» جمع نمیشود.
ب. لام زائده است که برای این میآید که جمله بعد از خود را تاویل به مصدر ببرد و آن را مفعول مستقیم «یرید» قرار دهد (یعنی در اصل چنین بوده: «یرید الله تبیین …»)؛ که اشکال گرفتهاند که لام زائده که برای تقویت نقش فعل میآید در جایی است که مفعول قبل از فعل بیاید.
ج. کارکرد این لام این است که مضمون خود فعلِ عامل را مفعول قرار میدهد و عبارت بعدی خود را در مقام تعلیل میگذارد (= کرد آنچه کرد برای اینکه …) مانند اینکه وقتی گفته میشود «رَدِفَ لَكُمْ» مقصود این است که «ردف ما ردف لكم» ویا عبارت «وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ» یعنی «أمرنا بما أمرنا لنسلم» پس در اینجا نیز «یُریدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ» یعنی «یرید الله ما یرید لیبین».
د. اینجا مفعول «یرید»حذف شده و لام بدون هیچ گونه تکلفی، تعلیل است و در اصل چنین بوده است: «یرید الله تبصیرکم لیبین لکم» (مجمع البيان، ج۳، ص۵۶-۵۷[۲])
یهْدِیَكُمْ
برخی بر این باورند که ماده «هدی» در اصل در دو معنا به کار رفته است: یکی راهنمایی کردن؛ و دیگری هدیه دادن (معجم مقاييس اللغه، ج۶، ص۴۲) اما دیگران اصل معنا را همان «بیان راه رشد و امکان وصول کسی به چیزی را مهیا کردن» (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۲۶۹) ویا «راهنمایی کردنی که با لطف[۳] همراه باشد» دانستهاند؛ و توضیح دادهاند که وقتی که در حالت ثلاثی مجرد به کار رود به معنای «هدایت» است، و وقتی در باب افعال (أهدی) به کار رود، به معنای «هدیه دادن» میباشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۳۶) و چیزی که موید معنای واحد داشتن اینهاست، تفاوتی است که بین «هدیه» و «هبه» هست که «هدیه» آن چیزی است که با اهدای آن به نحوی به دریافتکننده هدیه تقرب میجوید [گویی خود را با هدیه به سوی گیرنده هدیه رهنمون شده است] در حالی که در «هبه» چنین اقتضایی نیست و از این رو، از الطاف خدا به بندگان، و حتی لطف یک رئیس به مرئوسش به «هبه» تعبیر میشود، اما «هدیه» در جایی است که بنده به پیشگاه خداوند یا یا مرئوس به رئیس و یا شخصی به شخص همعرض خود چیزی پیشکش کند. (الفروق في اللغة، ص۱۶۲)
در واقع «هَدِیّه» آن لطفی است که کسی به دیگری میرساند: «وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ» (نمل/۳۵) «بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ» (نمل/۳۶) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۴۰)
«هَدِىّ» و «هَدْى» (گوسفند قربانی) هم آن گوسفند (یا گاو یا شتر؛ به نقل از الفروق في اللغة، ص۳۰۰) است که سوق داده شده و قربه الی الله به بیت الله اهداء میشود (معجم مقاييس اللغه، ج۶، ص۴۳)؛ و البته از اخفش نقل شده که این کلمه جمعی است که واحدش همان «هدیه» است: «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ» (بقرة/۱۹۶) «هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ» (مائدة/۹۵) «وَ لَا الْهَدْيَ وَ لَا الْقَلائِدَ» (مائدة/۲) «وَ الْهَدْيَ مَعْكُوفاً» (فتح/۲۵) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۴۰) ولی کسانی که این کلمه را به همان معنای «هدایت» برگرداندهاند گفتهاند وجه تسمیهاش این است که آن قربانی را در مسیر خاصی حرکت میدهند تا به مقصد برسانند (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۲۷۳)
«هدایت» (و ماده «هدی») نقطه مقابل «ضلالت» (و ماده «ضلل»)[۴] است؛ و در ماده «هدی» یک نوع مفهوم پیش افتادن برای هدایت کردن نهفته است؛ و «هادی» راهنمایی است که جلو میافتد و افراد را در پی خود راهنمایی میکند و ظاهرا به همین مناسبت است که به گردن «اسب» (که جلوترین عضو وی است) «هادی» و یا به «عصا» که شخص ابتدا آن را بر زمین میزند و بعد قدم میگذارد «هادیة» گویند. (معجم مقاييس اللغه، ج۶، ص۴۲)
به لحاظ لغوی ظاهرا تفاوتی بین «هُدَی» و «هِدایت» (که هر دو مصدر ثلاثی مجردند) وجود ندارد، هرچند که قرآن فقط از کلمه «هدی» استفاده کرده و آن را هم خاص هدایتهای ناظر به انسان به کار برده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۳۹)
برخی گفتهاند: هدایتی که خداوند برای انسان به کار میبرد چهارگونه است:
یکی هدایتی که در هر موجود مخلوقی قرار داده شده است: «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» (طه/۵۰)
دوم هدایت مردم که انبیاء با زبان و آوردن پیامهای الهی انجام میدهند «هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقينَ» (آل عمران/۱۳۸) «وَ في نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ» (اعراف/۱۵۴) «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» (انسان/۳)
سوم: توفیقی که شامل حال برخی از افرادی میشود که زمینه هدایت شدن را دارند و در واقع، از هدایتی که به آنها رسیده بهرهمند میشوند؛ مانند: «وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً» (محمد/۱۷)، «وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ» (تغابن/۱۱) «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ» (یونس/۹)، «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنكبوت/۶۹»، «وَ مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ» (بقرة/۲۱۳»، «وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» (بقره/۲۱۳)
و چهارم: هدایتی که در آخرت انسانها را به مقصد نهاییشان میرساند: «سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُمْ» (محمد/۵)، «وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه» (اعراف/۴۳) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۳۵-۸۳۶)
و چنانکه اگر چنانکه برخی مفسران تفطن یافتهاند توجه کنیم که هدایتی که توسط پیامبران و امامان انجام میشود بر دو قسم است، آنگاه درمییابیم که باید قسم پنجمی را هم اضافه کنیم. در واقع، هدایت پیامبران و امامان یکی همان قسم دوم مذکور است که با رساندن پیامها انجام میشود و از طریق درگیر شدن ذهن شخص شروع میگردد؛ و دیگری هدایتی است که با دستگیری کردن و حرکت دادن در مسیر و درگیر کردن روح و حقیقت وجودی او انجام میشود؛ و آن زمانی است که در قرآن کریم کلمه «هدایت» با «امر الله» ترکیب میشود «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» (سجده/۳۴ و أنبياء/۷۳) که چون اشاره به عالم «أمر» (در مقابل عالم خلق) دارد، یعنی هدایتی است از جنس عالم امر، که ناظر به وجهه ملکوتی اشیاء است؛ وجه چنین تفسیری از آیه این است که این موهیت (یعنی «هدایت به امر» را مترتب بر صبر و رسیدن آنان به مرتبه یقین برشمرد: «لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ» سجده/۲۴) و رسیدن به چنین یقینی را هم با مشاهده ملکوت قرین فرمود: «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» (أنعام/۷۵)، و «كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ» (تكاثر/۶). (الميزان، ج۱، ص۲۷۲-۲۷۳)
نکته جالب توجه این است که اگر به تفاوت این کاربردهای هدایت توجه کنیم درمییابیم که منافاتی بین اینکه گاه هدایت کردن را کار پیامبر میشمرد «وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» (شورى/۵۲) وگاه این هدایت کردن را از او نفی میکند: «إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ» (قصص/۵۶)، «وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ» (روم/۵۳) «لَيْسَ عَلَيْكَ هُداهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ» (بقرة/۲۷۲) منافاتی وجود ندارد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۳۶)
ویا گاهی از طرفی بر هدایت همگان توسط خداوند اصرار دارد: «أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاس» (بقره/۱۸۵) «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ»(إنسان/۳)، «وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ» (بلد/۱۰) و از طرف دیگر از اینکه خداوند برخی از افراد را هرگز هدایت نمیکند سخن به میان میآورد: «كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ» (آل عمران/۸۶) «ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» (نحل/۱۰۷) «إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ» (زمر/۳) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۳۷)
نکته دیگر اینکه افعالی مثل هدایت و تعلیم، از آنجا که دو سویه اعطاکننده و دریافتکننده دارند؛ در موقعیتهایی که اعطاء رخ میدهد اما دریافتکننده قبول نمیکند از حیث اعطاء تعبیر «هَدَاهُمْ و علّمهم» صادق است؛ و از حیث دریافت تعبیر «ما هَدَاهُمْ و لا علّمهم» و با این دو لحاظ است که گاهی در مورد یک گروه هم تعبیر «هدایتشان کردیم» و هم تعبیر «هدایتشان نکردیم» هردو به کار میرود: چنانکه در مورد ثمود در جایی میفرماید: «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى» (فصلت/۱۷) و در جای دیگر درباره مطلق کافران (که ثمود هم در همان دستهاند: «أَلا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ» هود/۶۸) فرمود: «وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» (نحل/۱۰۷) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۳۸)
و البته در بسیاری از موارد این قبول هدایت را با بردن این ماده به باب افتعال انجام داده است: «مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ» (يونس/۱۰۸؛ إسراء/۱۵؛ نمل/۹۲) «قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى نَفْسي وَ إِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِما يُوحي إِلَيَّ رَبِّي» (سبأ/۵۰) که گاهی حرف «ت» در «د» ادغام میشود و به صورت «یَهِدّی» درمیآید: «أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى»(يونس/۳۵) و اهل لغت تذکر دادهاند که «اهتداء» همواره در جایی به کار میرود که قبول هدایت از روی اختیار رخ داده باشد، خواه در امور دنیوی «وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها» (أنعام/۹۷)، «وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَ أَنْهاراً وَ سُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» (نحل/۱۵)، «قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذينَ لا يَهْتَدُونَ» (نمل/۴۱)، «إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا» (نساء/۹۸) و خواه در امور دینی و اخروی: «وَ إِذْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» (بقرة/۵۳)، «فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِي وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» (بقرة/۱۵۰)، «فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا» (آل عمران/۲۰)، «فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا» (بقرة/۱۳۷). (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۳۹)
و اسم فاعل آن نیز «مهتدی» میباشد که گاه حرف یاء آن میافتد: «وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ» (اسراء/۹۷؛کهف/۱۷) و و ظاهرا کاربرد اسم فاعل در این موارد دلالت بر نوعی دوام هدایت و استقرار هدایت در وجود افراد دارد؛ گویی درصدد هدایت برآمدن و بدان عمل کردن و دیگر به معصیت بازنگشتن در آن نهفته است: «الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ … أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» (بقره/۱۵۷) «وَ قالُوا يا أَيُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ» (زخرف/۴۹) «قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدينَ» (انعام/۵۶) «إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسى أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدينَ» (توبه/۱۸) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۳۹)
فعل «هدی»،
- گاهی مستقیما [دو] مفعول میگیرد [هرچند که گاه یک مفعولش حذف میشود]: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»(فاتحة/۶)، «وَ لَهَدَيْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقِيماً» (نساء/۶۸)، «وَ يَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِراطاً مُسْتَقِيماً» (نساء/۱۷۵)، «وَ هَدَيْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» (صافات/۱۱۸)، «أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ»(نساء/۸۸)، «وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً» (نساء/۱۶۸)، «أ فَأَنْتَ تَهْدِي الْعُمْيَ» (یونس/۴۳)؛
- گاهی یکی از مفعولهایش با حرف «إلی» میآید: «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» (آل عمران/۱۰۱)، «وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» (أنعام/۸۷) «أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ» (يونس/۳۵) «هَلْ لَكَ إِلى أَنْ تَزَكَّى؛ وَ أَهْدِيَكَ إِلى رَبِّكَ فَتَخْشى» (نازعات/۱۸-۱۹)؛
- گاهی با حرف «لـ»: [«فَهَدَى اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ» (بقره/۲۱۳) «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا» (اعراف/۴۳)، «أَ وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها» (اعراف/۱۰۰) ، «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ» (اسراء/۹) ، «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاء» (نور/۳۵) ، «أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا» (طه/۱۲۸ و سجده/۲۶) «بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإيمان» (حجرات/۱۷) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۳۷)
که در آیه «قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى» (یونس/۳۵) به نظر میرسد که حرف «الی» در همان معنای حرف «لـ» استفاده شده (زیرا بویژه در فراز دومش به جای «للحق» مجددا «الی الحق» آمده است).
و البته با حرف «فی» (أَمَّنْ يَهْديكُمْ في ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ؛ نمل/۶۳) و «ب» (نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا، شوری/۵۲؛ أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ، اعراف/۱۵۹ و ۱۸۱؛ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا، انبیاء/۷۳، و سجده/۲۴) و یا هردوی اینها (لِتَهْتَدُوا بِها في ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ، انعام/۹۷) هم به کار رفته است که ظاهرا در معنای مفعولی نباشد.
از کلماتی که به این کلمه بسیار نزدیکند کلمات «رشد» و «تبیین» (بیان) و «نجات» است:
در تفاوت «رشد» با «هدایت»، در بحث از ماده «رشد» (جلسه ۵۹۱ http://yekaye.ir/al-kahf-18-10/) اشاره شد که برخی «ارشاد» را «راه به سوی آن را نشان دادن» دانسته؛ اما «هدایت» را امکان و زمینه وصول به آن چیز را عملا مهیا نمودن معرفی کردهاند؛ و برخی گفتهاند نقطه مقابل «هدایت» ، «ضلالت» و نقطه مقابل «رُشد»، «غی» است (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۲۶۹) هرچند که برخی «غیّ» را نقطه مقابل «رَشَد» هم معرفی کردهاند. (جلسه ۵۹۱ http://yekaye.ir/al-kahf-18-10/) که اگر چنین باشد از این تقابل نمیتوان نکتهای به دست آورد.
در تفاوت «هدایت» با «تبیین» و «بیان» گفتهاند که این کلمه اخیر در اصل به اظهار کردن امور ناظر است اما در کلمه «هدایت»، نه هرگونه تبیین و بیان، بلکه بیانی است که میخواهد مخاطب را در مسیر رشد قرار دهد. (الفروق في اللغة، ص۲۰۴)
فرق «نجات» و «هدایت» در این است که «نجات» بر رهایی یافتن از وضعیت نامطلوب دلالت دارد؛ و «هدایت» نیز اگرچه گاه «نجات» را در پی دارد، اما ناظر به تمکن و زمینهسازی برای رسیدن به مطلوب است. (الفروق في اللغة، ص۲۰۵)
ماده «هدی» و مشتقات آن، ۳۱۶ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
سُنَنَ
قبلا بیان شد که ماده «سنن» در اصل این ماده به معنای روان شدن و جریان یافتن یک امر منضبط است و یک سیره معین را هم به همین جهت جریان یافتنش در جامعه «سنت» میگویند. در تفاوت «سنت» با «عادت» گفتهاند عادت آن جایی است که فعل خود انسان برای خودش به صورت یک روال درمیآید؛ اما سنت در جایی است که بر مثالِ سابقی عمل شود و شاید بهتر باشد بگوییم «عادت» جنبه شخصی دارد، اما سنت یک روال عمومی است.
«سِن» به معنای سالهای عمر را هم از این ماده دانستهاند از این جهت که دلالت دارد بر جریان حیات و عمر. همچنین کسی كه داراى چهره دراز و نرم و يا بينى دراز و كشيده باشد «مسنون الوجه» میگویند.
دو کلمه دیگر وجود دارد که ظاهرا از این ماده است، یکی «سِنّ» به معنای دندان (جمع آن: أسنان) (وَ السِّنَّ بِالسِّنِ؛ مائدة/۴۵) و دیگری، «أسنان» به معنای نوک نیزه، که برخی سعی کردهاند نسبتی بین معنای این ماده و این کلمات و یا بین خود این دو کلمه بیابند چنانکه «سن» به معنای دندان را از باب تشبیه آن به نوک نیزه دانستهاند اما مرحوم مصطفوی بر این باور است که هر دو کلمه از زبان عبری (تلفظ عبری آنها به ترتیب: شن و شناناه) وارد عربی شدهاند.
جلسه ۶۳۶ http://yekaye.ir/al-kahf-18-55/
یَتُوبَ
در آیه ۱۶ همین سوره توضیح داده شد که ماده «توب» در اصل به معنای رجوع و بازگشت میباشد و وقتی در مورد خدا به کار میرود، با تعبیر «علی» میآید (تاب الله علی عبده) که به معنای این است که خداوند از موضع بالا و البته با فضل و رحمت و مغفرتش به جانب بندهاش برمیگردد. تعبیر «تاب الله علیه» را غالبا به معنای «خدا توبهاش را پذیرفت» دانستهاند و برخی به معنای «اعطای توفیق توبه از جانب خداوند» دانستهاند و حق این است که در هر دو معنا به کار میرود و در قرآن کریم هم مواردی به وضوح در معنای اول (فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ؛ مائده/۳۹) و مواردی به وضوح در معنای دوم (تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا؛ توبه/۱۱۸) و در مواردی دوبار در یک آیه و ظاهرا هربار به یکی از این دو معنا به کار رفته است: «لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذينَ اتَّبَعُوهُ في ساعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزيغُ قُلُوبُ فَريقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِ» (توبه/۱۱۷).
جلسه ۹۴۳ http://yekaye.ir/an-nesa-4-16/
عَلیمٌ حَكیمٌ
درباره دو کلمه عَلیم و حکیم در آیه ۱۳ همین سوره توضیح داده شد.
حدیث
۱) از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:
ته استکان آبی را به زحمت مضمضه میکنند و رودخانهای خروشان و عظیم را رها کردهاند!
از ایشان سوال شد: آن رودخانه خروشان و عظیم چیست؟
فرمود:رسول الله ص و علمی که خداوند به او بخشید؛ همانا خداوند عز و جل برای حضرت محمد ص سنتهای پیامبران از حضرت آدم تا خود حضرت محمد ص را جمع فرمود.
گفته شد: و آن سنتها چیست؟
فرمود: علم پیامبران بهتمامتیش، و همانا رسول الله ص همه آن را نزد امیرالمومنین ع گذاشت.
شخصی گفت: یا ابن رسول الله! آیا امیرالمومنین عالمتر بود یا برخی از پیامبران؟!
امام ع فرمود: بشنوید که چه میگوید؟! خداوند خودش گوش هرکس را که میخواهد باز میکند! من برایش حدیث میگویم که خداوند علم همه انبیاء را برای حضرت محمد ص جمع کرد و او نیز همه این را نزد امیرالمومنین ع گذاشت؛ آنگاه او از من میپرسد که آیا وی داناتر است یا برخی از پیامبران؟!
الكافي، ج۱، ص۲۲۲-۲۲۳؛ بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۱۷[۵]
مُحَمَّدٌ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِيمَ!
قِيلَ لَهُ وَ مَا النَّهَرُ الْعَظِيمُ؟
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص [وَ إِنَّهُ] وَ الْعِلْمُ الَّذِي أَعْطَاهُ [آتَاهُ] اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَمَعَ لِمُحَمَّدٍ ص سُنَنَ النَّبِيِّينَ مِنْ آدَمَ وَ هَلُمَّ جَرّاً إِلَى مُحَمَّدٍ ص.
قِيلَ لَهُ وَ مَا تِلْكَ السُّنَنُ؟
قَالَ عِلْمُ النَّبِيِّينَ بِأَسْرِهِ[إِنَّ اللَّهَ جَمَعَ لِمُحَمَّدٍ ص عِلْمَ النَّبِيِّينَ بِأَسْرِهِ] وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص صَيَّرَ ذَلِكَ كُلَّهُ عِنْدَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ ع
فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! فَأَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَعْلَمُ أَمْ بَعْضُ النَّبِيِّينَ؟
فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع اسْمَعُوا مَا يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ يَفْتَحُ مَسَامِعَ مَنْ يَشَاءُ إِنِّي حَدَّثْتُهُ [حَدَّثْتُ] أَنَّ اللَّهَ جَمَعَ لِمُحَمَّدٍ ص عِلْمَ النَّبِيِّينَ وَ أَنَّهُ جَمَعَ ذَلِكَ كُلَّهُ عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ هُوَ يَسْأَلُنِي أَ هُوَ أَعْلَمُ أَمْ بَعْضُ النَّبِيِّينَ.
۲) از امام صادق ع روایت شده است:
برای هیچکس جایز نیست که در دین خدا بر اساس نظر شخصی خودش ویا بر اساس قیاس سخن بگوید.
وای بر اصحاب کلام! میگویند این با قیاس رواست و آن با قیاس روا نیست!
همانا اولین کسی که قیاس کرد ابلیس ملعون بود هنگامی که گفت: «من از او بهترم مرا از آتش آفریدی و او را از خاک» (اعراف/۱۲؛ ص/۷۶) پس به خود نگریست و بر اثر شرکورزیدن خویش گفت: آتش ارزشمندتر از خاک است، پس باب قیاس را بر خود گشود که آنچه عظیمتر است بر آنچه پستتر است سجده نمیکند؛ و به همین جهت مورد لعن واقع شد و «شیطانی رانده شده» گردید.
و اگر قیاس مجاز بود هر قیاسکننده خطاکاری در گشایش بود [= بر هیچ گناهکاری حرجی نبود] زیرا اگر قیاس چیزی باشد که با آن دین را کامل کنند، بر مخالفان [دین] برای هر نظری که میدهند هیچ حرجی نخواهد بود.
همانا وضعیت بنیاسرائیل بر رویه صحیح و اعتدال بود تا اینکه فرزندانی از فرزندان امتهایی که به اسارت آنان درآمده بودند در میانشان گسرتش یافتند و باب نظر شخصی دادن و قیاس را گشودند و سنتهای پیامبران را ترک کردند، و بدین جهت گمراه شدند و گمراه کردند.
دعائم الإسلام، ج۲، ص۵۳۶
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ:
لَا يَجُوزُ لِأَحَدٍ أَنْ يَقُولَ فِي دِينِ اللَّهِ بِرَأْيِهِ أَوْ يَأْخُذَ فِيهِ بِقِيَاسِهِ وَيْحَ أَصْحَابِ الْكَلَامِ يَقُولُونَ هَذَا يَنْقَاسُ وَ هَذَا لَا يَنْقَاسُ. إِنَّ أَوَّلَ مَنْ قَاسَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ حِينَ قَالَ «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ» فَرَأَى فِي نَفْسِهِ وَ قَالَ بِشِرْكِهِ إِنَّ النَّارَ أَعْظَمُ قَدْراً مِنَ الطِّينِ فَفَتَحَ لَهُ بِالْقِيَاسِ أَنْ لَا يَسْجُدَ الْأَعْظَمُ لِلْأَدْنَى فَلُعِنَ مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ وَ صُيِّرَ شَيْطَاناً مَرِيداً. وَ لَوْ جَازَ الْقِيَاسُ لَكَانَ كُلُّ قَائِسٍ مُخْطِئٍ فِي سَعَةٍ إِذِ الْقِيَاسُ مِمَّا يَتِمُّ بِهِ الدِّينُ فَلَا حَرَجَ عَلَى أَهْلِ الْخِلَافِ كَأَنْ يَكُونَ. وَ أَنَّ أَمْرَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَمْ يَزَلْ مُعْتَدِلًا حَتَّى نَشَأَ فِيهِمْ الْمُوَلَّدُونَ مِنْ أَبْنَاءِ سَبَايَا الْأُمَمِ فَأَخَذُوا بِالرَّأْيِ وَ الْقِيَاسِ وَ تَرَكُوا سُنَنَ الْأَنْبِيَاءِ ص فَضَلُّوا وَ أَضَلُّوا.
۳) الف. از امام سجاد ع روایت شده است:
در قائم ما سنتهایی از سنتهای پیامبران هست: سنتی از حضرت آدم ع و سنتی از حضرت نوح ع و سنتی از حضرت ابراهیم ع و سنتی از حضرت موسی ع و سنتی از حضرت عیسی ع و سنتی از حضرت یعقوب ع و سنتی از حضرت محمد ص.
اما از حضرات آدم و نوح ع: طول عمر؛ و اما از حضرت ابراهیم: مخفی بودن ولادت: و جدایی و عزلت از مردم؛ و اما از حضرت موسی: ترس و غیبت؛ و اما از حضرت عیسی ع: اختلاف مردم در او؛ و اما از حضرت ایوب: گشایش بعد از سختی؛ و اما از حضرت محمد ص: قیام به شمشیر.
كمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۳۲۲
حَدَّثَنَا الشَّرِيفُ أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى بْنِ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هِلَالٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى الْكِلَابِيِّ عَنْ خَالِدِ بْنِ نَجِيحٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِيهِ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ قَالَ سَمِعْتُ سَيِّدَ الْعَابِدِينَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع يَقُولُ:
فِي الْقَائِمِ مِنَّا سُنَنٌ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ؛ سُنَّةٌ مِنْ أَبِينَا آدَمَ ع وَ سُنَّةٌ مِنْ نُوحٍ وَ سُنَّةٌ مِنْ إِبْرَاهِيمَ وَ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى وَ سُنَّةٌ مِنْ عِيسَى وَ سُنَّةٌ مِنْ أَيُّوبَ وَ سُنَّةٌ مِنْ مُحَمَّدٍ ص.
فَأَمَّا مِنْ آدَمَ وَ نُوحٍ فَطُولُ الْعُمُرِ؛ وَ أَمَّا مِنْ إِبْرَاهِيمَ فَخَفَاءُ الْوِلَادَةِ وَ اعْتِزَالُ النَّاسِ؛ وَ أَمَّا مِنْ مُوسَى فَالْخَوْفُ وَ الْغَيْبَةُ؛ وَ أَمَّا مِنْ عِيسَى فَاخْتِلَافُ النَّاسِ فِيهِ؛ وَ أَمَّا مِنْ أَيُّوبَ فَالْفَرَجُ بَعْدَ الْبَلْوَى؛ وَ أَمَّا مِنْ مُحَمَّدٍ ص فَالْخُرُوجُ بِالسَّيْفِ.
ب. ابوبصیر میگوید: از امام صادق ع شنیدم که فرمود: همانا سنت پیامبران و آن غیبتهایی که در مورد آنان واقع شد، در قائم از ما اهل بیت ع هم حادث میشود، مو به مو و طابق النعل بالنعل.
گفتم: یا ابن رسول الله! قائم از شما اهل بیت ع کیست؟
فرمود: او پنجمین نسل از فرزندان پسرم موسی [= امام کاظم ع] است؛ اوست پسر سرور کنیزان؛ غیبتی خواهد داشت که در آن باطلپیشگان به تردید میافتند؛ سپس خداوند عز و جل او را ظاهر میکند و به دست او شرق و غرب زمین را فتح مینماید و روح الله، عیسی بن مریم پشت سر او به نماز میایستد و «زمین به نور پروردگارش روشن میشود» (زمر/۶۹) و در زمین هیچ بُقعهای که در آن غیر خداوند عز و جل پرستیده شود باقی نمیماند مگر اینکه خداوند در آن پرستیده شود؛ و «دین یکسره از آن خداوند خواهد بود هرچند که مشرکان خوششان نیاید» (توبه/۳۳؛ صف/۹)
كمال الدين و تمام النعمة، ج۲، ص۳۴۵
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ سُنَنَ الْأَنْبِيَاءِ ع بِمَا وَقَعَ بِهِمْ مِنَ الْغَيْبَاتِ حَادِثَةٌ فِي الْقَائِمِ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ.
قَالَ أَبُو بَصِيرٍ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنِ الْقَائِمُ مِنْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ؟
فَقَالَ يَا أَبَا بَصِيرٍ هُوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ ابْنِي مُوسَى ذَلِكَ ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ يَغِيبُ غَيْبَةً يَرْتَابُ فِيهَا الْمُبْطِلُونَ ثُمَّ يُظْهِرُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَفْتَحُ اللَّهُ عَلَى يَدِهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ يَنْزِلُ رُوحُ اللَّهِ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ع فَيُصَلِّي خَلْفَهُ وَ تُشْرِقُ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَ لَا تَبْقَى فِي الْأَرْضِ بُقْعَةٌ عُبِدَ فِيهَا غَيْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا عُبِدَ اللَّهُ فِيهَا وَ يَكُونُ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ.
ج. سدیر روایت کرده است که امام صادق ع فرمود: همانا قائم ما غیبتی دارد که زمانش به طول خواهد انجامید.
گفتم:یا ابن رسول الله! چرا؟
فرمود: زیرا خداوند عز و جل ابا دارد از اینکه سنت پیامبران در غیبتهایشان را در مورد او اجرا نکند؛ و همانا – ای سدیر – گریزی نیست جز اینکه اینکه آن امتداد غیبتهایشان بتمامه در اینجا استیفا شود.؛ خداوند متعال میفرماید «بىترديد شما حالى را پس از حالى سوار خواهید شد» یعنی سنتهای کسانی که پیش از شما بودند.
كمال الدين و تمام النعمة، ج۲، ص۴۸۰-۴۸۱؛ علل الشرائع، ج۱، ص۲۴۵
حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِيُّ السَّمَرْقَنْدِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ وَ حَيْدَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّمَرْقَنْدِيُّ جَمِيعاً قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَبْرَئِيلُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَغْدَادِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّيْرَفِيُّ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ لِلْقَائِمِ مِنَّا غَيْبَةً يَطُولُ أَمَدُهَا فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ لِمَ ذَلِكَ قَالَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَى إِلَّا أَنْ تَجْرِيَ فِيهِ سُنَنُ الْأَنْبِيَاءِ ع فِي غَيْبَاتِهِمْ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لَهُ يَا سَدِيرُ مِنِ اسْتِيفَاءِ مَدَدِ غَيْبَاتِهِمْ؛ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ» أَيْ سَنَنَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ.
د. از امام حسن عسگری ع روایت شده که فرمودند:
همانا فرزندم قائم پس از من است و اوست که سنتهای پیامبران، از جمله طول عمر و غیبت، در موردش پیاده میشود تا جایی که به خاطر طولانی شدن گذر زمان، دلها به قساوت میفاتد؛ پس کسی بر اعتقاد و اذعان به او ثابت قدم نمیماند مگر کسی که ـخداوند عز و جل در قلبش ایمان ثبت کرده و با روحی از جانب خویش وی را یاری کرده باشد«. (مجادله/۲۲)
كمال الدين و تمام النعمة، ج۲، ص۵۲۴؛ الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۹۶۴
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ بَشَّارٍ الْقَزْوِينِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْفَرَجِ الْمُظَفَّرُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحٍ الْبَزَّازُ قَالَ سَمِعْتُ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيَّ ع يَقُولُ:
إِنَّ ابْنِي هُوَ الْقَائِمُ مِنْ بَعْدِي وَ هُوَ الَّذِي يَجْرِي فِيهِ سُنَنُ الْأَنْبِيَاءِ ع بِالتَّعْمِيرِ وَ الْغَيْبَةِ حَتَّى تَقْسُوَ الْقُلُوبُ لِطُولِ الْأَمَدِ فَلَا يَثْبُتَ عَلَى الْقَوْلِ بِهِ إِلَّا مَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي قَلْبِهِ الْإِيمَانَ وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْه.
۴) زندیقی خدمت امام صادق ع میرسد و سوالاتی از ایشان میپرسند که فرازهایی از آن قبلا گذشت.[۶] در فرازی میگوید:
به من از مجوسیان [= زرتشتیان] خبر بده؛ آیا آنها در زمانه خود به راه درست نزدیکتر بودند یا عرب؟
امام ع فرمودند: عرب در دوره جاهلیت به دین حنیف نزدیکتر بود از مجوس؛
سپس از رفتارهای و سنتهای رایج در این دو شواهدی بر این مدعا آوردند، از جمله اینکه فرمودند:
و مجوسیان ختنه نمی کردند در حالی که ختنه کردن از سنتهای پیامبران بود و اول کسی که این سنت را رایج کرد حضرت ابراهیم ع بود. …
الإحتجاج (للطبرسي)، ج۲، ص۳۴۶
وَ مِنْ سُؤَالِ الزِّنْدِيقِ الَّذِي سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مَسَائِلَ كَثِيرَةٍ أَنَّهُ قَال …
قَالَ: فَأَخْبِرْنِي عَنِ الْمَجُوسِ كَانُوا أَقْرَبَ إِلَى الصَّوَابِ فِي دَهْرِهِمْ أَمِ الْعَرَبُ؟
قَالَ: الْعَرَبُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ كَانَتْ أَقْرَبَ إِلَى الدِّينِ الْحَنِيفِيِّ مِنَ الْمَجُوسِ …[۷] وَ كَانَتِ الْمَجُوسُ لَا تَخْتِنُ وَ هُوَ مِنْ سُنَنِ الْأَنْبِيَاءِ وَ أَوَّلُ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ إِبْرَاهِيمُ خَلِيلُ اللَّهِ …[۸]
۵) الف. روایتی نبوی در بسیاری از کتب اهل سنت با سندهای مختلف آمده، که قبلا با همین مضمون از کتب شیعه هم نقل شد.[۹] روایت این است که پیامبر اکرم ص در جمع اصحاب خود فرمودند:
قطعا سنتهای پیشینیان خو.د را وجب به وجب و مو به مو عمل خواهید کرد حتی اگر آنان در سوراخ سوسماری وارد شده باشند شما هم از آنان پیروی خواهید نمود.
گفتند: یا رسول الله! آیا منظورتان یهودیان و مسیحیان است؟
فرمود: پس چه کسی؟!
صحيح مسلم، ج۴، ص۲۰۵۴؛ مسند أحمد، (ط الرسالة) ج۱۵، ص ۵۰۸[۱۰]؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۲۲؛
حَدَّثَنِي سُوَيْدُ بْنُ سَعِيدٍ، حَدَّثَنَا حَفْصُ بْنُ مَيْسَرَةَ، حَدَّثَنِي زَيْدُ بْنُ أَسْلَمَ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ يَسَارٍ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ:
«لَتَتَّبِعُنَّ سَنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ، شِبْرًا بِشِبْرٍ وَذِرَاعًا بِذِرَاعٍ، حَتَّى لَوْ دَخَلُوا فِي جُحْرِ ضَبٍّ لَاتَّبَعْتُمُوهُمْ.»
قُلْنَا: يَا رَسُولَ اللهِ آلْيَهُودَ وَالنَّصَارَى؟
قَالَ: «فَمَنْ [إِذًا]؟!»
الْحَادِي وَ الْعِشْرِينَ مِنَ الْمُتَّفَقِ عَلَيْهِ مِنْ مُسْنَدِ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَتَتَّبِعُنَّ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ شِبْراً بِشِبْرٍ وَ ذِرَاعاً بِذِرَاعٍ حَتَّى لَوْ دَخَلُوا فِي جُحْرِ ضَبٍّ لَاتَّبَعْتُمُوهُمْ قُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ الْيَهُودَ وَ النَّصَارَى قَالَ فَمَن؟[۱۱]
ب. این حدیث در برخی از منابع اهل سنت، با مقدمه و موخرهای هم آمده که قابل توجه است:
یکی از اصحاب روایت کرده که ما گرد رسول الله ص در مسجدش در مدینه نشسته بودیم که جبرئیل با وحی بر وی نازل شد و او ردا بر سر کشید و مدتی طولانی گذشت تا اینکه ردا را کنار داد در حالی که بشدت عرق کرده بود و چیزی را در دستش محکم گرفته بود. فرمود: کدام شما میداند که از درخت خرما چه بیرون میآید؟
انصار گفتند: ما ای رسول الله! پدر و مادرمان فدای شما! چیزی نیست که از درخت خرما بیرون آید مگر اینکه آن را میشناسیم؛ ما اصحاب درخت خرماییم!
سپس دستش را باز کرد و در آن هستهای [هسته خرما] بود. فرمود: این چیست؟
گفتند: یا رسول الله! این هسته [ی خرما] است!
فرمود: چه چیزی را قصد کرده؟ [کلمه «نوی» هم به معنای «هسته خرما» است و هم به صورت فعل، به معنای «قصد چیزی را کردن است. آنها گفتند «هذا نوی» مقصودشان این بود که «هسته خرماست» اما حضرت معنای دوم این جمله را مورد سوال قرار داد که گویی آنها گفتند: «این قصدی کرده است»]
گفتند: قصد کرده یک سال را [یعنی یک سال به طول انجامیده که این هسته درست شده است].
[کلمه «سَنَة» بسیار شبیه کلمه «سُنَّت» است؛ و ظاهرا حضرت از همین تشبیه استفاده کرد برای کلام بعدی خود:]
فرمود: راست گفتید. جبرئیل علیه السلام نزد شما آمد تا عهدی را بر شما مقرر کند؛ و آن اینکه شما قطعا سنتهای گذشتگان خود را تحقق خواهید داد؛ گام به گام و آنچه آنان مرتکب شدند مرتکب خواهید شد، وجب به وجب؛ و مو به مو؛ و دست به دست؛ حتی اگر در سوراخ سوسماری وارد شده باشند در آن وارد خواهید شد؛ جز اینکه بنی اسرائیل بعد از حضرت موسی ع هفتاد فرقه شدند که همگی گمراه بودند جز یکی؛ که همان اسلام [حقیقی] و جماعتش است؛ سپس آنها بر سر حضرت عیسی بن مریم نیز به هفتاد و یک فرقه تقسیم شدند؛ که همگی گمراه بودند جز یکی، که همان اسلام [حقیقی] و جماعتش است؛ سپس شما هم هفتاد و دو فرقه خواهید شد که همگی در آتشاند جز یکی، که همان اسلام [حقیقی] و جماعتش است.
المعجم الكبير للطبراني، ج۱۷، ص۱۳
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْمُبَارَكِ الصَّنْعَانِيُّ، ثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبِي أُوَيْسٍ، ثَنَا كَثِيرُ بْنُ عَبْدِ اللهِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ قَالَ:
كُنَّا قُعُودًا حَوْلَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ [آله و] سَلَّمَ فِي مَسْجِدِهِ بِالْمَدِينَةِ، فَجَاءَهُ جِبْرِيلُ عَلَيْهِ السَّلَامُ بِالْوَحْيِ، فَتَغَشَّى رِدَاءَهُ، فَمَكَثَ طَوِيلًا حَتَّى سُرِّيَ عَنْهُ وَكَشَفَ رِدَاءَهُ، فَإِذَا هُوَ تَعَرَّقَ عَرَقًا شَدِيدًا، وَإِذَا هُوَ قَابِضٌ عَلَى شَيْءٍ.
فَقَالَ: «أَيُّكُمْ يَعْرِفُ مَا يَخْرُجُ مِنَ النَّخْلِ؟»
فَقَالَ الْأَنْصَارُ: نَحْنُ يَا رَسُولَ اللهِ، بِأَبِينَا أَنْتَ وَأُمِّنَا، لَيْسَ شَيْءٌ يَخْرُجُ مِنَ النَّخْلِ إِلَّا نَحْنُ نَعْرِفُهُ، نَحْنُ أَصْحَابُ نَخْلٍ.
ثُمَّ فَتَحَ يَدَهُ فَإِذَا فِيهَا نَوًى، فَقَالَ: «مَا هَذَا؟»
فَقَالُوا: هَذَا يَا رَسُولَ اللهِ نَوًى.
قَالَ: «نَوَى أَيِّ شَيْءٍ؟»
قَالُوا: نَوَى سَنَةٍ.
قَالَ: «صَدَقْتُمْ، جَاءَكُمْ جِبْرِيلُ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَتَعَاهَدُ دِينَكُمْ، لَتَسْلُكُنَّ سُنَنَ مَنْ قَبْلَكُمْ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ، وَلَتَأْخُذُنَّ بِمِثْلِ أَخْذِهُمْ إِنْ شِبْرًا فَشِبْرًا، وَإِنْ ذِرَاعًا فَذِرَاعًا، وَإِنْ بَاعًا فَبَاعًا، حَتَّى لَو دَخَلُوا فِي جُحْرِ ضَبٍّ دَخَلْتُمْ فِيهِ، إِلَّا أَنَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ افْتَرَقَتْ عَلَى مُوسَى سَبْعِينَ فِرْقَةً، كُلُّهَا ضَالَّةٌ إِلَّا فِرْقَةٌ وَاحِدَةٌ، الْإِسْلَامُ وَجَمَاعَتُهُمْ، ثُمَّ إِنَّهَا افْتَرَقَتْ عَلَى عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ عَلَى إِحْدَى وَسَبْعِينَ فِرْقَةً، كُلُّهَا ضَالَّةٌ إِلَّا وَاحِدَةٌ، الْإِسْلَامُ وَجَمَاعَتُهُمْ، ثُمَّ إِنَّكُمْ تَكُونُونَ عَلَى اثْنَتَيْنِ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً كُلُّهَا فِي النَّارِ إِلَّا وَاحِدَةٌ، الْإِسْلَامُ وَجَمَاعَتُهُمْ.»
تدبر
مقدمه
قبلا اشاره شد که فراز ابتدایی این سوره تا آیه ۳۶ بر مسائل خانوادگی تمرکز دارد و به نظر میرسد در این فراز سه بار جمعبندی ارائه شده است: یکی آیات ۱۳-۱۴ بود که اشاره میکند آنچه گفتیم حدود الهی است که پیرویاش بهشت؛ و عصیانش جهنم را در پی دارد؛ دوم آیات ۲۶-۲۸ است که میفرماید خداوند میخواهد مطالب را برای شما تبیین کند؛ و در عین حال به شما تخفیف دهد؛ اما شهوتطلبان میخواهند انحرافی عظیم پدید آورند؛ و سوم آیه ۳۶ است که مخاطب را به عبودیت و سپس به احسان به والدین و خویشاوندان و سایر مردم دعوت میکند و سپس وارد بحثهای جامعه فراتر از خانواده میشود. آیه حاضر، اولین آیه در جمعبندی فراز دوم است.
۱) «یُریدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ یهْدِیَكُمْ سُنَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ یَتُوبَ عَلَیكُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَكیمٌ»
موارد مجاز يا ممنوع ازدواج، بر اساس علم و حكمت و مصلحت است. (تفسير نور، ج۲، ص۲۷۲)
در آیات ۱۵ تا ۲۵ به ضرورت مجازات زنان و مردانی که مرتکب فحشاء میشوند پرداخت و البته اعلام کرد که باب توبه، تا پیش از مرگ باز است.
سپس به مردان هشدار داد که مبادا با تهمت فحشاء به همسرانتان زدن و یا با هر ترفند دیگری، و یا چون قصد تجدید فراش کردهاید، بخواهید حقوق زنانتان (مهریهای که بدانها دادهاید یا …) را زیرپا بگذارید.
سپس زنانی که ازدواج با آنان بر مردان حرام است را برشمرد و نهایتا فرمود به غیر اینها حق دارید با هر زنی ازدواج کنید و تشکیل خانواده دهید؛ و اگر این مقدار هم میسورتان نبود حق دارید متعه کنید؛ و اگر این گزینه هم برایتان میسر نشد، میتوانید با زنان کنیز ازدواج کنید؛ و مساله مهم این است که طرف ازدواج شما باید افراد پاکدامن باشسد، نه اهل فحشاء و دوستیهای پنهانی؛ که اگر کنیزی نیز به چنین روابطی روی آورد او نیز شایسته مجازات میشود.
اکنون و بعد از این سه فراز میفرماید که خداوند میخواهد برای شما بیان کند و شما را به رویههای کسانی که پیش از شما بودند هدایت نماید و به شما عطف توجه کرده، توبه شما را بپذیرد و خداوند بسیار دانا و حکیم است.
۲) «یُریدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ … وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَكیمٌ»
در آیات قبل بوضوح پارهای از احکام و روابط شرعی بین انسانها را برشمرد و اکنون تصریح میکند که خداوند، که سراسر علم و حکمت است، میخواهد مطالب را برای شما بیان کند.
نکته تخصصی فلسفه دین
برخی از کسانی که خود را روشنفکر دینی میخوانند گمان میکنند که کار دین حیرتافکنی و ابهامآفرینی است؛ و از این رو علم فقه و اصول را که درصدد تبیین واضح احکام شریعت است، مذمت میکنند. در حالی که اینان اولا بین عرصه احکام عملی و معارف عمیق از سویی؛ و ثانیا بین حیرت ناشی از علم و حیرت ناشی از جهل خلط کردهاند.
آن حیرتی که دین در زندگی میافکند حیرت از سر تعظیم حق و حقیقت است در عرصه معارف عمیق توحیدی؛ نه حیرت از سر نفهمی و ندانستن؛ آن هم در عرصه مسائل و احکام شرعی؛ و همین آیه در پاسخ آنان کافی است.
۳) «یُریدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ یهْدِیَكُمْ سُنَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ»
سنّت خداوند، هدايت، بيان و ابلاغ است. (تفسير نور، ج۲، ص۲۷۲)
۴) «یُریدُ اللَّهُ لِـ … یهْدِیَكُمْ سُنَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ»
خداوند میخواهد شما را به سنتهای کسانی که پیش از شما بودند هدایت نماید.
مقصود از «سنتها»ی مذکور و «هدایت» چیست؟
الف. مقصود از «سنت»ها آداب و رسومی است که مصالحی بر آن مترتب بوده است؛ و هدایت یعنی راه درست را یافتن؛ یعنی با هدایت شما به سنتهای صحیح گذشتگان، شما را در مسیر هدایتی که آنان بودند قرار دهد. (مجمع البيان، ج۳، ص۵۷)
ب. مقصود از «سنت»ها مطلق آداب و رسوم گذشتگان است؛ و مقصود از هدایت، صرف آشنا کردن شما با آنان؛ تا با بصیرت یافتن به آنچه دیگران انجام دادند و عواقبی که اعمالشان در پی داشت، خودتان از سنتهای نادرست گذشتگان برحذر باشید (مجمع البيان، ج۳، ص۵۷)
ج. …
۵) «یُریدُ اللَّهُ لِـ … یهْدِیَكُمْ سُنَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ … وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَكیمٌ»
از سنّتهاى خوب گذشتگان بايد تبعيّت كرد. (تفسير نور، ج۲، ص۲۷۲)
در واقع، دانستن و آگاهی از سنتهای پیشینیان امری است که خداوند آن را برای ما میپسندد و به اقتضای علم و حکمتش است که ما را به آگاهی از آنها میخواند.
۶) «یُریدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ یهْدِیَكُمْ سُنَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ یَتُوبَ عَلَیكُمْ»
دانستن امور و آگاهی از سنتها و رویههای گذشتگان، زمینه توبه انسان و قرار گرفتن وی در مسیر اصلی زندگی را مهیا میکند.
۷) «یُریدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ یهْدِیَكُمْ سُنَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ»
با توجه به اینکه در سه آیه قبل موارد مجاز و غیرمجاز در ازدواج را برشمرد؛ چهبسا از آمدن این دو تعبیر که «خداوند میخواهد برای شما بیان کند» و «شما را به رویههای کسانی که پیش از شما بودند هدایت نماید» این است که این حرمتها سنتی است که عینا در امتهای گذشته هم بوده است. (مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج۱۰، ص۵۴)
به تعبیر دیگر، احكام و مقرّرات اسلام دربارهى ازدواج، همانند احكام ساير اديان آسمانى گذشته است. (تفسير نور، ج۲، ص۲۷۲)
۸) «یُریدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ یهْدِیَكُمْ سُنَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ یَتُوبَ عَلَیكُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَكیمٌ»
حکایت
إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج۲، ص۲۹۹-۳۰۱
بِحَذْفِ الْإِسْنَادِ مَرْفُوعاً إِلَى سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ رَضِيَ اللَّهِ عَنْهُ قَالَ:
كَانَ فِي الْبَلَاءِ الْعَظِيمِ الَّذِي ابْتَلَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ قُرَيْشاً بَعْدَ نَبِيِّهَا ص لِيُعَرِّفَهَا أَنْفُسَهَا وَ تَخْرُجَ شَهَادَتُهَا عَمَّا ادَّعَتْهُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ دَحَضَ حُجَّتَهَا مَا أَسَرَّتْ فِي قُلُوبِهَا وَ أَخْرَجَتْ ضَغَائِنَهَا لِآلِ الرَّسُولِ وَ أَزَالَتْهُمْ عَنْ إِمَامَتِهِمْ وَ مِيرَاثُ كِتَابِ اللَّهِ فِيهِمْ مَا عَظُمَتْ خَطِيئَتُهُ وَ شَمِلَتْ قَضِيَّتُهُ وَ وَضَحَتْ هِدَايَةُ اللَّهِ فِيهِ [لِأَهْلِ] دَعْوَتِهِ وَ وَرَثَةِ نَبِيِّهِ ص وَ أَثَارَتْ قُلُوبَ أَوْلِيَائِهِمْ وَ عَمَّمَهُمْ نَفْعَهُ وَ أَضَاءَ بِهِ بُرْهَانَهُ:
أَنَّ مَلِكَ الرُّومِ لَمَّا بَلَغَهُ خَبَرُ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَبَرُ أُمَّتِهِ وَ اخْتِلَافِهِمْ فِي الِاخْتِيَارِ عَلَيْهِمْ وَ تَرْكِهِمْ سَبِيلَ هِدَايَتِهِمْ وَ ادِّعَائِهِمْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ أَنَّهُ لَمْ يُوصِ إِلَى أَحَدٍ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ إِهْمَالِهِ إِيَّاهُمْ حَتَّى يَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ وَ تَوْلِيَتِهِمُ الْأَمْرَ بَعْدَهُ الْأَبَاعِدَ مِنْ قَوْمِهِ وَ صَرْفِ ذَلِكَ عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ ذُرِّيَّتِهِ وَ أَقْرِبَائِهِ دَعَا عُلَمَاءَ بَلَدِهِ وَ أَسَاقِفَتَهُمْ فَنَاظَرَهُمْ فِي الْأَمْرِ الَّذِي ادَّعَتْهُ قُرَيْشٌ بَعْدَ نَبِيِّهَا وَ فِيمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ ص فَأَجَابُوهُ بِجَوَابَاتٍ مِنْ حُجَجِهِمْ عَلَى أَنَّهُ مُحَمَّدٌ. فَسَأَلَ أَهْلُ مَدِينَتِهِ أَنْ يُوَجِّهَهُمْ إِلَى الْمَدِينَةِ بِمُنَاظَرَتِهِمْ وَ الِاحْتِجَاجِ عَلَيْهِمْ.
فَأَمَرَ الْجَاثَلِيقَ أَنْ يَخْتَارَ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ أَسَاقِفَتِهِ فَاخْتَارَ مِنْهُمْ مِائَةَ رَجُلٍ فَخَرَجُوا يَقْدُمُهُمْ جَاثَلِيقُ لَهُمْ قَدْ أَقَرَّتِ الْعُلَمَاءُ لَهُ جَمِيعاً بِالْفَضْلِ وَ الْعِلْمِ مُتَبَحِّراً فِي عِلْمِهِ يُخْرِجُ الْكَلَامَ مِنْ تَأْوِيلِهِ وَ يَرُدُّ كُلَّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ لَيْسَ بِالْخَرِقِ وَ لَا بِالْبَرِقِ وَ لَا بِالْبَلِيدِ وَ لَا الرَّعِيدِ وَ لَا النَّكِلِ وَ لَا الْفَشِلِ يُنْصِتُ لم [لِمَنْ] يَتَكَلَّمُ وَ يُجِيبُ إِذَا سُئِلَ وَ يَصْبِرُ إِذَا مُنِعَ فَقَدِمَ الْمَدِينَةَ بِمَنْ مَعَهُ مِنْ أَحْبَارِ قَوْمِهِ وَ أَصْحَابِهِ حَتَّى نَزَلَ الْقَوْمُ عَنْ رَوَاحِلِهِمْ؛
فَسَأَلَ أَهْلَ الْمَدِينَةِ عَمَّنْ أَوْصَى إِلَيْهِ مُحَمَّدٌ ص وَ مَنْ قَامَ مَقَامَهُ فَدَلُّوهُمْ عَلَى أَبِي بَكْرٍ فَأَتَوْا مَسْجِدَ رَسُولِ اللَّهِ فَدَخَلُوا عَلَى أَبِي بَكْرٍ وَ هُوَ فِي حسك [حَشْدَةٍ] مِنْ قُرَيْشٍ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ وَ أَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ وَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ وَ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ وَ بَاقِي الْقَوْمِ وَقَفُوا عَلَيْهِ.
فَقَالَ زَعِيمُ الْقَوْمِ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ فَرَدُّوا عَلَيْهِ السَّلَامَ فَقَالَ: أَرْشِدُونَا إِلَى الْقَائِمِ مَقَامَ نَبِيِّكُمْ فَإِنَّا قَوْمٌ مِنَ الرُّومِ وَ إِنَّا عَلَى دِينِ الْمَسِيحِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ع قَدِمْنَا لِمَا بَلَغَنَا مِنْ وَفَاةِ نَبِيِّكُمْ وَ اخْتِلَافِكُمْ نَسْأَلُ عَنْ صِحَّةِ نُبُوَّتِهِ وَ نَسْتَرْشِدُ لِدِينِنَا وَ نَتَعَرَّضُ دِينَكُمْ فَإِنْ كَانَ أَفْضَلَ مِنْ دِينِنَا دَخَلْنَا فِيهِ وَ سَلَّمْنَا وَ قَبِلْنَا الرُّشْدَ مِنْكُمْ طَوْعاً وَ أَجَبْنَاكُمْ إِلَى دَعْوَةِ نَبِيِّكُمْ ص وَ إِنْ يَكُنْ عَلَى خِلَافِ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ وَ جَاءَ بِهِ عِيسَى ع رَجَعْنَا إِلَى دِينِ الْمَسِيحِ فَإِنَّ عِنْدَهُ مِنْ عَهْدِ رَبِّنَا فِي أَنْبِيَائِهِ وَ رُسُلِهِ دَلَالَةً وَ نُوراً وَاضِحاً فَأَيُّكُمْ صَاحِبُ الْأَمْرِ بَعْدَ نَبِيِّكُمْ ص؟
فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ هَذَا صَاحِبُ أَمْرِ نَبِيِّنَا بَعْدَهُ قَالُوا هَذَا صَاحِبُنَا وَ وَلِيُّ الْأَمْرِ بَعْدَ نَبِيِّنَا.
قَالَ الْجَاثَلِيقُ هُوَ هَذَا الشَّيْخُ؟
فَقَالُوا نَعَمْ.
فَقَالَ أَيُّهَا الشَّيْخُ أَنْتَ الْقَائِمُ الْوَصِيُّ لِمُحَمَّدٍ فِي أُمَّتِهِ وَ أَنْتَ الْعَالِمُ الْمُسْتَغْنِي بِعِلْمِ نَبِيِّكَ مِنْ أَمْرِ الْأُمَّةِ وَ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ؟
قَالَ أَبُو بَكْرٍ لَا مَا أَنَا بِوَصِيٍّ. قَالَ لَهُ فَمَا أَنْتَ؟ قَالَ عُمَرُ هَذَا خَلِيفَةُ رَسُولِ اللَّهِ.
قَالَ النَّصْرَانِيُّ أَنْتَ خَلِيفَةُ رَسُولِ اللَّهِ اسْتَخْلَفَكَ فِي أُمَّتِهِ؟ قَالَ أَبُو بَكْرٍ لَا.
قَالَ فَمَا هَذَا الِاسْمُ الَّذِي أَبْدَعْتُمُوهُ وَ ادَّعَيْتُمُوهُ بَعْدَ نَبِيِّكُمْ فَإِنَّا قَدْ قَرَأْنَا كُتُبَ الْأَنْبِيَاءِ ع فَوَجَدْنَا الْخِلَافَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا لِنَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ آدَمَ ع خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ وَ فَرَضَ طَاعَتَهُ عَلَى أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ نَوَّهَ بِاسْمِ دَاوُدَ ع فَقَالَ «يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ» فَكَيْفَ تَسَمَّيْتَ بِهَذَا الِاسْمِ وَ مَنْ سَمَّاكَ بِهِ أَ نَبِيُّكَ سَمَّاكَ بِهِ؟
قَالَ لَا وَ لَكِنْ تَرَاضَوُا النَّاسُ فَوَلَّوْنِي وَ اسْتَخْلَفُونِي.
فَقَالَ أَنْتَ خَلِيفَةُ قَوْمِكَ لَا خَلِيفَةُ نَبِيِّكَ وَ قَدْ قُلْتَ إِنَّ النَّبِيَّ لَمْ يُوصِ إِلَيْكَ وَ قَدْ وَجَدْنَا فِي سُنَنِ الْأَنْبِيَاءِ أَنَّ اللَّهَ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً إِلَّا وَ لَهُ وَصِيٌّ يُوصِي بِهِ اليوم وَ يَحْتَاجُ النَّاسُ كُلُّهُمْ إِلَى عِلْمِهِ وَ هُوَ مُسْتَغْنٍ عَنْهُمْ وَ قَدْ زَعَمْتَ أَنَّهُ لَمْ يُوصِ كَمَا أَوْصَتِ الْأَنْبِيَاءُ وَ ادَّعَيْتَ أَشْيَاءَ لَسْتَ بِأَهْلِهَا وَ مَا أَرَاكُمْ إِلَّا وَ قَدْ دَفَعْتُمْ نُبُوَّةَ مُحَمَّدٍ ص وَ قَدْ أَبْطَلْتُمْ سُنَنَ الْأَنْبِيَاءِ فِي قَوْمِهِمْ.
قَالَ ثُمَّ الْتَفَتَ الْجَاثَلِيقُ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ إِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ إِنَّ مُحَمَّداً لَمْ يَأْتِهِمْ بِالنُّبُوَّةِ وَ إِنَّمَا كَانَ أَمْرُهُ بِالْغَلَبَةِ وَ لَوْ كَانَ نَبِيّاً لَأَوْصَى كَمَا أَوْصَتِ الْأَنْبِيَاءُ وَ خَلَّفَ فِيهِمْ كَمَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِيَاءُ مِنَ الْمِيرَاثِ وَ الْعِلْمِ وَ لَسْنَا نَجِدُ عِنْدَ الْقَوْمِ أَثَرَ ذَلِكَ.
ثُمَّ الْتَفَتَ كَالْأَسَدِ فَقَالَ يَا شَيْخُ أَمَّا أَنْتَ فَقَدْ أَقْرَرْتَ أَنَّ مُحَمَّداً النَّبِيَّ ص لَمْ يُوصِ إِلَيْكَ وَ لَا اسْتَخْلَفَكَ وَ إِنَّمَا تَرَاضَوُا النَّاسُ بِكَ وَ لَوْ رَضِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِرِضَاءِ الْخَلْقِ وَ اتِّبَاعِهِمْ لِهَوَاهُمْ وَ اخْتِبَارِهِمْ لِأَنْفُسِهِمْ مَا بَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ آتَاهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ لِيُبَيِّنُوا لِلنَّاسِ مَا يَأْتُونَ وَ يَدْرَءُونَ وَ مَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ فَقَدْ دَفَعْتُمْ لِلنَّبِيِّينَ عَنْ رِسَالاتِهِمْ وَ اسْتَغْنَيْتُمْ بِالْجَهْلِ مِنِ اخْتِيَارِ النَّاسِ عَنِ اخْتِيَارِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الرُّسُلَ لِلْعِبَادِ وَ اخْتِيَارِ الرُّسُلِ لِأُمَّتِهِمْ وَ نَرَاكُمْ تُعَظِّمُونَ بِذَلِكَ الْفِرْيَةَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَلَى نَبِيِّكُمْ وَ لَا تَرْضَوْنَ إِلَّا أَنْ تَتَسَمَّوْنَ بَعْدَ ذَلِكَ بِالْخِلَافَةِ وَ هَذَا لَا يَحِلُّ إِلَّا لِنَبِيٍّ أَوْ وَصِيِّ نَبِيٍّ وَ إِنَّمَا تَصِحُّ الْحُجَّةُ لَكُمْ بِتَأْكِيدِكُمُ النُّبُوَّةَ لِنَبِيِّكُمْ وَ أَخْذِكُمْ بِسُنَنِ الْأَنْبِيَاءِ فِي هُدَاهُمْ وَ قَدْ تَغَلَّبْتُمْ فَلَا بُدَّ لَنَا أَنْ نَحْتَجَّ عَلَيْكُمْ فِيمَا ادَّعَيْتُمْ حَتَّى نَعْرِفَ سَبِيلَ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ وَ نَعْرِفَ الْحَقَّ فِيكُمْ بَعْدَ نَبِيِّكُمْ أَ صَوَابٌ مَا فَعَلْتُمْ بِإِيمَانٍ أَوْ بِجَهْلٍ وَ كَفَرْتُمْ.
ثُمَّ قَالَ يَا شَيْخُ أَجِبْ قَالَ فَالْتَفَتَ أَبُو بَكْرٍ إِلَى أَبِي عُبَيْدَةَ لِيُجِيبَ عَنْهُ فَلَمْ يَرَ جَوَاباً ثُمَّ الْتَفَتَ الْجَاثَلِيقُ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ بِنَاءُ الْقَوْمِ عَنْ غَيْرِ أَسَاسٍ وَ لَا أَرَى حُجَّةً لَهُمْ أَ فَهِمْتُمْ قَالُوا بَلَى.
ثُمَّ قَالَ لِأَبِي بَكْرٍ يَا شَيْخُ أَسْأَلُكَ قَالَ سَلْ
قَالَ أَخْبِرْنِي عَنِّي وَ عَنْكَ مَا أَنْتَ عِنْدَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا؟
قَالَ أَمَّا أَنَا فَعِنْدَ نَفْسِي مُؤْمِنٌ وَ مَا أَدْرِي مَا أَنَا عِنْدَ اللَّهِ فِيمَا بَعْدُ وَ أَمَّا أَنْتَ فَعِنْدِي كَافِرٌ وَ لَا أَدْرِي مَا أَنْتَ عِنْدَ اللَّهِ.
قَالَ الْجَاثَلِيقُ أَمَّا أَنْتَ فَقَدْ مَنَّيْتَ نَفْسَكَ الْكُفْرَ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَ جَهِلْتَ مَقَامَكَ فِي إِيمَانِكَ أَ مُحِقٌّ أَنْتَ فِيهِ أَمْ مُبْطِلٌ وَ أَمَّا أَنَا فَقَدْ مَنَّيْتَنِي الْإِيمَانَ بَعْدَ الْكُفْرِ فَمَا أَحْسَنَ حَالِي وَ مَا أَسْوَأَ حَالَكَ عِنْدَ نَفْسِكَ إِذْ كُنْتَ لَا تُوقِنُ بِمَا لَكَ عِنْدَ اللَّهِ فَقَدْ شَهِدْتَ لِي بِالْفَوْزِ وَ النَّجَاةِ وَ شَهِدْتَ لِنَفْسِكَ بِالْهَلَاكِ وَ الْكُفْرِ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ طِيبُوا أَنْفُسَكُمْ فَقَدْ شَهِدَ لَكُمْ بِالنَّجَاةِ بَعْدَ الْكُفْرِ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَقَالَ يَا شَيْخُ أَيْنَ مَكَانُكَ السَّاعَةَ مِنَ الْجَنَّةِ إِذَا ادَّعَيْتَ الْإِيمَانَ وَ أَيْنَ مَكَانِي مِنَ النَّارِ قَالَ فَالْتَفَتَ أَبُو بَكْرٍ إِلَى عُمَرَ وَ إِلَى أَبِي عُبَيْدَةَ مَرَّةً أُخْرَى لِيُجِيبَا عَنْهُ فَلَمْ يَنْطِقْ أَحَدٌ مِنْهُمَا قَالَ إِنَّهُ قَالَ مَا أَدْرِي أَيْنَ مَكَانِي وَ مَا حَالِي عِنْدَ اللَّهِ قَالَ الْجَاثَلِيقُ يَا هَذَا أَخْبِرْنِي كَيْفَ اسْتَجَزْتَ لِنَفْسِكَ أَنْ تَجْلِسَ هَذَا الْمَجْلِسَ وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ إِلَى عِلْمِ غَيْرِكَ فَهَلْ فِي أُمَّةِ نَبِيِّكُمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْكَ قَالَ نَعَمْ قَالَ مَا أَعْلَمُكَ وَ إِيَّاهُمْ إِلَّا وَ قَدْ حَمَّلُوكَ أَمْراً عَظِيماً وَ سَفِهُوا بِتَقْدِيمِهِمْ إِيَّاكَ عَلَى مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْكَ فَإِنْ كَانَ الَّذِي هُوَ أَعْلَمُ مِنْكَ يَعْجِزُ عَمَّا سَأَلْتُكَ كَعَجْزِكَ فَأَنْتَ وَ هُوَ وَاحِدٌ فِي دَعْوَاكُمْ وَ أَرَى نَبِيَّكُمْ إِنْ كَانَ نَبِيّاً فَقَدْ ضَيَّعَ عِلْمَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَهْدَهُ وَ مِيثَاقَهُ الَّذِي أَخَذَ عَلَى النَّبِيِّينَ مِنْ قَبْلِهِ فِيكُمْ فِي إِقَامَةِ الْأَوْصِيَاءِ لِأُمَّتِهِمْ لِيَفْزَعُوا إِلَيْهِمْ فِيمَا يَتَنَازَعُونَ فِي أَمْرِ دِينِهِمْ فَدُلُّونِي عَلَى هَذَا الَّذِي هُوَ أَعْلَمُ مِنْكُمْ فَعَسَاهُ فِي الْعِلْمِ أَقَلَّ مِنْكُمْ فِي مُحَاوَرَةٍ وَ جَوَابٍ وَ بَيَانِ مَا يُحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ آثره [أَثَرِ] النُّبُوَّةِ وَ سُنَنِ الْأَنْبِيَاءِ وَ لَقَدْ ظَلَمَكَ الْقَوْمُ وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فِيكَ.
قَالَ سَلْمَانُ رض فَلَمَّا رَأَيْتُ مَا نَزَلَ بِالْقَوْمِ مِنَ الْبَهْتِ وَ الْحَيْرَةِ وَ الذُّلِّ وَ الصَّغَارِ وَ مَا حَلَّ بِدِينِ مُحَمَّدٍ وَ مَا نَزَلَ بِالْقَوْمِ مِنَ الْحُزْنِ نَهَضْتُ لَا أَعْقِلُ أَيْنَ أَضَعُ قَدَمَيَّ إِلَى بَابِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَدَقَقْتُ عَلَيْهِ الْبَابَ فَخَرَجَ وَ هُوَ يَقُولُ: مَا دَهَاكَ يَا سَلْمَانُ؟
قَالَ قُلْتُ هَلَكَ دِينُ اللَّهِ وَ هَلَكَ الْإِسْلَامُ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ص وَ ظَهَرَ أَهْلُ الْكُفْرِ عَلَى دِينِهِ وَ أَصْحَابِهِ بِالْحُجَّةِ فَأَدْرِكْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ دِينَ مُحَمَّدٍ وَ الْقَوْمُ قَدْ وَرَدَ عَلَيْهِمْ مَا لَا طَاقَةَ لَهُمْ وَ لَا بُدَّ وَ لَا حِيلَةَ فَأَنْتَ الْيَوْمَ مُفَرِّجُ كَرْبِهَا وَ كَاشِفُ بَلْوِهَا وَ صَاحِبُ مِيسَمِهَا وَ تَاجُهَا وَ مِصْبَاحُ ظُلَمِهَا وَ مِفْتَاحُ مُبْهَمِهَا …
[۱] . لِيُبَيِّنَ لَكُمْ / لِيُبَيِّن لَكُمْ
قرأ أبو عمرو ويعقوب بإدغام النون في اللام، وبالإظهار. (معجم القراءات، ج۲، ص۵۴)
[۲] . ذكر في اللام من قوله «لِيُبَيِّنَ لَكُمْ» ثلاثة أقوال:
(أحدها) أن معناه أن و أن تأتي مع أمرت و أردت لأنها تطلب الاستقبال فلا يجوز أردت أن قمت فلما كانت أن في سائر الأفعال تطلب الاستقبال استوثقوا لها باللام و ربما جمعوا بين اللام و كي لتأكيد الاستقبال قال الشاعر: «أرادت لكيما لا ترى لي عثرة / و من ذا الذي يعطى الكمال فيكمل» و هذا قول الكسائي و الفراء و أنكره الزجاج و أنشد: «أردت لكيما يعلم الناس أنها / سراويل قيس و الوفود شهود» قال و لو كانت اللام بمعنى إن لم تدخل على كي كما لا تدخل إن على كي.
قال و مذهب سيبويه و أصحابه إن اللام دخلت هنا على تقدير المصدر أي لإرادة البيان نحو قوله تعالى «إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّءْيا تَعْبُرُونَ» أي إن كانت عبارتكم للرؤيا و كذلك قوله «لِلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ» أي رهبتهم لربهم قال كثير: «أريد لأنسى ذكرها فكأنما / تمثل لي ليلى بكل سبيل.»
و القول الثالث إن بعض النحويين ضعف هذين الوجهين بأن جعل اللام بمعنى أن لم تقم به حجة قاطعة و حمله على المصدر يقتضي جواز ضربت لزيد بمعنى ضربت زيدا و هذا لا يجوز و لكن يجوز في التقديم دون التأخير نحو لزيد ضربت و لِلرُّءْيا تَعْبُرُونَ و لأن عمل الفعل في التقديم يضعف كعمل المصدر في التأخير و لذلك لم يجز إلا في المتصرف فأما رَدِفَ لَكُمْ فعلى تأويل ردف ما ردف لكم و على ذلك ما يريد لكم و كذلك قوله «وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ» أي أمرنا بما أمرنا لنسلم
و هذه الأقوال كلها مضطربة و الوجه الصحيح فيه أن مفعول يريد محذوف تقديره يريد الله تبصيركم ليبين لكم.
[۳] . اگر اشکال شود که چگونه شما مفهوم «لطف» را در هدایت دخیل میدانید در حالی که خداوند در مقام راهنمایی کردن جهنمیان به سوی جهنم هم از مفهوم هدایت استفاده کرده: «فَاهْدُوهُمْ إِلى صِراطِ الْجَحِيمِ»(لصافات/۲۳)، «وَ يَهْدِيهِ إِلى عَذابِ السَّعِيرِ» (حج/۴) پاسخ داده میشود که این استعمال، از باب تهکّکم و برای مبالغه در معناست؛ شبیه «فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ» (آل عمران/۲۱) که عذاب را با بشارت قرین نموده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۳۵)
[۴] . درباره این ماده قبلا در جلسه ۸۳۵ توضیح داده شد: http://yekaye.ir/ale-imran-3-164/
[۵] در بصائر الدرجات سند این گونه است: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ بَعْضِ الصَّادِقِينَ يَرْفَعُهُ إِلَى جَعْفَرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع» و تفاوتهای مختصری در برخی عبارات وجود دارد که مواردی را که در بصائر متفاوت آمده در کروشه قرار دادم.
[۶] . فرازهای دیگری از این پرسش و پاسخ در جلسات زیر گذشت:
چلسه۴۲، حدیث۱ http://yekaye.ir/67-27-an-naml/
جلسه۸۶، پینوشت۵ http://yekaye.ir/al-araf-007-008/
جلسه۱۳۷، حدیث۲ http://yekaye.ir/ad-dukhan-044-38/
جلسه۱۷۰، حدیث۲ http://yekaye.ir/ya-seen-036-79/
جلسه۲۰۳، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-furqan-025-48/
جلسه۳۹۸، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-40/
جلسه ۴۸۱، پینوشت۲ http://yekaye.ir/al-qalam-68-15/
جلسه۶۰۰، حدیث۴ http://yekaye.ir/al-kahf-18-19/
جلسه۶۲۹، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-kahf-18-48/
جلسه ۶۳۰، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-kahf-18-49/
جلسه ۷۲۴، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-fater-35-24/
[۷] . وَ ذَلِكَ أَنَّ الْمَجُوسَ كَفَرَتْ بِكُلِّ الْأَنْبِيَاءِ وَ جَحَدَتْ كُتُبَهُمْ وَ أَنْكَرَتْ بَرَاهِينَهُمْ وَ لَمْ تَأْخُذْ بِشَيْءٍ مِنَ سُنَنِهِمْ وَ آثَارِهِمْ وَ أَنَّ كَيْخُسْرُو مَلِكَ الْمَجُوسِ فِي الدَّهْرِ الْأَوَّلِ قَتَلَ ثَلَاثَمِائَةِ نَبِيٍّ وَ كَانَتِ الْمَجُوسُ لَا تَغْتَسِلُ مِنَ الْجَنَابَةِ وَ الْعَرَبُ كَانَتْ تَغْتَسِلُ وَ الِاغْتِسَالُ مِنْ خَالِصِ شَرَائِعِ الْحَنِيفِيَّةِ
[۸] . وَ كَانَتِ الْمَجُوسُ لَا تُغَسِّلُ مَوْتَاهَا وَ لَا تُكَفِّنُهَا وَ كَانَتِ الْعَرَبُ تَفْعَلُ ذَلِكَ وَ كَانَتِ الْمَجُوسُ تَرْمِي الْمَوْتَى فِي الصَّحَارَى وَ النَّوَاوِيسِ وَ الْعَرَبُ تُوَارِيهَا فِي قُبُورِهَا وَ تُلْحِدُهَا وَ كَذَلِكَ السُّنَّةُ عَلَى الرُّسُلِ إِنَّ أَوَّلَ مَنْ حُفِرَ لَهُ قَبْرٌ آدَمُ أَبُو الْبَشَرِ وَ أُلْحِدَ لَهُ لَحْدٌ وَ كَانَتِ الْمَجُوسُ تَأْتِي الْأُمَّهَاتِ وَ تَنْكِحُ الْبَنَاتِ وَ الْأَخَوَاتِ وَ حَرَّمَتْ ذَلِكَ الْعَرَبُ وَ أَنْكَرَتِ الْمَجُوسُ بَيْتَ اللَّهِ الْحَرَامَ وَ سَمَّتْهُ بَيْتَ الشَّيْطَانِ وَ الْعَرَبُ كَانَتْ تَحُجُّهُ وَ تُعَظِّمُهُ وَ تَقُولُ بَيْتُ رَبِّنَا وَ تُقِرُّ بِالتَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ تَسْأَلُ أَهْلَ الْكُتُبِ وَ تَأْخُذُ وَ كَانَتِ الْعَرَبُ فِي كُلِّ الْأَسْبَابِ أَقْرَبَ إِلَى الدِّينِ الْحَنِيفِيَّةِ مِنَ الْمَجُوسِ قَالَ فَإِنَّهُمْ احْتَجُّوا بِإِتْيَانِ الْأَخَوَاتِ أَنَّهَا سُنَّةٌ مِنْ آدَمَ قَالَ فَمَا حُجَّتُهُمْ فِي إِتْيَانِ الْبَنَاتِ وَ الْأُمَّهَاتِ وَ قَدْ حَرَّمَ ذَلِكَ آدَمُ وَ كَذَلِكَ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ سَائِرُ الْأَنْبِيَاءِ وَ كُلُّ مَا جَاءَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل …
[۹] . مثلا در جلسه ۶۳۶، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-kahf-18-55/
[۱۰] . سند در مسند احمد این است: حَدَّثَنَا يَزِيدُ، أخبرنا مُحَمَّدٌ، عَنْ أَبِي سَلَمَةَ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ص
[۱۱] . یکی از نقلهای این حدیث در کتب شیعه، نقلی است که در كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج۲، ص۵۹۹ أ/ىه استوَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ سَمِعْتُ سَلْمَانَ الْفَارِسِيَّ قَال …
قَالَ سَلْمَانُ فَقَالَ عَلِيٌّ ع … سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ لَتَرْكَبَنَّ أُمَّتِي سُنَّةَ بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ [وَ حَذْوَ] الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ شِبْراً بِشِبْرٍ وَ ذِرَاعاً بِذِرَاعِ وَ بَاعاً بِبَاعٍ حَتَّى لَوْ دَخَلُوا جُحْراً لَدَخَلُوا فِيهِ مَعَهُمْ. ادامه این حدیث نکته جالب و عمیقی دارد که چون ممکم است مورد سوءفهم قرار بگیرد در متن نیاوردم: إِنَّ التَّوْرَاةَ وَ الْقُرْآنَ كَتَبَهُ مَلَكٌ وَاحِدٌ فِي رَقٍّ وَاحِدٍ بِقَلَمِ وَاحِدٍ وَ جَرَتِ الْأَمْثَالُ وَ السُّنَنُ سَوَاء!
بازدیدها: ۷۰