۹۳۳) وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی‏ وَ الْيَتامی‏ وَ الْمَساكينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً

 ۱۱-۱۴ شوال ۱۴۴۰

ترجمه

و چون هنگام تقسیم [ارث] خویشان و یتیمان و درماندگان حضور یابند، پس به آنها [نیز] از آن [اموال] روزی دهید و با آنان به نحوی شایسته سخن بگویید.

نکات ادبی

حَضَرَ

قبلا بیان شد که ماده «حضر» از طرفی با کلمات پرکاربردی نیز «حضور»، نقطه مقابل «غیبت» (غایب بودن و در دسترس نبودن) است؛ و از طرف دیگر، با کلماتی نظیر «حَضارة» (یا «حِضارة»، معنای شهرنشینی)، نقطه مقابل «بدو» («بدوی» و بادیه‌نشین بودن) محسوب می‌شود؛ با این حال همگان تاکید دارند که اصل آن به معنای وارد شدن بر چیزی و مشاهده آن است؛ و به تعبیر دیگر، آن حالتی است که بعد از ورود و استقرار در جایی برای چیزی پدید می‌آید؛ و تفاوتش با کلماتی مانند «قدوم» و «ورود» در این است که این کلمات قبل از آن حالت استقرار (حضور) به کار می‌رود؛ و کلماتی مانند «مشاهده» و «اشراف» و «قرب» از لازمه‌های این حالت استقرار است. به تَبَعِ این حالت استقرار بعد از ورود، این کلمه برای اینکه چیزی یا کسی در جایی شاهد و حاضر باشد به کار رفته است، چنانکه تعبیر «كُتِبَ عَلَیكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ‏» (بقرة/۱۸۰) همانند آن است که فرمود «حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ» (أنعام/۶۱) و شاید به مناسبت همین آیه است که به کسی که مرگ نزد او حاضر شود «مُحتَضَر» گویند.

حالت ثلاثی مجرد این کلمه به صورت «حَضَرَ یَحضُرُ حُضُوراً و حِضَارَةً» است (حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ؛ بقره/۱۸۰ و نساء/۱۸ و مائده/۱۰۶؛ وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی، نساء/۸؛ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ، احقاف/۲۹) که البته ماضی آن به نحو شاذ به صورت «حَضِرَ» هم به کار رفته؛ و در مورد آیه «وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ یحْضُرُونِ‏» (مؤمنون/۹۸) برخی اساساً این را کنایه از «آسیب رساندن» دانسته‌اند (أَنْ یحْضُرُونِ: به من آسیب برسانند)، اما برخی این را از مواردی دانسته‌اند که این فعل به نحو کنایی برای جایی که جنیان نزد کسی حضور یابند به کار رود و گفته‌‌اند به همین مناسبت به شخص مجنون (جن‌زده، به معنای دیوانه) و نیز به کسی که مرگ بر بالین او حضور یافته «مُحتَضَر» گفته می‌شود هرچند بعید نیست که شیوع کلمه «محتضر» برای کسی که در بستر مرگ است، به مناسبت آیه «إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ‏» (بقرة/۱۸۰) باشد؛ البته کلمه «محتضر» در قرآن به این معنای خاص به کار نرفته، بلکه به همان معنای لغوی‌اش می‌باشد: «[وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَینَهُمْ] كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ» (قمر/۲۸) یعنی [به آنان خبر بده که آب بین آنان تقسیم شده است و] هر آبی، اصحابش نزد آن حاضرند یا به تعبیر ساده‌تر، هر نوبتِ آب، برای صاحب نوبت که در آنجا حضور دارد، می‌باشد.

جلسه ۸۲۵ http://yekaye.ir/ya-seen-36-75/

الْقِسْمَةَ

قبلا بیان شد که ماده «قسم» در اصل بر تجزیه چیزی و نصیب و سهم‌ها را متمایز کردن دلالت می‌کند. به تعبیر دیگر، جزءجزء کردن چیزی است که بر اساس تدبیر و اندازه‌گیری انجام شده باشد و به همین مناسبت برای معانی‌ای همچون اندازه‌گیری و سهم و نصیب هم به کار می‌رود.

فعل ثلاثی مجرد آن «قَسَمَ یقْسِمُ» است (أَ هُمْ یقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَینَهُمْ مَعیشَتَهُم؛ زخرف/۳۲) که مصدر آن به صورت «قَسْم» می‌باشد. اما در مورد «قِسْمَة» («قسمت» در فارسی) (تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضیزی؛ ‏نجم/۲۲) خلیل آن را مصدر باب اقْتِسَام دانسته، و راغب اصفهانی آن را هم‌معنی «قَسم» و به عنوان مصدر ثلاثی مجرد قلمداد کرده‌ است. البته هر دو کلمه «قِسم» و «قسمة» به معنای سهم و نصیب هم به کار رفته: «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی‏ وَ الْیتامی‏ وَ الْمَساكین» (نساء/۸) و در این حالت آن را اسم دانسته‌اند؛ و بعید نیست که به معنای اسم مفعول (مقسوم) هم به کار رود، چنانکه بعید نیست معنای قسمت در آیه «وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَینَهُم» (قمر/۲۸) شبیه معنای مقسوم در آیه «لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ‏ (حجر/۴۴) باشد.

جلسه ۸۶۵ http://yekaye.ir/al-fajr-89-05/

أُولُوا الْقُرْبی‏

اغلب بر این باورند که ماده «قرب» در اصل به معنای نزدیکی و در مقابل «بُعد» (دوری) می‌باشد (معجم المقاييس اللغة، ج‏۵، ص۸۰)؛ اما برخی دقت بیشتری به خرج داده، بر این باورند که معنای محوری این ماده وجود چیزی در مکانی است که دست‌یابی و رسیدن به آن راحت و آماده باشد، چنانکه به کوزه‌ای که آب یا شیر در آن می‌گذارند، «قِربَة»؛ و به غلاف شمشیر، «قِراب»؛ و به چاهی که آبش دم دست باشد «قَرَب» گویند و توضیح داده اند که در خصوص «قُرب» مکانی و زمانی و حتی معنوی هم از این جهت «قرب» نامیده شده که امکان اتصال و وصول را فراهم می‌کند؛ و در خصوص خویشاوندان هم چون اتصال آنان چنان است که گویی در یک مکان‌اند (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم؛ ص۱۷۶۴). در هر صورت، این تعبیر برای نزدیکی در مکان (وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ؛ بقرة/۳۵)، زمان (اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ؛ أنبياء/۱)، نسبت بین افراد (وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى،‏ نساء/۸؛ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ، نساء/۷)، امور معنوی (فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ، بقره/۱۸۶؛ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ‏، واقعه/۱۱)، در صفات (هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ؛ آل عمران/۱۶۷) و … به کار می‌رود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۶۳-۶۶۴؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۹، ص۲۲۶-۲۲۷) و برخی بر این باورند که همه اینها را در چهار قسم مکانی و زمانی و نَسَبی (خویشاوندی)‌و قرب منزلت (جایگاه) (الْمُقَرَّبينَ، اعراف/۱۱۴؛ واقعه/۸۸) می‌توان خلاصه کرد (المعجم الإشتقاقي المؤصل؛ ص۱۷۶۴).

فرق آن با «دُنُوّ» را در این دانسته‌اند که «دنو» عمدتا برای حالتی به کار می‌رود که مسافتی بین دو چیز در کار باشد [یعنی بیشتر برای رابطه مکانی به کار می‌رود و در غیرمکانی حالت استعاری دارد] اما «قرب» عام است. (الفروق في اللغة، ص۳۰۳)

«قربان» مصدر از ماده «قرب» است که در معنای مفعولی به کار می‌رود به معنای «ما یتقرب به» (آنچه به وسیله آن تقرب می‌جویند) می‌باشد (البحر المحیط، ج‏۳، ص۴۵۸)؛ و به لحاظ معنایی به «بِرّ» (نیکوکاری)‌بسیار نزدیک است با این تفاوت که به نیکوکاری‌ای گفته می‌شود که مایه تقرب به خدا قرار گرفته باشد (الفروق فی اللغة، ص۱۹۲) و به صورت خاص، برای چیزی که طی مراسم خاصی ذبح می‌شود، استعمال می‌شود: «إِذْ قَرَّبا قُرْباناً» (مائدة/۲۷)، «حَتَّی یأْتِینا بِقُرْبانٍ‏» (آل عمران/۱۸۳) و جمع آن «قرابین» است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۶۴) و به همین مناسبت معنای «ما یتقرب به» به وزیران و همنشینان شاهان نیز قربان و قرابینِ شاه می‌گفتند. (معجم المقاییس اللغة، ج‏۵، ص۸۱) و آیه «الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَة» (احقاف/۲۸) نیز ظاهرا از همین معناست (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۶۴) و هر کار خوبی مایه تقرب بنده به خدا شود هم به کار می‌رود (مجمع البیان، ج‏۲، ص۹۰۰) و کلمه «قربانی» در فارسی دقیقا برگرفته از همین کلمه است.[۱]

و ظاهرا «قُربة» که مصدر است نیز شبیه «قربان» به صورت معنای مفعولی (ما یتقرب به) نیز به کار می‌رود: «وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ و یَتَّخِذُ ما ینْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ» (توبه/۹۹)

برای نزدیکی به لحاظ خویشاوندی تعابیر «قُرْبة» و «قُرْبَی» و «قَرابة» به کار برده می‌شود و گفته می‌شود «فلانٌ قَرِیبی، و ذو قَرابتی» (معجم المقاییس اللغة، ج‏۵، ص۸۰) و در قرآن کریم تعابیر «اولوا القربی» (وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی؛ نساء/۸)، «ذو قربی» (بِالْوالِدَینِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی،؛ بقره/۸۳؛ وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبی، فاطر/۱۸) [و «أقربین»: «فَلِلْوالِدَینِ وَ الْأَقْرَبینَ وَ الْیتامی‏ وَ الْمَساكینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ» (بقره/۲۱۵)، «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَكَ الْأَقْرَبینَ» (شعراء/۲۱۴)] به کار رفته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۶۴) و عموما «ذا مقربة» (یتیماً ذا مَقْرَبَةٍ؛ بلد/۱۵) را به نیز ‌معنای دارای «قرابت» (خویشاوندی) و معادل «قُربی» (خویشاوند) دانسته‌اند که نزدیک بودن در نَسَب و رَحِم (خویشاوندی) محسوب می‌شوند (المصباح المنیر، ج‏۲، ص۴۹۵؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۶۴؛ أمالی المرتضی، ج‏۲، ص۲۹۱) اما یکی از معانی «قُرْب» در زبان عربی «ناحیه کمر» و «لگن خاصره» است (كتاب العین، ج‏۵، ص۱۵۴) که وجه تسمیه‌اش یا بدین جهت است که نزدیک و قُرب پهلوی انسان است؛ و یا اینکه از باب تشبیه آن به «قِربة» (مُشک آب) است (معجم المقاییس اللغة، ج‏۵، ص۸۱)‏ و بر همین اساس، برخی این احتمال را هم مطرح کرده‌اند که «مَقْرَبَة» از همین معنا گرفته شده باشد و به معنای کسی است که از فرط گرسنگی، تهیگاهش به‌هم آمده باشد؛ که در این صورت، معنایش بیشتر شبیه تعبیر آیه بعد (مِسْكیناً ذا مَتْرَبَةٍ: مسکینی که زمین‌گیر شده) می‌گردد از این جهت که هر دو دلالت می‌کنند بر شدت در ضرر و مشکلات شخصی که نیازمند کمک است. (أمالی المرتضی، ج‏۲، ص۲۹۱)[۲]

این ماده وقتی به باب تفعیل می‌رود متعدی می‌شود و به معنای چیزی را قریب و نزدیک کردن می‌باشد: «وَ قَرَّبْناهُ نَجِیا» (مریم/۵۲) «إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ» (شعراء/۴۲) [ِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً، مائده/۲۷؛ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی، زمر/۳] (التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏۹، ص۲۲۷)[۳]

باب افتعال برای مطاوعه و اختیار (کاری را با طوع و اختیار انجام دادن) است [كَلاَّ لا تُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ؛ علق/۱۹]؛ و چه‌بسا استعمال آن در آیاتی مانند «قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ» (اعراف/۱۸۵) «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ« (انبیاء/۱) «وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقّ» (انبیاء/۹۷) می‌خواهد اشاره کند که گویی حساب و قیامت با طوع و اختیار و به تریج و در یک جریان طبیعی در حال نزدیک شدن به مردم است. (التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏۹، ص۲۲۷)

با توجه به اینکه «قرب» در مقابل «بعد» است، می‌توان مواردی که از قرب نهی شده را به معنای توصیه به دوری و اجتناب کردن دانست (التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏۹، ص۲۲۸) ولی برخی توضیح داده‌انند که غالبا این گونه توصیه‌ها به نحو استعاری دلالت‌های ظریفی را می‌افزاید؛ مثلا در آیه «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیتِیمِ» (أنعام/۱۵۲) «به مال یتیم نزدیک نشوید» بلیغ‌تر از این است که بگویند «مال یتیم را برندارید» و ظاهرا نهی در مورد «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» (بقرة/۳۵) و «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنی‏» (إسراء/۳۲) نیز از همین باب بوده است؛ و یا در آیه «وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّی یطْهُرْنَ» (بقرة/۲۲۲) نزدیک شدن کنایه از جماع است‏ (در فارسی نیز، تعبیر «نزدیکی» برای اشاره به عمل جماع به کار می‌رود) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۶۵)

ماده «قرب» و مشتقات آن ۹۶ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

الْیتامی‏

درباره کلمه «یتیم» در آیه ۲ همین سوره بحث شد (جلسه۹۲۶ http://yekaye.ir/an-nesa-4-2/)

الْمَساكینُ

قبلا بیان شد که ماده «سکن» نقطه مقابل «حرکت» و «اضطراب» می‌باشد و «سکینه» به معنای «وقار» هم از همین باب است و «سُکّان» کشتی را هم از این جهت سکان گفته‌اند که کشتی را از اضطراب و حرکتهای نامتعارف حفظ می‌کند. در واقع، این ماده دلالت بر استقرار در مقابل حرکت دارد اعم از استقرار مادی ویا معنوی؛ و کاربرد این ماده در خصوص کسی که جایی را برای توطن و زندگی برمی‌گزیند بسیار رایج است و اسم مکان «مسکن» از همین باب است. همچنین به فرد بشدت نیازمند نیز «مسکین» می‌گویند، چرا که قدرت هر حرکتی از او سلب شده است.

جلسه ۲۲۵ http://yekaye.ir/2-baqare-035/

همچنین در بحث از فعل «اسْتَكانُوا» اشاره شد که کلمه «استکان» را عموم اهل لغت به معنای «خاضع و ذلیل شد» دانسته‌اند، اما درباره اینکه از چه ماده‌ای گرفته شده اختلاف نظر دارند. برخی احتمال بیشتر را در این دانسته‌اند که از ماده «سکن» و بر وزن افتعال باشد که حاوی یک الف زاید است و توضیح داده‌اند که «سکن» به معنای سکونت و آرامش پیدا کردن در جایی است، و «مسکین» کسی است که با تکیه بر مردم سکونت می‌یابد (که وضعیتی شدیدتر از فقیر است) و نیز به معنای شخصی است که ذلیل شده و مورد خشم قرار گرفته، هرچند ثروتمند باشد، و بر این اساس، «استکان» به معنای «خاضع و ذلیل شد» می‌باشد؛ هرچند برخی این احتمال را داده‌اند که «استکان» از ماده «کین» (در حالت خواری و انکسار بودن) یا ماده «کَون» (=بودن) باشد.

جلسه ۲۱۴ http://yekaye.ir/al-muminoon-023-076/

ارْزُقُوهُمْ … وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً

هم عبارت «ارْزُقُوهُمْ» و هم عبارت «وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً» در آیه ۵ همین سوره (جلسه ۹۳۰ http://yekaye.ir/an-nesa-4-5/) گذشت. از این رو، برای نکات مربوط به این عبارات (اعم از بحثهای ادبی و …) به همانجا مراجعه شود.

حدیث

۱) الف. ابوبصیر هم از امام باقر ع و هم از امام صادق ع روایت کرده است که آیه «و چون هنگام تقسیم [ارث] خویشان و یتیمان و درماندگان حضور یابند، پس به آنها [نیز] از آن [اموال] روزی دهید» (نساء/۸) توسط آیه فرائض [آیه ۱۱ سوره نساء که سهم واجب وارثان را معلوم کرده] نسخ شده است. (تفسیر العیاشی، ج‏۱، ص۲۲۲-۲۲۳)

ب. و نیز ابوبصیر می‌گوید: از امام باقر ع درباره آیه «و چون هنگام تقسیم [ارث] خویشان و یتیمان و درماندگان حضور یابند، پس به آنها [نیز] از آن [اموال] روزی دهید» سوال کردم که آیا نسخ شده یا خیر؟

فرمودند: خیر؛ هنگامی که نزد تو حاضر بودند پس به آنان عطا کن! (تفسیر العیاشی، ج‏۱، ص۲۲۲-۲۲۳)

ج. گفته‌اند که این آیه منسوخ نیست؛ و این کسانی را که خداوند از آنان در این آیه یاد کرده است، به عنوان مستحب، و اینکه بهره‌ای به آنان رسیده باشد، [از اموال ارث] مورد عطا قرار دهید؛ و این مضمون را از امام باقر ع نیز روایت کرده‌اند. (نهج البیان، ج۱، ص۸۳، نسخه خطی؛ به نقل از: البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏۲، ص۲۹)

الف. عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی‏ وَ الْیتامی‏ وَ الْمَساكِینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ‏». قَالَ: نَسَخَتْهَا آیةُ الْفَرَائِضِ.

و فی روایة أخری َ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی‏» قَالَ: نَسَخَتْهَا آیةُ الْفَرَائِضِ. (تفسیر العیاشی، ج‏۱، ص۲۲۲-۲۲۳)

ب. و فی روایة أخری عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَی «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی‏ وَ الْیتامی‏ وَ الْمَساكِینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً» قُلْتُ: أَ مَنْسُوخَةٌ هِی؟ قَالَ: لَا إِذَا حَضَرَكَ فَأَعْطِهِمْ. (تفسیر العیاشی، ج‏۱، ص۲۲۲-۲۲۳)

ج. و قال محمد الشیبانی فی نهج البیان: و قال قوم: إنها لیست منسوخة یعطی من ذكرهم الله علی سبیل الندب و الطعمة. قال: و هو المروی عن الباقر و الصادق (علیهما السلام). (نهج البیان، ج۱، ص۸۳، نسخه خطی؛ به نقل از: البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏۲، ص۲۹)

تبصره

  1. روایت منسوخ شدن را فضل بن عبدالملک هاشمی از امام صادق ع نیز روایت کرده است (متشابه القرآن و مختلفه (لابن شهر آشوب)، ج‏۲، ص۲۳۳)[۴] و روایت منسوخ نشدن در مجمع البیان، ج‏۳، ص۱۹[۵] نیز از امام باقرع روایت شده است.
  2. در نگاه اول به نظر می‌آید حدیث اول و دوم با هم منافات دارند؛ اما همان گونه که در حدیث سوم از امام باقر ع و امام صادق ع نقل شده و اغلب علمای حدیث گوشزد کرده‌اند اینها با هم منافاتی ندارند: در حدیث اول، اشاره دارد که وجوب چنین بخششی نسخ شده است؛ اما در حدیث دوم اشاره می‌کند که این نسخ، به معنای کنار گذاشتن مضمون آیه نیست؛ بلکه استحباب این کار همچنان برقرار است. (تفسیر الصافی، ج‏۱، ص۴۲۵؛ وسائل الشیعة، ج‏۲۶، ص۷۱؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏۲، ص۲۸؛ تفسیر كنز الدقائق، ج‏۳، ص۳۳۶)

 

۲) از پیامبر اکرم ص روایت شده است که: مسکین کسی نیست که او را با یک لقمه و دو لقمه، و یا یک خرما و دو خرما رد کنند؛ ولیکن مسکین کسی است که نه ثروتمندی یافته که بی‌نیازش کند و نه از مردم سوال و گدایی می‌کند و نه به حال و روزش [بسادگی] تفطن پیدا می‌کنند تا بر او صدقه دهند.

مجمع البیان، ج‏۵، ص۶۴

روی عن النبی ص أنه قال لیس المسكین الذی یرده الأكلة و الأكلتان و التمرة و التمرتان و لكن المسكین الذی لا یجد غنیا فیغنیه و لا یسأل الناس شیئا و لا یفطن به فیتصدق علیه‏

شبیه به این مضمون را شیخ طوسی در التبیان، ج‏۵، ص۲۴۳[۶] و سیوطی در الدر المنثور، ج‏۶، ص۱۱۴[۷] روایت کرده‌اند.

تدبر

۱) «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی‏ وَ الْیتامی‏ وَ الْمَساكینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً»

در تقسیم ارث، علاوه بر افرادی كه سهم مشخّص دارند، به فكر فقرا و محرومان و یتیمان نیز باشید. (تفسیر نور، ج‏۲، ص۲۵)

در واقع، اگرچه سهم الارث افراد معلوم است؛ اما اگر خویشاوندان نیازمندی که ارث به آنان تعلق نمی‌گیرد و یا یتیمان و مسکینانی هنگام تقسیم ارث حاضر بودند، مناسب است که به آنان نیز بهره‌ای داده شود و با سخن نیک، و نه با مواجهه‌ای کاملا خشک و قانونی با آنان برخورد شود.

ثمره اخلاقی-اجتماعی

اسلام در حالی که بر تعیین حقوق و حد و مرزها و رعایت عدالت اصرار دارد؛ اما این گونه نیست که رعایت عدالت را در افق نوعی قانون‌گرایی خشک و بوروکراتیک تعقیب کند. در حالی که سهم‌الارث افراد دقیقا معلوم است؛ اما نباید رویه چنین باشد که اگر نیازمند واقعی‌ای نیز در محل تقسیم ارث حضور داشت، کاملا مورد بی‌اعتنایی قرار گیرد.

 

۲) «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی‏ وَ الْیتامی‏ وَ الْمَساكینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ»

به نگاه‏ها، حضورها وتوقّعات طبیعی محرومان توجّه كنید. (تفسیر نور، ج‏۲، ص۲۵)

 

۳) «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی‏ وَ الْیتامی‏ وَ الْمَساكینُ»

اموال ارثی را مخفیانه تقسیم نكنید، تا امكان حضور دیگران هم باشد. (تفسیر نور، ج‏۲، ص۲۵)

 

۴) «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی‏ وَ الْیتامی‏ وَ الْمَساكینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ»

با توجه به اینکه سهم الارث افراد در آیه ۱۱ (معروف به آیه فرائض) معلوم شده است، از قدیم بین مفسران اختلاف بوده که آیا این آیه نسخ شده است یا خیر؟ برخی (مانند سعید بن مسیب و أبی مالك و ضحاك، به نقل از مجمع البیان، ج‏۳، ص۱۹) مدعی بوده‌اند که این آیه نسخ شده است؛ اما اکثر مفسران (مثلا: ابن عباس و سعید بن جبیر و حسن و إبراهیم و مجاهد و شعبی و زهری و سدی و بلخی و جبائی و زجاج؛ به نقل از مجمع البیان، ج‏۳، ص۱۹) بر این باورند که این حکم باقی است و نسخ نشده است؛ بویژه که برخی توضیح داده اند که اساساً مفاد این دو با هم تنافی ندارد که یکی را مستلزم نسخ دیگری بدانیم، زیرا آیه فرایض درباره سهم الارث های کاملا تعیین شده برخی از افراد است؛ و این آیه درباره حکم وجوبی یا استحبابی سهم الارث برای دیگران است بدون اینکه تعیین دقیق شود (المیزان، ج۴، ص۲۰۰) که البته اینها بر دو قسم‌اند: مجاهد بر این باور بوده که حکم وجوبی است، و پرداخت آن در حدی که ورثه با طیب خاطر پرداخت کنند، لازم است؛ اغلب حکم این آیه را مستحبی دانسته‌اند (مجمع البیان، ج‏۳، ص۱۹) و یک شاهد مهم بر اینکه حکم غیروجوبی بوده این است که اگر واجب بود آنگاه اینان هم حق معینی داشتند و در این صورت طبیعی بود که آن را تعیین کنند و با توجه به اینکه موضوع بشدت محل ابتلا بوده، انگیزه ها برای نقل چنین مطلبی بسیار زیاد است و طبیعی بود که اخبار متواتری درباره این مساله نقل شود، و همین که الان خبری از چنین روایاتی نیست، پس مساله به صورت وجوب نبوده است. (مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج۹، ص۵۰۴)

 

۵) «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی‏ وَ الْیتامی‏ وَ الْمَساكینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً»

درباره اینکه مراد از «القسمه» و به تبع آن، مخاطب «فارزقوهم …» کیست، سه دیدگاه مطرح شده است:

الف. مراد هنگام تقسیم ارث است؛ و خطاب «فارزقوهم» به وارثان متوفی هستند که بدانها دستور داده شده برای آن نیازمندانی از خویشاوندان و … که سهم الارث معینی به آنان تعلق نمی گیرد، سهمی قرار دهند. (مجمع البیان، ج‏۳، ص۱۹؛ مفاتیح الغیب، ج۹، ص۵۰۴)

ب. مراد از قسمت، وصیت کردن است، و مخاطب، شخصی است که در بستر وفات قرار گرفته؛ و در این آیه به او دستور داده شده که در وصیت در خصوص میراثی که از وی می‌ماند، سهمی را هم برای این افراد قرار دهد. (مجمع البیان، ج‏۳، ص۱۹؛ مفاتیح الغیب، ج۹، ص۵۰۴)

ج. مراد هنگام تقسیم ارث است، و اولوا القربی خویشاوندانی است که ارث می برند و الیتامی و المساکین کسانی اند که ارث نمی برند؛ آنگاه »فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ» مربوط است به این خویشاوندانی که ارث می برند و «وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً» ناظر است به مساکین. (منسوب به سعید بن جبیر، به نقل از مفاتیح الغیب، ج۹، ص۵۰۴)

و با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا، هیچ منافاتی بین این دو نیست و بعید نیست هردو مد نظر باشد، بویژه که از ابن عباس هر دو قول اول روایت شده است. (مجمع البیان، ج‏۳، ص۱۹)

 

۶)‌ «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی‏ وَ الْیتامی‏ وَ الْمَساكینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً»

با توجه به اینکه خطابِ «فارزقوهم» به چه کسی باشد، منظور از «قول معروف» نیز می‌تواند متعدد باشد:

الف. خطاب به ولیّ وارث یتیم است:

الف.۱. که با توجه به اینکه وارث صغیر است، به نیازمندان با روی خوش بگوید درست است که توصیه شده که به شما از اموال ارث بدهیم؛ اما چون این ارث مال خود ما نیست و مال یتیم است ما حق نداریم از اموال یتیم چیزی به دیگران بدهیم. (سعید بن جبیر، به نقل از فقه القرآن، ج‏۲، ص۳۴۷ و مجمع البیان، ج‏۳، ص۱۹)

الف.۲. توصیه شده در عین حال که فعلا نباید مال را در اختیار یتیم قرار دهد، اما به وی با روی خوش بفهماند که این مال را برای او نگه خواهد داشت.

ب. خطاب به مطلق وارثان است در قبال این اقشار، یعنی اگر دیگرانی که نیازمندند و سهم معین شده‌ای از ارث ندارند، و در عین حال انتظار کمک دارند، شما اگر سهم اندکی به آنها دادید در عین حال، با روی خوش با آنان برخورد کنید؛ و این گونه نباشد که منت بگذارید (مفاتیح الغیب، ج۹، ص۵۰۴)؛ و یا از همان ابتدا آنان را از خود برانید.

ج. خطاب به متوفی و در مقام وصیت کردن است:

ج.۱. یعنی اگر شخصی که می‌خواهد وصیت کند وصیت خود برای بازماندگان را با دعای اینکه خدا به شما روزی دهد و … همراه سازد. (به نقل از مجمع البیان، ج‏۳، ص۱۹)

ج.۲. شخصی که وصیت می‌کند برای کسانی که سهمی تعیین نکرده سخن شایسته بگوید [یعنی این گونه نباشد که اگر برای برخی توصیه‌ای نکرد، آنان را با مذمت و … یاد کند] (ابن عباس و سعید بن مسیب، به نقل از مجمع البیان، ج‏۳، ص۱۹) و عذرخواهی کند که برای آنان چیزی قرار نداده است. (مفاتیح الغیب، ج۹، ص۵۰۴)

ج.۳. شخصی که وصیت می کند که مقداری را به افرادی که سهم الارث ندارند بدهد، به گونه ای نباشد که بر آنان منت گذارد. (مفاتیح الغیب، ج۹، ص۵۰۴)

 

۷) «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی‏ … فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً»

با هدایای مالی و زبان شیرین، از كینه‏ها و حسادت‏ها، پیشگیری و پیوندهای خانوادگی را مستحكم‏تر كنید. (تفسیر نور، ج‏۲، ص۲۵)

 

۸) «فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً»

هدایای مادّی، همراه با محبّت و عواطف معنوی باشد. (تفسیر نور، ج‏۲، ص۲۵)

 


[۱] . این توضیح درباره «قربان» در جلسه ۹۰۶ http://yekaye.ir/ale-imran-3-183/ گذشت.

[۲] . این نکته در جلسه ۳۴۴ http://yekaye.ir/al-balad-90-15/ گذشت.

[۳] . در التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏۶، ص۱۹۲ «مقاربه» و تفاوت برخی از کلمات مشابه آن با آن چنین بیان شده است:

المصاحبه: إن كانت العشرة من الطرفین فیعبّر فیها بصیغة المصاحبة الدالّة علی الاستدامة، و قریبة منها لغات اخر، نشیر الی خصوصیاتها اجمالا:

المُعَاشَرَةُ: هو الاختلاط و كثرة التماسّ فی جریان إدامة الحیاة.

المُخَالَطَةُ: یلاحظ فیها جهة الاختلاط فی امور، و مداخلة بینهما.

المُلَازَمَةُ: یلاحظ فیها التلازم فی المؤانسة و المرافقة.

المُرَافَقَةُ: یلاحظ فیها الرفق و الملاءمة فی المعاشرة.

المُجَالَسَةُ: یلاحظ فیها جهة الجلوس مع آخر فی محلّ.

المُؤَانَسَةُ: یلاحظ فیها لحاظ الانس و التمایل بینهما.

المُقَارَبَةُ: یلاحظ فیها القرب من الآخر ظاهرا أو معنی.

المُقَارَنَةُ: یلاحظ فیها جریان كلّ منهما علی طریقة الآخر.

المُجَاوَرَةُ: یلاحظ فیها جهة قرب السكنی و التمایل الیه.

المُلَاقَاةُ: یلاحظ فیها المداناة من قدّام و بالمقابلة.

المُدَانَاةُ: یلاحظ فیها القرب علی سبیل التسفّل.

المُصَادَفَةُ: یلاحظ فیها الملاقاة و اتصال فی الجانب.

المُوَافَقَةُ: یلاحظ فیها التوافق فی قبال التخالف.

و در الفروق فی اللغة، ص۳۰۲-۳۰۳ هم آمده است:

(الفرق) بین المقاربة و الملاقاة: أن الشیئین یتقاربان و بینهما حاجز یقال التقی الحدان و الفارسان، و الملاقاة أیضا أصلها أن تكون من قدام ألا تری‏ أنه لا یقال لقیته من خلفه و قیل اللقاء اجتماع الشی‏ء مع الشی‏ء علی طریق المقاربة و كذلك یصح اجتماع عرضین فی المحل و لا یصح التقاؤهما، و قیل اللقاء یقتضی الحجاب یقال احتجب عنه ثم لقیه و أما المصادقة فأصلها أن تكون من جانب و الصدفان جانبا الوادی و منه قوله تعالی (إِذا ساوی‏ بَینَ الصَّدَفَینِ).

[۴] . قوله سبحانه «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی‏ وَ الْیتامی‏ وَ الْمَساكِینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً» روی الفضل بن عبد الملك الهاشمی عن أبی عبد الله ع أنه منسوخ بقوله یوصِیكُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِكُمْ.

[۵] . اختلف الناس فی هذه الآیة علی قولین (أحدهما) أنها محكمة غیر منسوخة عن ابن‌عباس و سعید بن جبیر و الحسن و إبراهیم و مجاهد و الشعبی و الزهری و السدی و هو المروی عن الباقر ع.

[۶] . روی أبو هریرة عن النبی صلی الله علیه و آله أنه قال لیس المسكین الذی تردّه الاكلة و الاكلتان و التمرة و التمرتان و لكن المسكین الذی لا یجد غنی فیغنیه و لا یسأل الناس إلحافاً.

[۷] . و أخرج ابن جریر و ابن حبان و ابن مردویه عن أبی هریرة قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم لیس المسكین الذی ترده التمرة و التمرتان و لا الاكلة و الأكلتان قالوا فمن المسكین قال الذی لیس له ما یغنیه و لا یعلم مكانه فیتصدق علیه فذلك المحروم‏.

Visits: 27

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*