۲۵ شوال ۱۴۳۹
ترجمه
اگر بخواهیم آنان را غرق کنیم، پس نه فریادرسی برایشان باشد، و نه آنان نجات داده شوند؛
شهادت امام جعفر صادق ع تسلیت باد
به منبر میرود دریا، به سویش گام بردارید هلا! اسلام را از چشمه اسلام بردارید
مبادا از قلمها جا بیفتد واژهای اینک که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید
سَلونی را هدر کردند روزی مردمان، امروز بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید
الا ای شاعران! چشمان او آرایه وحی است برای ما از آن باران کمی الهام بردارید
نسیم صبح صادق میوزد از گیسوی صادق از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید
به فرزندان، به اهل خانه، جز ایشان، که میگوید؟ «غلام خستهام خفته! قدم آرام بردارید»
اگر فرمان او باشد، نباید پلک برهم زد به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید
رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه… به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید …
شاعر: سید حمید رضا برقعی
اختلاف قرائت
اغلب کلمه «نغرق» را از باب افعال خواندهاند (نُغْرِقْهُمْ) اما از حسن قرائت آن از باب تفعیل (نُغَرِّقْهُمْ) روایت شده است. (البحر المحيط، ج۹، ص۷۱)
نکات ادبی
صَریخَ
قبلا بیان شد که ماده «صرخ» در اصل به صدای بلند دلالت میکند و برخی تاکید کردهاند که صدایی است که برای درخواست کمک بلند میشود و تفاوتش با یاری گرفتن (معونة و غواث) در همین است که درخواست کمک با فریاد و صدای بلند همراه است.
«مُصرِخ» (ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ؛ ابراهیم/۲۲) به معنای «فریادرس» است و «صریخ» (وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَريخَ لَهُم؛ یس/۴۳) هم به همان معناست، و در خصوص کسی به کار میرود که در شدتها و تنگناها نزد او به فریادرسی میروند.
جلسه ۷۳۷ http://yekaye.ir/al-fater-35-37/
ینْقَذُونَ
در بحث از آیه ۲۳ همین سوره اشاره شد که ماده «نقذ» دلالت دارد بر نجات دادن و خلاص کردن از ورطه و از محیط شر و بلا و درباره تفاوت «نقذ» با کلمات متشابه نیز توضیحاتی ارائه شد.
جلسه ۷۷۰ http://yekaye.ir/ya-seen-36-23/
حدیث
۱) امام صادق ع از رسول الله روایتی را نقل کردهاند که برخی از اموری که خداوند انسانها را از ورود در آن برحذر داشته را برمیشمرند. یکی از آنها این است که:
همانا خداوند تبارک و تعالی برای شما خوش نداشت که در هنگام طوفان بر کشتی سوار شوید.
الأمالي( للصدوق)، ص۳۰۲
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ الْقُرَشِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْبَصْرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَرِهَ لَكُمْ … رُكُوبَ الْبَحْرِ فِي هَيَجَانِه.
۲) از چندین تن از ائمه اطهار روایتی نقل شده است که حضرت امیرالمومنین ع در یک مجلس چهارصد باب از آنچه دین و دنیای انسان مسلمان را آباد میکند، به برخی از اصحابش آموخت. قبلا فرازهایی از این روایت قبلا گذشت[۱]، در یکی از فرازها میفرمایند:
هریک از شما که از غرق شدن میترسد این را بخواند:
«بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ» بِسْمِ اللَّهِ الْمَلِكِ الْحَقِّ «ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُون»
«به نام خداست روانشدنش و لنگر انداختنش، بى گمان پروردگار من آمرزنده مهربان است» (هود/۴۱) به نام خداوندی که پادشاه بحق است «خدا را آن چنان كه بايد نشناختهاند، و حال آنكه زمين يكسره در قبضه [قدرت] اوست در روز قيامت، و آسمانها درپيچيده به دست اوست؛ او منزّه است و برتر است از آنچه [با وى] شريك مىگردانند.» (زمر/۶۷)
الخصال، ج۲، ص۶۱۹
حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ الْيَقْطِينِيُّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي عَنْ آبَائِهِ ع أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَّمَ أَصْحَابَهُ فِي مَجْلِسٍ وَاحِدٍ أَرْبَعَمِائَةِ بَابٍ مِمَّا يُصْلِحُ لِلْمُسْلِمِ فِي دِينِهِ وَ دُنْيَاهُ قَالَ ع …
مَنْ خَافَ مِنْكُمُ الْغَرَقَ فَلْيَقْرَأْ «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ» بِسْمِ اللَّهِ الْمَلِكِ الْحَقِّ «ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُون»
۳) حدیثی طولانی از امام کاظم ع خطاب به هشام بن حکم روایت شده است. در فرازی از آن آمده:
هشام! همانا لقمان به فرزندش گفت: در برابر حق تواضع داشته باش تا عاقلترین مردم باشی؛ و همانا زیرک در پیشگاه حق، رام است.
فرزندم! همانا دنیا دریایی عمیق است که عالَم فراوانی در آن غرق شده، پس کشتی تو در آن تقوای الهی باشد و دیوارش ایمان و بادبانش توکل و ناخدایش عقل و قطبنمایش علم و سُکّانش صبر.
الكافي، ج۱، ص۱۶
أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع
… یَا هِشَامُ إِنَّ لُقْمَانَ قَالَ لِابْنِهِ تَوَاضَعْ لِلْحَقِّ تَكُنْ أَعْقَلَ النَّاسِ وَ إِنَّ الْكَيِّسَ لَدَى الْحَقِّ يَسِيرٌ يَا بُنَيَّ إِنَّ الدُّنْيَا بَحْرٌ عَمِيقٌ قَدْ غَرِقَ فِيهَا عَالَمٌ كَثِيرٌ فَلْتَكُنْ سَفِينَتُكَ فِيهَا تَقْوَى اللَّهِ وَ حَشْوُهَا الْإِيمَانَ وَ شِرَاعُهَا التَّوَكُّلَ وَ قَيِّمُهَا الْعَقْلَ وَ دَلِيلُهَا الْعِلْمَ وَ سُكَّانُهَا الصَّبْر.
تدبر
۱) «وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَریخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ ینْقَذُونَ»
امور عالم کاملا به دست خداست: اگر ما در نعمت به سر میبریم و در وضعیت ایمن میباشیم، این گونه نیست که این وضعیت همواره برقرار باشد؛
اگر خدا بخواهد میتواند همین وضعیت ایمن را عرصه غرق شدن و هلاکت ما قرار دهد؛
و اگر مشیت او بر این تعلق گیرد، هیچکس را یارای کمک به ما نباشد.
۲) «وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ»
از اینکه فرمود «اگر بخواهیم» میتوان فهمید که «هنوز نخواسته است»؛
یعنی این خطاب در وضعیتی است که هنوز شخص در نعمت است؛
پس، سزاوار است که انسان در حال نعمت، خود را از عذاب و انتقام الهی ایمن نبیند. (مفاتیح الغیب (فخر رازی) ج۲۶، ص۲۸۵)
۳) «فَلا صَریخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ ینْقَذُونَ»
نه فریادرسی برایشان باشد، و نه آنان نجات داده شوند؛
مقصود از این دوگانه چیست و دومی چه فرقی با اولی دارد؟
الف. یکی از زاویه دیگران است و دیگری از زاویه خودشان؛ یعنی در برابر مشیت خداوند، نه فريادرسى میماند که به فریادشان برسد؛ و نه خودشان توانایی و امکانی برای نجات خویش مییابند.
ب. نجات از عذاب، یا به این است که اساساً مانع وقوع عذاب شوند (دفع عذاب) و یا به این که بعد از وقوع، آنان را نجات دهند (رفع عذاب)؛ جمله اول ناظر به دفع عذاب است و جمله دوم ناظر به رفع عذاب؛ و با این بیان، هرگونه راه نجات را مسدود اعلام میکند. (مفاتیح الغیب، ج۲۶، ص۲۸۶)
ج. …
۴) «فَلا صَریخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ ینْقَذُونَ»
نه فریادرسی برایشان باشد، و نه آنان نجات داده شوند؛
چرا جمله اول را با «اسم فاعل» (صریخ) آورد و جمله دوم را با فعل (ینقذون) و هر دو را اسم فاعل یا فعل نیاورد؟ (نفرمود: لا صریخ لهم و لا مُنقِذَ لهم» و یا «لا هم یُصرَخون و لا هم یُنقَذون»)؟
الف. کسی که میخواهد به کمک دیگران اقدام کند، ابتدا مینگرد که آیا اصلا امکان و توانایی کمک کردن دارد؛ و اگر دید هیچ امکانی ندارد اصلا وارد نمیشود و آبروی خود را نمیبرد؛ پس هیچ فریادرسی برای کمک به آنها نمیآید (لذا نفی «فاعل» کرد که اصلا فاعلی نخواهد بود که کاری کند)؛ اما کسی که در معرض هلاکت است هرچند هیچ امیدی هم به نجات نداشته باشد، هر کاری انجام میدهد و هر دست و پایی میزند (لذا نفی «فعل» کرد یعنی فاعل (= کسی که میخواهد خود را نجات دهد) در کار هست؛ اما هر تقلایی هم که بکنند سودی ندارد) (اقتباس از مفاتیح الغیب، ج۲۶، ص۲۸۶)[۲]
ب. …
[۱] . جلسه۹۰، حدیث۳ http://yekaye.ir/hud-001-113/
جلسه ۲۴۶، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-26/
جلسه۲۹۴، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-maaarij-70-23/
جلسه ۳۳۷، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-balad-90-8/
جلسه۳۸۸، حدیث۵ http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-30/
جلسه ۴۶۶، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-20/
جلسه ۶۳۷، پاورقی ۶ http://yekaye.ir/al-kahf-18-56/
جلسه ۶۴۹، پاورقی ۳ http://yekaye.ir/al-kahf-18-68/
جلسه ۶۵۵، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-kahf-18-74/
چلسه ۷۶۶، حدیث۲ http://yekaye.ir/ya-seen-36-19/
[۲] . عبارت فخر چنین است:
فيه فائدة أخرى غير الحصر و هي أنه تعالى قال لا صريخ لهم و لم يقل و لا منقذ لهم و ذلك لأن من لا يكون من شأنه أن ينصر لا يشرع في النصرة مخافة أن يغلب و يذهب ماء وجهه، و إنما ينصر و يغيث من يكون من شأنه أن يغيث فقال لا صريخ لهم، و أما من لا يكون من شأنه أن ينقذ إذا رأى من يعز عليه في ضر يشرع في الإنقاذ، و إن لم يثق بنفسه في الإنقاذ و لا يغلب على ظنه. و إنما يبذل المجهود فقال: وَ لا هُمْ يُنْقَذُونَ و لم يقل و لا منقذ لهم.
بازدیدها: ۳۷
بازتاب: یک آیه در روز - ۱۰۹۰) أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى