۱۱ رجب ۱۴۴۰
ترجمه
هرگز گمان مبر کسانی که بدانچه [بجا] آوردهاند شادمانی میکنند و دوست دارند که بدانچه نکردهاند ستایش شوند، به هیچ وجه گمان مبر آنان را اندک نجاتی از عذاب باشد؛ و برای آنان است عذابی دردناک.
اختلاف قرائت
لا تحسبنّ
این کلمه در قرائات مختلف به صورتهای زیر قرائت شده است:
- قرائت اهل مکه (ابن کثیر) و اهل مدینه (نافع) و اهل بصره (ابوعمرو) و اهل شام (ابن عامر) و ابوجعفر (از قراء عشره) و حسن و ابن محیصن و یزیدی (از قراء اربعه عشر): «لا یَحْسبَنَّ» است؛ که در این صورت فاعلش «الذین یفرحون» میباشد؛ که از این جمع، ابن عامر و ابوجعفر و حسن حرف «س» را مفتوح، و بقیه مکسور قرائت کردهاند.
- قرائت اهل کوفه (عاصم و حمزه و کسائی) و یعقوب و خلف (از قراء عشره) و اعمش (از قرائات اربعه عشر): «لا تَحْسبَنَّ» است یعنی به صورت مفرد مخاطب؛ که از اینها عاصم و حمزه و خلف، حرف «س» را مفتوح، و بقیه مکسور قرائت کردهاند.
- و در قرائتی غیرمشهور به صورت «لا تَحْسبُنَّ» (یعنی به صورت جمع مخاطب: «لا تَحْسبَون +نَ») قرائت شده است.
مجمع البیان، ج۲، ص۸۹۲[۱] و ۹۰۵-۹۰۶[۲]؛ البحر المحيط، ج۳، ص۴۶۶-۴۶۸[۳]؛ معجم القرائات، ج۱، ص۶۴۳[۴].
بِما أَتَوْا
اغلب به همین صورت «بِما أَتَوْا» یعنی فعل ثلاثی مجرد معلوم از ماده «أتی» (به معنای «آورد») قرائت کردهاند؛
اما در برخی قرائات غیرمشهور (روایت حسین بن علی حعفی از اعمش؛ و قرائت نخعی و مروان» به صورت «بِما آتَوْا» (یعنی فعل ثلاثی مزید، باب افعال، به معنای «داد، اعطاء کرد») قرائت شده است
همچنین در روایت سلمی از امیرالمومنین ع و ابن جبیر و ابی بن کعب به صورت «بِما أوتوْا» (یعنی فعل مجعول، به معنای «داده شدند») قرائت شده است.
و در قرائت «ابی بن کعب» به صورت «بما فعلوا» نیز قرائت شده است.
البحر المحيط، ج۳، ص۴۶۶-۴۶۸[۵]
لا تحسبنّهم
این کلمه در قرائات مختلف به صورتهای زیر قرائت شده است:
- قرائت اهل مکه (ابن کثیر) و اهل بصره (ابوعمرو) و ابن محیصن و یزیدی (از قراء اربعه عشر) و برخی قرائات غیرمشهور (جحدری و یحیی بن یعمر و محاهد) به صورت «لا یَحْسبُنَّهم» است؛ که در این صورت فاعلش «الذین یفرحون» میباشد؛ که از این جمع، ابن عامر حرف «س» را مفتوح، و بقیه مکسور قرائت کردهاند.
- قرائت اهل مدینه (نافع) و اهل شام (ابن عامر) و اهل کوفه (عاصم و حمزه و کسائی) و یعقوب و ابوجعفر و خلف (از قراء عشره) و حسن و اعمش (از قراء اربعه عشر): «لا تحْسبَنَّهم» است؛ یعنی به صورت مفرد مخاطب؛ که از اینها ابن عامر و عاصم و حمزه و خلف و ابوجعفر و حسن حرف «س» را مفتوح، و بقیه مکسور قرائت کردهاند.
- و در برخی قرائات غیرمشهور (ضحاک و عیسی بن عمر) به صورت «فلا تَحْسَبُنَّهم» (یعنی به صورت جمع مخاطب: «لا تَحْسبَون +نَ») قرائت شده است.
- ابن خالویه قرائتی از این عبارت را به صورت «فلا تَحْسِبَنْهم» را هم نقل کرده است.
- در مصحف ابن مسعود و قرائت خاص وی، این عبارت نیامده است. (یعنی بعد از «بما لم یفعلوا» بلافاصله عبارت «بمفازة» را قرائت کرده است.)
مجمع البیان، ج۲، ص۸۹۲ و ۹۰۵-۹۰۶ ؛ البحر المحيط، ج۳، ص۴۶۶-۴۶۸ ؛ معجم القرائات، ج۱، ص۶۴۴-۶۴۵[۶].
نکات ادبی
بِمَفازَةٍ
در بحث از آیه ۱۸۵ (جلسه ۹۰۸) بیان شد که ماده «فوز» به معنای نجات یافتن از وضعیت بد و دست یافتن به وضع خوب و مطلوب است؛ و توضیح داده شد که با توجه به نزاعی که در مورد اصل ماده «فوز» هست درباره کلمه «مفاز» (إِنَّ لِلْمُتَّقينَ مَفازاً؛ نبأ/۳۱) و «مفازة» (فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ، آلعمران/۱۸۸؛ وَ يُنَجِّي اللَّهُ الَّذينَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ لا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ، زمر/۶۱) نیز نزاعی درگرفته است. برخی آن را به معنای «منجاة» (محل و عرصه نجات) دانسته، برخی آن را به معنای «مهلک» (محل و عرصه هلاکت) قلمداد کرده، و عدهای تحلیل کردهاند که اگرچه از «فوّز» به معنای مردن بوده، اما همینجا نیز از باب تفأّل به خیر و سلامتی، آن را «مفازة» نامیدهاند [یعنی به عرصهای که محل هلاکت بوده، تفأل زده و به آن «مفازة: محل نجات» گفتهاند].
بِمَفازَةٍ = بِـ + مَفازَةٍ
شأن نزول
درباره شأن نزول این آیه چندین مطلب گفته شده است؛ برخی آن را درباره منافقان دانستهاند، و برخی درباره یهود:
الف. درباره یهود:
الف.۱. در مورد یهودیان نازل شد به خاطر اینکه مردم بدانان رجوع میکردند و آنان را صاحب علم میدانستند خیلی شادمان بودند. (ابنعباس، به نقل از مجمع البيان، ج۲، ص۹۰۶)
الف.۲. پیامبر ص از یهودیان درباره مطلبی که در تورات آمده بود سوالی پرسید. آنان برخلاف آنچه بود را گفتند و خیال کردند که پیامبر آنان را تصدیق کرد و بدین جهت خوشحال شدند (أنوار التنزيل (بیضاوی) ج۲، ص۵۴) ویا اینکه آنان نزد پیامبر ص آمدند و به دروغ ابراز ایمان کردند و مسلمانان آنان را مدح گفتند (قتاده، به نقل از مجمع البيان، ج۲، ص۹۰۶)
ب. منافقان
ب.۱. منافقانی که از حضور در جهاد تخلف میکردند و وقتی مسلمانان برمیگشتند انتظار داشتند عذر آنان را بپذیرند و به خاطر ایمانی که ندارند، مدح شوند. (ابوسعید خدری و زید بن ثابت، به نقل از مجمع البيان، ج۲، ص۹۰۶)
ب.۲. به طور کلی درباره منافقان بود از این جهت که برای هر کار مرده و نکردهای انتظار مدح و ستایش از دیگران داشتند. (تفسير القمي، ج۱، ص۱۲۹[۷]؛ أنوار التنزيل، ج۲، ص۵۴)
حدیث
۱) از امام باقر ع روایت شده است:
یهودیان گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان او و اهل نماز و روزهایم؛ در حالی که نه از اولیاء الله بودند و نه از دوستان خدا و نه اهل نماز و روزه؛ ولیکن اهل شرک و نفاق بودند.
مجمع البيان، ج۲، ص۹۰۷
قال أبو القاسم البلخي: أن اليهود قالوا نحن أبناء الله و أحباؤه و أهل الصلاة و الصوم و ليسوا أولياء الله و لا أحباءه و لا أهل الصلاة و الصوم و لكنهم أهل الشرك و النفاق؛ و هو المروي عن أبي جعفر الباقر (ع)
۲) حدیثی طولانی از پیامبر اکرم ص خطاب به ابنمسعود آمده که مجموعه وصایایی است از ایشان خطاب به ابنمسعود؛ و در واقع، خطاب به تمامی مومنان. فرازهایی از آن قبلا گذشت.[۸] در فرازی دیگر از آن حدیث آمده است:
ابن مسعود! هنگامی که مردم تو را مدح کردند و گفتند که تویی که روزها روزه میگیری و شبها به عبادت برمیخیزی، و تو چنین نبودی؛ پس بدین سبب شادمان مشو که خداوند متعال میفرماید « هرگز گمان مبر کسانی که بدانچه [بجا] آوردهاند شادمانی میکنند و دوست دارند که بدانچه نکردهاند مورد ستایش شوند، به هیچ وجه گمان مبر آنان را اندک نجاتی از عذاب باشد؛ و برای آنان است عذابی دردناک.» (آل عمران/۱۸۸)
مكارم الأخلاق، ص۴۵۴
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ خَمْسَةُ رَهْطٍ مِنْ أَصْحَابِنَا يَوْماً عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ أَصَابَتْنَا مَجَاعَةٌ شَدِيدَةٌ وَ لَمْ يَكُنْ رِزْقُنَا مُنْذُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ إِلَّا الْمَاءَ وَ اللَّبَنَ وَ وَرَقَ الشَّجَرِ فَقُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ إِلَی مَتَی نَحْنُ عَلَی هَذِهِ الْمَجَاعَةِ الشَّدِيدَةِ؟
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: لَا تَزَالُونَ فِيهَا مَا عِشْتُمْ فَأَحْدِثُوا لِلَّهِ شُكْراً فَإِنِّي قَرَأْتُ كِتَابَ اللَّهِ الَّذِي أُنْزِلَ عَلَيَّ وَ عَلَی مَنْ كَانَ قَبْلِي فَمَا وَجَدْتُ مَنْ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ إِلَّا الصَّابِرُون …
يَا ابْنَ مَسْعُودٍ إِذَا مَدَحَكَ النَّاسُ فَقَالُوا إِنَّكَ تَصُومُ النَّهَارَ وَ تَقُومُ اللَّيْلَ وَ أَنْتَ عَلَی غَيْرِ ذَلِكَ فَلَا تَفْرَحْ بِذَلِكَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی يَقُولُ «لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ.»
۳) از امیرالمؤمنین روایت شده است:
الف. برحذر باش از خودبزرگبینی و دوست داشتن مدح و ثنا؛ که همانا این از محکمترین کمندهای شیطان است.
ب. بپرهیز از اینکه کسی را بدانچه در او نیست مدح و ثنا گویی؛ که همانا کار او بر وصف او دلالت صادقانه دارد و دروغ تو را آشکار کند.
ج. کسی که تو را بدانچه که در تو نیست مدح گوید، در حقیقت تو را مذمت کرده است، اگر بیندیشی!
تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۴۶۶-۴۶۷
الف. إِيَّاكَ وَ الْإِعْجَابَ وَ حُبَّ الْإِطْرَاءِ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّيْطَانِ.
ب. إِيَّاكَ أَنْ تُثْنِيَ عَلَی أَحَدٍ بِمَا لَيْسَ فِيهِ فَإِنَّ فِعْلَهُ يَصْدُقُ عَنْ وَصْفِهِ وَ يُكَذِّبُكَ.
ج. مَنْ مَدَحَكَ بِمَا لَيْسَ فِيكَ فَهُوَ ذَمٌّ لَكَ إِنْ عَقَلْتَ.[۹]
تدبر
۱) «لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ»
انسانی از جهنم نجات مییابد که اعمالش به درگاه الهی پذیرفته شود؛ نه رضایت خاطر خود افراد از کارهایشان کافی است، و نه اینکه مورد ستایش دیگران واقع شوند!
۲) «لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا … فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ»
صرف اینکه کسی از کاری که انجام میدهد خوشنود است، دلیل نمیشود که واقعا کارش خوب باشد و با همین کارش به جهنم نرود.
نکته جامعه شناسی و علوم سیاسی (نقدی بر لیبرالیسم)
لیبرالیسم مهمترین ارزش انسانی را «آزادی» میشمرد و معتقد است هر کسی حق دارد هر کاری که میخواهد انجام دهد، فقط به شرط اینکه به آزادی و حقوق دیگران تجاوز نکند.
مهمترین استدلال اینها آن است که نظر افراد درباره اینکه حق واقعا چیست متفاوت است و از این رو، کسی حق ندارد نظر خود را بر دیگران تحمیل کند.
اما این دیدگاه بر یک پیشفرض ناصواب ویک تناقض اساسی سوار شده است:
پیشفرض ناصواب:
هر کسی حق خودش را خودش بهتر از دیگران تشخیص میدهد. (آیه فوق، این پیشفرض را به چالش میکشد).
تناقض:
از طرفی معتقد است «کسی حق ندارد نظر خود را بر دیگران تحمیل کند»؛ و از طرف دیگر، میخواهد همین نظر خود درباره حق را بر همگان – بویژه کسانی که لیبرالیسم را قبول ندارند- تحمیل کند.
تبصره
لیبرالیسم، علیرغمِ این بنیان ناصواب و آن ساختار متناقض، چنان در ذهن مردم رواج میتواند پیدا کند که در این آیه دوبار با تاکید بیان کرد که «لا تَحْسَبَنَّ … لا تَحْسَبَنَّهم»
۳) «لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ … يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ»
این گونه نیست که اگر عدهای کسی را مورد ستایش و تحسین قرار دادند، حتماً آن شخص آن کار را انجام داده باشد؛ و یا اینکه حتما او آدم خوبی باشد و سزاوار جهنم نباشد!
نکته جامعهشناختی (درباره سلبریتی)
از پدیدههای شوم و آثار مخرب رسانههای جمعی مدرن، پیدایش عدهای است که آنان را «سلبریتی» میخوانند و قبلا «ستاره» نامیده میشدند. هر فرد مشهوری سلبریتی نام نمیگیرد؛ بلکه «سلبریتی» مشهوریتش را صرفاً به خاطر حضور در رسانههای جمعی به دست آورده؛ تا حدی که برخی تعبیر میکنند «سلبریتی» شهرتش را نه مدیون تلاشهای واقعی، بلکه مدیون سیستم است.
تا پیش از پیدایش شبکههای اجتماعی مجازی، مهمترین تولید کننده این شخصیتها (که آن موقع به «ستاره« معروفتر بودند) سینما و تلویزیون بود؛ و مهمترین ویژگی چنین اشخاصی آن است که به جای اینکه شخصیت حقیقیِ خودشان مورد توجه قرار گیرد، بازیگرند و بازیگریشان آنان را مشهور کرده است. بازیگر، یعنی کسی که ماسکی به چهره میزند و نقش شخصی غیر از خودش را ایفا میکند.
پیدایش شبکههای اجتماعی مجازی موجب گردید، بازیگران منحصر به بازیگران فیلم و تئاتر نشوند، بلکه فضای مجازی ظرفیتی برای بازیگری افراد پدید آورد: هرکسی در این عرصهها، به جای اینکه خودش باشد، نقشی که برای مخاطبان جذابیت داشته باشد ایفا میکند، جذابیتی که حتی میتواند به خاطر خشونت و رذالت باشد؛ نه صرفا خوبیها.
اینان واقعا مصداق این آیهاند: بشدت مورد توجهاند و مرتبا از جانب طرفداران (فالوورها) تایید و ستوده میشوند؛ اما اینها هیچیک دلیل بر آن نیست که آن کاری که ادعایش را هم میکنند واقعا انجام دادهاند؛ و این را هم نقصی برای خود نمیبینند؛ چون «بازیگر»ند! و به قدری این گونه ارزشگذاری باطل در ذهن مردم رواج دارد که در این آیه دوبار با تاکید بیان کرد که «لا تَحْسَبَنَّ … لا تَحْسَبَنَّهم»
در انحطاط مدرنیته و نفی انسانیت در این دوره همین بس که «بازیگران» الگوی انسانها شدهاند!
(الگو کسی باید باشد که کمالی را به دست آورده؛ اما الگو کسانی شدهاند که خودشان هیچ نباشند و تنها کمالشان این است که ادای دیگران را درآورند و نقش بازی کنند)
تبصره
سخن فوق، نکوهشِ شغل افرادی که بازیگرند، نیست؛ بلکه نکوهشِ انسانهایی است که بازیگران – که از آن جهت که بازیگرند، شخصیت «خود»شان هیچ و پوچ است- را الگوی خود قرار دادهاند.
۴) «الَّذينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا»
بسیاری از انسانها چنان دچار خودبزرگبینی هستند که:
از طرفی هر کاری را که انجام دهند رضایتبخش میپندارند؛
و از طرف دیگر، چنان وانمود میکنند که دیگران کارهای خوبی را هم که اینها انجام ندادهاند به حساب آنان بگذارند و آنان را به خاطر کاری که انجام ندادهاند بستایند.
۵) «لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ … يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا»
مردم سه دستهاند:
الف. گروهی كه كار میكنند و انتظار پاداش يا تشكّر از مردم ندارند. «لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» (انسان/۹)
ب. گروهی كه كار میكنند تا مردم بدانند و ستايش كنند. «رِئاءَ النَّاسِ» (نساء/۳۸)
ج. گروهی كه كار نكرده، انتظار ستايش از مردم دارند. «يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا …» (تفسير نور، ج۲، ص۲۱۹)
۶) «الَّذينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا … لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ»
رذايل اخلاقی، همچون عُجب و غرور و انتظار تملّق از مردم، هلاكت قطعی را به دنبال دارد. (تفسير نور، ج۲، ص۲۲۰)
۷) «الَّذينَ يَفْرَحُونَ … وَ يُحِبُّونَ …… لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ»
خداوند نه تنها برای رفتار، بلكه برای شادمانیها و دوستداشتنیهای انسان نيز حساب باز میكند. (اقتباس از تفسير نور، ج۲، ص۲۲۰)
۸) «الَّذينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا … لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ»
كسانی كه در دنيا گرفتار اوهامِ خودپرستی و اسير زندان «منيّت» هستند، در قيامت نيز اسير و گرفتار عذاب الهیاند. (تفسير نور، ج۲، ص۲۲۰)
۹) «لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ»
خداوند در بسیاری از آیات بسیاری از مجرمان را وعده عذاب داده است؛ اما ظاهراً تنها در این آیه است که پیش از وعده عذاب، دوبار با تاکید شدید هشدار میدهد که چنین حساب نکن که آنان از عذاب نجات مییابند. چرا؟
الف. گنهكار ممكن است پشيمان شده، توبه كند و نجات يابد، ولی افراد مغرور، حتی در صدد توبه برنمیآيند، لذا [میخواهد تاکید کند که] اميدی به نجات آنان نيست. (تفسير نور، ج۲، ص۲۲۰)
ب. چهبسا بدین جهت است که افراد باور نمیکنند که راه لیبرالیسم (توضیح در تدبر۲) و راه سلبریتیها (توضیح در تدبر۳)، میتواند انسان را به جهنم ببرد و راه نجاتی باقی نگذارد؛ از این روست که بشدت تاکید میکند که گمان نکنید که راه نجاتی برای این رویه باشد.
ج. چهبسا به خاطر این است که مردم باورشان نمیشود که عمده لیبرالیستها (که ظاهرا کاری به کار دیگران ندارند) و سلبریتیها (که این اندازه در چشم مردم محبوبیت دارند) – با این رویهشان – راه نجاتی از جهنم نخواهند داشت!
د. …
۱۰) «لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَفْرَحُونَ بِما أوتوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ»
چنانکه اشاره شد، یکی از قراءات این آیه آن است که به صورت «أوتوا» قرائت شده است.
(قبلا بارها اشاره شد که وجود قرائات متعدد با سند متواتر تا پیامبر ص جای تردید ندارد و تعدد قرائات امری است که از جانب خداوند نازل شده است، نه اینکه صرفاً ناشی از دخل و تصرف افراد باشد)
هشدار به آرزواندیشی
بر اساس این قرائت، آیه نکته ظریفی را هشدار میدهد و آن هشدار به آرزواندیشی بسیاری از مردمی است که به اموری دلبستهاند که اگرچه آن را دارند، اما کار خودشان نیست و ارزش افتخار ندارد.
حقیقتِ هر کس، و به تَبَعِ آن، مواخذه و حساب و کتاب اخروی، بر اساس کارهایی است که انسان با اراده خویش انجام داده و اختیاراً کسب نموده است؛ اما برخی افراد هستند به جای اینکه به عمل خویش تکیه کنند، فقط بدانچه بدانها داده شده شادمانند و دوست دارند به خاطر کاری که نکردهاند مورد تحسین قرار گیرند. دین شناسنامهای که جامعه در انسان رقم زده، ملیت و نژاد و کشوری که در آن به دنیا آمده، استعدادهای ژنتیکی که از پدر و مادر به ارث رسیده، و … چیزی نیست که انسان انتظار داشته باشد به خاطر اینها مورد تحسین قرار گیرد. بهترین دین، بهترین ملیت، بهترین استعداد، بهترین …، مادامی که با سعی و تلاش خود فرد همراه نشود، اموری نیست که مایه افتخار باشد و بتواند انسان را از افتادن در جهنم نجات دهد.
از این زاویه، دو عبارت «يَفْرَحُونَ بِما أوتوْا: شادمانی میکنند بدانچه بدانان داده شده» و «يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا: دوست دارند که به خاطر آنچه انجام نداده اند ستایش شوند» دو روی یک سکهاند؛ نه دو مضمون متفاوت؛ و از این جهت، مفاد آن، شبیه مضمون آیه «لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَ لا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصيراً: نه به آرزوى شماست، و نه به آرزوى اهل كتاب؛ هر كس كار بدى انجام دهد كيفر داده مىشود و جز خدا ولیّ و ياورى براى خود نخواهد يافت.» (نساء/۱۲۳) است.
۱۱) «لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ»
درباره اینکه آنان که محل بحث این آیه بودند چه کسانی بودند در شأن نزول اشاره شد که یهود یا منافقان بودند. اما درباره اینکه آنان چه کاری کرده بودند و چه چیزی را دوست داشتند با اینکه انجام نداده بودند، ابوحیان این اقوال را نقل کرده است (البحر المحيط، ج۳، ص۴۶۶)
فمعنی بما أتوا بما فعلوا، و يدل عليه قراءة أبي بما فعلوا. و في الذي فعلوه و فرحوا به أقوال:
أحدها كتم ما سألهم عنه الرسول، و إخبارهم بغيره، و أروه أنهم قد أخبروه به و استحمدوا بذلك إليه قاله: ابن عباس.
الثاني ما أصابوا من الدنيا و أحبوا أن يقال: إنهم علماء قاله: ابن عباس أيضا.
الثالث قولهم: نحن علی دين ابراهيم، و كتمهم أمر الرسول قاله: ابن جبير.
الرابع كتبهم إلی اليهود يهود الأرض كلها أن محمدا ليس بنبي، فأثبتوا علی دينكم، فاجتمعت كلمتهم علی الكفر به. و قالوا: نحن أهل الصوم و الصلاة و أولياء اللّه قاله: الضحاك و السدي.
الخامس قول يهود خيبر للنبي صلّی اللّه عليه و سلّم و أصحابه: نحن علی دينكم، و نحن لكم ردء، و هم مستمسكون بضلالهم، و أرادوا أن يحمدهم بما لم يفعلوا قاله: قتادة.
السادس تجهيز اليهود جيشا إلی النبي صلّی اللّه عليه و سلّم و إنفاقهم علی ذلك الجيش قاله: النخعي.
السابع إخبار جماعة من اليهود للمسلمين حين خرجوا من عند النبي صلّی اللّه عليه و سلّم قد أخبرهم بأشياء عرفوها، فحمدهم المسلمون علی ذلك، و أبطنوا خلاف ما أظهر، و أذكره الزجاج.
الثامن اتباع الناس لهم في تبديل تأويل التوراة، و أحبوا حمدهم إياهم علی ذلك، و لم يفعلوا شيئا نافعا و لا صحيحا قاله: مجاهد.
التاسع تخلف المنافقين عن الغزو و حلفهم للمسلمين أنهم يسرّون بنصرهم، و كانوا يحبون أن يقال أنهم في حكم المجاهدين قاله: أبو سعيد الخدري.
و الأقوال السابقة غير هذا الأخير مبنية علی أن الآية نزلت في اليهود.
قيل: و يجوز أن يكون شاملا لكل من يأتي بحسنة فرح بها فرح إعجاب، و يحب أن يحمده الناس و يثنوا عليه بالديانة و الزهد، و بما ليس فيه.
[۱] . قرأ ابن كثير و أبو عمرو «وَ لا يَحْسِبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا» «وَ لا يَحْسِبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ» «و لا يَحسِبن الذين يفرحون» كلهن بالياء و كسر السين و كذلك «فلا يُحسِبُنهم» بضم الباء و بالياء و كسر السين
و قرأ حمزة كلها بالتاء و فتح السين و فتح الباء من يحسبنهم
و قرأ أهل المدينة و الشام و يعقوب كلها بالياء إلا قوله فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بالتاء و فتح الباء إلا إن أهل المدينة و يعقوب كسروا السين و فتحها الشامي
و قرأ عاصم و الكسائي و خلف كل ما في هذه السورة بالتاء إلا حرفين «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا»، «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ» فإنهما بالياء غير أن عاصما فتح السين و كسرها الكسائي.
[۲] . قال أبو علي من قرأ «لا يحسبن» بالياء «فلا يحسبنهم» فالذين في موضع رفع بأنه فاعل يحسبن و لم يوقع يحسبن على شيء قال أبو الحسن لا يعجبني قراءة من قرأ الأولى بالياء لأنه لم يوقعه على شيء و يرى أنه لم يستحسن أن لا يعدي حسب لأنه قد جرى مجرى اليمين في نحو علم الله لأفعلن و لقد علمت لتأتين منيتي «و ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ» فكما أن القسم لا يتكلم به حتى يعلق بالمقسم عليه فكذلك ظننت و علمت في هذا الباب و أيضا فقد جرى في كلامهم لغوا و ما جرى لغوا لا يكون في حكم الجمل المفيدة و من ثم جاء نحوه (و ما خلت أبقي بيننا من مودة / عراض المذاكي المسنقات القلايصا) و إنما هو و ما أبقي بيننا فالوجه في هذه القراءة أنه لم يعد حسبت إلى مفعوليه اللذين يقتضيهما لأن حسبت في قوله «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ» لما جعل بدلا من الأول و عدي إلى مفعوليه استغني بهما عن تعدية الأول إليهما كما استغني في قوله: (بأي كتاب أو بآية سنة / ترى حبهم عارا عليّ و تحسب) بتعدية أحد الفعلين إلى المفعولين عن تعدية الآخر إليهما و الفاء زائدة فالتقدير لا تحسبن الذين يفرحون بما أتوا بمفازة من العذاب
و أما قراءة «فلا تحسبُنهم» بضم الباء فإن فعل الفاعل الذي هو يحسبن تعدى إلى ضميره و حذفت واو الضمير لدخول النون الثقيلة فإن قيل هلا لم تحذف الواو من تحسبون و أثبتها كما ثبتت في تمود بالثوب أَ تُحاجُّونِّي و نحو ذلك مما يثبت فيه التقاء الساكنين لما في الساكن الأول من زيادة المد التي تقوم مقام الحركة فالقول فيه أنه حذفت كما حذفت مع الخفيفة أ لا ترى أنك لو قلت لا تحسبن زيدا ذاهب لم يلزمك الحذف فأجرى الثقيلة مجرى الخفيفة في هذا و قوله «بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ» في موضع المفعول الثاني و فيه ذكر للمفعول الأول و فعل الفاعل في هذا الباب يتعدى إلى ضمير نفسه نحو ظننتني أخاك لأن هذه الأفعال لما كانت تدخل على المبتدأ و الخبر أشبهت أن و أخواتها في دخولها على المبتدأ و الخبر كدخول هذه الأفعال عليهما و ذلك قولك ظننتني ذاهبا كما تقول إني ذاهب و مما يدل على ذلك قبح دخول النفس عليها لو قلت أظن نفسي تفعل كذا لم يحسن كما يحسن أظنني فاعلا
فأما قراءة نافع و أبي جعفر و ابن عامر «لا يحسبن» بالياء «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ» بالتاء و فتح الياء فمثل قراءة ابن كثير و أبي عمرو إلا في قوله «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ» و المفعولان اللذان يقتضيهما الحسبان في قوله لا يحسبن الذين يفرحون محذوفا لدلالة ما ذكر من بعد عليهما و لا يجوز البدل هنا كما جاز هناك لاختلاف الفعلين باختلاف فاعليهما
و أما قراءة حمزة بالتاء فيهما فحذف المفعول الثاني الذي يقتضيه تحسبن لأن ما يجيء من بعد قوله «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ» يدل عليه و يجوز أن يجعل تحسبنهم بدلا من تحسبن و الفاء زائدة كما في قوله (فإذا هلكت فعند ذلك فاجزعي).
[۳] . – و قرأ ابن كثير و أبو عمرو: لا يحسبن و لا يحسبُنهم بالياء فيهما، و رفع باء يحسبنهم على إسناد يحسبن للذين،
و خرجت هذه القراءة على وجهين: أحدهما ما قاله أبو عليّ: و هو أن لا يحسبن لم يقع على شيء، و الذين رفع به. و قد تجيء هذه الأفعال لغوا لا في حكم الجمل المفيدة نحو قوله: (و ما خلت أبقي بيننا من مودّة / عراض المداكي المشنقات القلائصا) و قال الخليل: العرب تقول: ما رأيته يقول ذلك إلا زيد، و ما ظننته يقول ذلك إلا زيد. قال ابن عطية: فتتجه القراءة بكون فلا يحسبنهم بدلا من الأول، و قد تعدّى إلى المفعولين و هما: الضمير و بمفازة، و استغنى بذلك عن المفعولين، كما استغنى في قوله: (بأي كتاب أم بأية سنة / ترى حبهم عارا عليّ و تحسب) أي: و تحسب حبهم عارا عليّ.
و الوجه الثاني ما قاله الزمخشري: و هو أن يكون المفعول الأول محذوفا على لا يحسبنهم الذين يفرحون بمفازة، بمعنى: لا يحسبن أنفسهم الذين يفرحون فائزين. و فلا يحسبنهم تأكيد، و تقدّم لنا الرد على الزمخشري في تقديره لا يحسبنهم الذين في قوله: وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما و إن هذا التقدير لا يصح فيطلع هناك. و تعدى في هذه القراءة فعل الحسبان إلى ضميريه المتصلين: المرفوع و المنصوب، و هو مما يختص به ظننت و أخواتها، و من غيرها: وجدت، و فقدت، و عدمت، و ذلك مقرّر في علم النحو.
– و قرأ حمزة، و الكسائي، و عاصم: لا تحسبَن، و فلا تحسبَنهم بتاء الخطاب، و فتح الباء فيهما خطابا للرسول،
و خرجت هذه القراءة على وجهين: أحدهما ذكره ابن عطية، و هو أن المفعول الأول هو: الذين يفرحون. و الثاني محذوف لدلالة ما بعده عليه كما قيل آنفا في المفعولين. و حسن تكرار الفعل فلا يحسبنهم لطول الكلام، و هي عادة العرب، و ذلك تقريب لذهن المخاطب.
و الوجه الثاني ذكره الزمخشري، قال: و أحد المفعولين الذين يفرحون، و الثاني بمفازة. و قوله: فلا يحسبنهم توكيد تقديره لا يحسبنهم، فلا يحسبنهم فائزين.
– و قرىء لا تحسبُن فلا تحسبُنهم بتاء الخطاب و ضم الباء فيهما خطابا للمؤمنين. و يجيء الخلاف في المفعول الثاني كالخلاف فيه في قراءة الكوفيين.
– و قرأ نافع و ابن عامر: لا يحسبَن بياء الغيبة، و فلا تحسبَنهم بتاء الخطاب، و فتح الباء فيهما، و خرجت هذه القراءة على حذف مفعولي يحسبن لدلالة ما بعدهما عليهما. و لا يجوز في هذه القراءة البدل الذي جوّز في قراءة ابن كثير و أبي عمرو لاختلاف الفعلين لاختلاف الفاعل. و إذا كان فلا يحسبنهم توكيدا أو بدلا، فدخول الفاء إنما يتوجه على أن تكون زائدة، إذ لا يصح أن تكون للعطف، و لا أن تكون فاء جواب الجزاء. و أنشدوا على زيادة الفاء قول الشاعر: (حتى تركت العائدات يعدنه / يقلن فلا تبعد و قلت له: ابعد) و قال آخر: (لما اتقى بيد عظيم جرمها / فتركت ضاحي: كفه يتذبذب) أي: لا تبعد، و أي تركت.
– و في حرف عبد اللّه بما لم يفعلوا بمفازة، و أسقط فلا يحسبنهم
[۴] . در معجم القراءات، قرائت یعقوب را هم ذیل گروه اول (یحسبن) آورده و هم ذیل گروه دوم (تحسبن) که ظاهرا سهوی رخ داده است. بر اساس مجمع البیان، ما ذیل گروه دوم قرار دادیم.
[۵] . فمعنى بما أتوا بما فعلوا، و يدل عليه قراءة أبي بما فعلوا.
… و قرأ النخعي و مروان بن الحكم بما آتوا بمعنى: أعطوا.
… و قرأ ابن جبير و السلمي: بما أوتوا مبنيا للمفعول. و تقدّمت الأقوال في أتوا، و بعضها يستقيم على هاتين القراءتين.
[۶] . مطالب دو منبع اول در پاورقی قبل گذشت. ضمنا در معجم القرائات، قرائت ابوعمرو را هم در قول اول آورده و هم در قول سوم، که ظاهرا فقط در قول اول باشد؛ مگر اینکه روایت غیرمشهوری از او در قول سوم باشد،
[۷] . عبارت تفسیر قمی چنین است: قَالَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي قَوْلِهِ «لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا» نَزَلَتْ فِي الْمُنَافِقِينَ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا عَلَى غَيْرِ فِعْلٍ، وَ فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَوْلُهُ «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ» يَقُولُ بِبَعِيدٍ مِنَ الْعَذَابِ «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ». احتمال دارد که این شأن نزول روایت ابی الجارود از امام باقر ع باشد؛ چنانکه در تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۳، ص۲۸۹ بعد از اینکه ابتدا مطلب تفسیر قمی را چنین نقل کرده: «و في تفسير عليّ بن إبراهيم : عن أبي الجارود، عن أبي جعفر- عليه السّلام- أنّه يقول: ببعيد من العذاب. و هو حاصل المعنى. «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ»: بكفرهم و تدليسهم.» چند قول درباره شأن نزول آیه آورده و نهایتا چنین جمعبندی کرده: «و الصّواب، أنّ الآية نزلت فيما رواه أبو الجارود، عن الباقر- عليه السّلام – و جرت في غيرهم.»
[۸] . عبارت اول حدیث فوق در جلسه۶۸، حدیث۱ http://yekaye.ir/nuh-071-21/
و فرازهای دیگری از این حدیث در جلسه۷۷، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-hadeed-057-14/
و جلسه۱۳۶، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-qiyamah-075-02/
و جلسه ۱۵۸، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-jathiyah-045-23/
و جلسه۱۶۲، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-isra-017-018/
و جلسه ۱۷۶، حدیث۱ http://yekaye.ir/qiamat-75-5/
و جلسه ۱۸۸، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-qiyamah-075-13/
و جلسه۵۷۹، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-lail-92-19/
و جلسه۵۸۹، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-kahf-18-8/
و جلسه ۶۰۹، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-kahf-18-28/
و جلسه ۶۲۷، حدیث۵ http://yekaye.ir/al-kahf-18-46/
و جلسه ۶۸۸، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-kahf-18-105/
و جلسه ۶۹۴، حدیث۵ http://yekaye.ir/al-kahf-18-110/
و جلسه ۷۱۰، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-fater-35-10/
و جلسه ۷۲۹، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-fater-35-29/
و جلسه ۷۵۹، حدیث۳ http://yekaye.ir/ya-seen-36-12/
و جلسه ۸۱۴، حدیث۳ http://yekaye.ir/ya-seen-36-65/
و جلسه ۸۶۲، حدیث۳ http://yekaye.ir/hood-11-75/
[۹] . در همانجا احادیث متعددی در مذمت مدحگویی هست که به نظر میرسد دست کم این موارد را میتوان به این آیه مرتبط دانست:
احْتَرِسُوا مِنْ سَوْرَةِ الْإِطْرَاءِ وَ الْمَدْحِ فَإِنَّ لَهُمَا رِيحاً خَبِيثَةً فِي الْقَلْبِ.
طَلَبُ الثَّنَاءِ بِغَيْرِ اسْتِحْقَاقٍ خُرْقٌ.
مَنْ شَكَرَكَ مِنْ غَيْرِ صَنِيعَةٍ فَلَا تَأْمَنْ ذَمَّهُ مِنْ غَيْرِ قَطِيعَةٍ.
مَنْ شُكِرَ عَلَى غَيْرِ إِحْسَانٍ [مَعْرُوفٍ] ذُمَّ عَلَى غَيْرِ إِسَاءَةٍ.
مَنْ مَدَحَكَ بِمَا لَيْسَ فِيكَ فَهُوَ خَلِيقٌ أَنْ يَذُمَّكَ بِمَا لَيْسَ فِيكَ.
مَنْ أُثْنِيَ عَلَيْهِ بِمَا لَيْسَ فِيهِ سُخِرَ بِهِ.
مَادِحُكَ بِمَا لَيْسَ فِيكَ مُسْتَهْزِئٌ بِكَ فَإِنْ لَمْ تُسْعِفْهُ بِنَوَالِكَ بَالَغَ فِي ذَمِّكَ وَ هِجَائِك.
بازدیدها: ۴۸