۳۰ شعبان – ۱۵ رمضان ۱۴۴۵
آیات۱-۱۰
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ؛ عَبَسَ وَ تَوَلَّی؛ أَنْ جاءَهُ الْأَعْمی؛ وَ ما يُدْريكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّی؛ أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْری؛ أَمَّا مَنِ اسْتَغْنی؛ فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّی؛ وَ ما عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّی؛ وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعی؛ وَ هُوَ يَخْشی؛ فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّی.
آیات ۱۱-۱۶
كَلّا إِنَّها تَذْكِرَةٌ؛ فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ؛ في صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ؛ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ؛ بِأَيْدي سَفَرَةٍ؛ كِرامٍ بَرَرَةٍ.
آیات ۱۷-۲۳
قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ؛ مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ؛ مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ؛ ثمَّ السَّبيلَ يَسَّرَهُ؛ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ؛ ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ؛ كَلّا لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ.
آیات ۲۴-۳۲
فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ؛ أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا؛ ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا؛ فَأَنْبَتْنا فيها حَبًّا؛ وَ عِنَباً وَ قَضْباً؛ وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلاً؛ وَ حَدائِقَ غُلْباً؛ وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا؛ مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ.
آیات ۳۳-۳۷
فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ؛ يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ؛ وَ أُمِّهِ وَ أَبيهِ؛ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنيهِ؛ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنيهِ؛
آیات ۳۸-۴۲
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ؛ ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ؛ وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ؛ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ؛ أُولئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ.
ترجمه:
به نام خداوند رحمتگستر که رحمتش همیشگی است. اخم کرد [چهره درهم کشید] و رویگردان شد، [از این] که آن نابینا پیش او آمد. و چه چيزی آگاهت کند [= از کجا میدانی/ چگونه ممکن است بدانی/ تو چه میدانی] که شاید او پاکی پیشه کند؟! یا متذکر شود، پس این تذکر او را فایدهای دهد! اما کسی که بینیازی ورزید [/ کسی که مستغنی است]، پس تو به او اهتمام میورزی [مشغول میشوی]؟! و بر تو [مسئولیتی] نیست که پاکی پیشه نمیکند. [یا: و آنچه علیه تو میماند همین است که [این فرد مستغنی هم] تزکیه نمیکند.] و اما کسی که دوان دوان سراغت آمد، و او سخت هراسان است، پس تو از او [غافل، و به دیگران] سرگرم میشوی؟!
زنهار! همانا این مایه تذکر است؛ پس کسی که بخواهد، آن را متذکر شود؛ در نامههایی گرامیداشته شده، رفعت یافته [= برافراشته / والا مقام] و به طهارت رسیده، به دستان نویسندگانی [یا: سفیران و پیامآورانی؛ یا: مسافرانی]، که کریم و نیکاند [یا: کریمانی نیکوکار].
مرگ بر این انسان؛ چه ناسپاس است او؟! [آیا نمیبیند که] از چه چیزی او را آفرید؟! از نطفهای او را آفرید، سپس آن را مقدر فرمود [= قدر و اندازهاش را تنظیم کرد]؛ سپس راه را آسانش کرد [یا: برایش آسان کرد]؛ آنگاه او را میراند سپس قبرش کرد؛ سپس آنگاه که بخواهد، او را نشر دهد [برانگیزاند].
زنهار! [/آری!] هنوز محقق نکرده است آنچه را [به او] دستورش داد. پس انسان به طعامش بنگرد؛ همانا ما آب را ریختیم، [چه] ریختنی؛ سپس زمین را شکافتیم، [چه] شکافتنی؛ پس در آن دانهای رویانیدیم، و انگوری و چیدنیای که دوباره میروید (= سبزی، بقولات، علوفه و …)، و [درخت] زیتونی و درخت خرمایی، و باغهایی از درختان تنومند [و تودرتو]، و میوهای و چراگاهی، [تا] متاعی [= بهرهای، مایه استفادهای] باشد برای شما و برای چارپایانتان.
پس هنگامی كه آن صيحه [فریاد] گوشخراش [کَرکننده] در رسد؛ روزی که آدمی فرار میکند از برادرش، و مادرش، و پدرش، و همسرش، و فرزندانش؛ برای هر شخصی از آنان در آن روز کاری است که وی را کفایت کند [یا: فقط بدان میپردازد].
چهرههایی [رخسارهایی] در آن روز تابناک [نمایان و درخشان] است، خندان و شاد [بشارتیافته] اند. و چهرههایی [رخسارهایی] در آن روز هست که بر آنها غباری است، سیهچردگی آن [چهرهها] را میپوشاند [= پریشانی آن چهرهها را دربرگرفته است]؛ آناناند که همان کفرپیشگان گنهپیشهاند.
حدیث
الف. آیات ۱-۱۰ (حکایت تولی از اعمی)
در اینجا به دو روایتی که در جلسه ۱۰۸۶ گذشت بسنده میشود:
۱) الف. از امام صادق ع روایت شده است:
این آیات درباره مردی از بنیامیه نازل شد که کنار پیامبر ص بود وقتی که ابن ام مکتوم آمد؛ آن شخص تا وی را دید از آمدنش احساس بدی کرد و خود را جمع و جور کرد و چهرهای را از او برگرداند. پس خداوند سبحان این مطلب را حکایت کرد و بر او خرده گرفت.
مجمع البيان، ج۱۰، ص۶۶۴
قد رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ ع:
أَنَّهَا نَزَلَتْ فِي رَجُلٍ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ كَانَ عِنْدَ النَّبِيِّ ص فَجَاءَهُ ابْنُ أُمِّ مَكْتُومٍ، فَلَمَّا رَآهُ تقذر [نَفَرَ] مِنْهُ وَ جَمَعَ نَفْسَهُ وَ عَبَسَ وَ أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ عَنْهُ، فَحَكَى اللَّهُ سبحانه ذَلِك وَ أَنْكَرَهُ عَلَيْه.
ب. از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:
رسول الله ص هرگاه عبدالله بن ام مکتوم را میدید میفرمود: مرحبا، مرحبا، به خدا سوگند که خداوند هرگز مرا در خصوص تو عتاب نکرد؛ و بقدری به وی لطف میکرد که گاه وی بخاطر این برخوردها [= ابراز محبتهای شدید پیامبر ص به وی] از اینکه محضر پیامبر ص برسد خودداری میکرد.
مجمع البيان، ج۱۰، ص۶۶۴
رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ:
كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا رَأَى عَبْدَ اللَّهِ ابْنَ أُمِّ مَكْتُومٍ قَالَ: مَرْحَباً مَرْحَباً لَا وَ اللَّهِ لَا يُعَاتِبُنِي اللَّهُ فِيكَ أَبَداً وَ كَانَ يَصْنَعُ به [فِيهِ] مِنَ اللُّطْفِ حَتَّى كَانَ يَكُفُّ عَنِ النَّبِيِّ ص مِمَّا يَفْعَلُ بِهِ.
ب. آیات ۱۱-۱۶ (درباره نزول قرآن)
۲) جوانی خدمت امیرالمومنین ع رسید و ابراز نگرانی کرد که من در قرآن کریم تناقضاتی یافتهام و در کتاب الله شک کردهام. حضرت از او توضیح میخواهد و او آیاتی را بیان میکند که از نظر خودش با هم ناسازگار است و حضرت یک به یک پاسخ ایشان را میدهد؛ که فرازهایی از این روایت قبلا گذشت.[۱] در فرازی از این گفتگو وی درباره آیاتی که درباره نزول قرآن کریم است سوال میکند و حضرت وقتی به پاسخ این فراز میرسند میفرمایند:
اما اینکه فرمود: «و هيچ بشرى را نرسد كه خدا با او سخن گويد جز [از راه] وحى يا از فراسوى حجابى» (شوری/۵۱)؛ پس همانا هيچ بشرى را نسزد كه خدا با او سخن گويد جز [از راه] وحى؛ و این نخواهد بود مگر «از فراسوى حجابى، يا فرستادهاى بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحى نمايد» (شوری/۵۱). این چنین فرمود خداوندی که تبارک است و بسیار بلندمرتبهتر از هرآنچه درک شود که گاه چنین است که آن رسول از جانب رسولان آسمان به وی وحی میشود پس رسولان آسمان به رسولان زمین ابلاغ کنند و گاه سخنی بین او و رسولان زمینی باشد بدون اینکه کلامی از طریق رسولان آسمان فرستاده شود.
و یکبار رسول الله ص به جبرئیل فرمود: جبرئیل! آیا پروردگارت را دیدهای؟
جبرئیل گفت: خیر؛ پروردگارم دیده نشود.
رسول الله ص فرمود: پس وحی را از کجا میگیری؟
گفت: از اسرافیل.
فرمود: و اسرافیل از مجا میگیرد؟
فرمود: از فرشتهای فوق خویش، از روحانیین.
فرمود: آن فرشته از کجا میگیرد؟
فرمود: چیزی در دلش انداخته میشود که همان وحی است و آن کلام خداوند عز و جل است.
و کلام الله به یک نحوه واحد نیست؛ برخی مواردی است که خداوند بدان با رسولان سخن گفته است؛ و برخی در دلشان انداخته است؛ و و برخی وحی و تنزیلی است که تلاوت و قرائت میشود که همان کلام الله است؛ پس بدانچه برایت از کلام الله گفتم بسنده کن که همانا معنای کلام الله به یک نحو واحد نیست؛ و از آن زمره است آنچه رسولان آسمان به رسولان زمین ابلاغ میکنند.
وی گفت: [با این توضیحتان] گشایشی برایم پدید آوردید، خداوند برایتان گشایش ایجاد کند؛ و عقدهام را گشودید، خداوند اجر عظیم به شما عنایت کند؛ ای امیرالمومنین!
التوحيد (للصدوق)، ص۲۶۴؛ الإحتجاج (للطبرسي)، ج۱، ص۲۴۳[۲]
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ بَكْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ يَعْقُوبَ بْنِ مَطَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْأَحْدَبُ الْجُنْدُ بِنَيْسَابُورَ قَالَ وَجَدْتُ فِي كِتَابِ أَبِي بِخَطِّهِ حَدَّثَنَا طَلْحَةُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ أَبِي مَعْمَرٍ السَّعْدَانِيِّ: أَنَّ رَجُلًا أَتَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي قَدْ شَكَكْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَل …
…. فَقَالَ ع[۳]: …[۴] فَأَمَّا قَوْلُهُ «ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» فَإِنَّهُ مَا يَنْبَغِي لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً وَ لَيْسَ بِكَائِنٍ إِلَّا «مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ» كَذَلِكَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عُلُوّاً كَبِيراً قَدْ كَانَ الرَّسُولُ يُوحَى إِلَيْهِ مِنْ رُسُلِ السَّمَاءِ فَيُبَلِّغُ رُسُلُ السَّمَاءِ رُسُلَ الْأَرْضِ وَ قَدْ كَانَ الْكَلَامُ بَيْنَ رُسُلِ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ بَيْنَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُرْسِلَ بِالْكَلَامِ مَعَ رُسُلِ أَهْلِ السَّمَاءِ.
وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: يَا جَبْرَئِيلُ هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ؟ فَقَالَ: جَبْرَئِيلُ إِنَّ رَبِّي لَا يُرَى.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: فَمِنْ أَيْنَ تَأْخُذُ الْوَحْيَ؟
فَقَالَ: آخُذُهُ مِنْ إِسْرَافِيلَ.
فَقَالَ: وَ مِنْ أَيْنَ يَأْخُذُهُ إِسْرَافِيلُ؟
قَالَ: يَأْخُذُهُ مِنْ مَلَكٍ فَوْقَهُ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ.
قَالَ: فَمِنْ أَيْنَ يَأْخُذُهُ ذَلِكَ الْمَلَكُ؟
قَالَ: يُقْذَفُ فِي قَلْبِهِ قَذْفاً فَهَذَا وَحْيٌ وَ هُوَ كَلَامُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
وَ كَلَامُ اللَّهِ لَيْسَ بِنَحْوٍ وَاحِدٍ؛ مِنْهُ مَا كَلَّمَ اللَّهُ بِهِ الرُّسُلَ، وَ مِنْهُ مَا قَذَفَهُ فِي قُلُوبِهِمْ، وَ مِنْهُ رُؤْيَا يُرِيهَا الرُّسُلَ، وَ مِنْهُ وَحْيٌ وَ تَنْزِيلٌ يُتْلَى وَ يُقْرَأُ فَهُوَ كَلَامُ اللَّهِ، فَاكْتَفِ بِمَا وَصَفْتُ لَكَ مِنْ كَلَامِ اللَّهِ، فَإِنَّ مَعْنَى كَلَامِ اللَّهِ لَيْسَ بِنَحْوٍ وَاحِدٍ، فَإِنَّ مِنْهُ مَا يُبَلِّغُ بِهِ رُسُلُ السَّمَاءِ رُسُلَ الْأَرْضِ.
قَالَ: فَرَّجْتَ عَنِّي فَرَّجَ اللَّهُ عَنْكَ وَ حَلَلْتَ عَنِّي عُقْدَةً؛ فَعَظَّمَ اللَّهُ أَجْرَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
۳) امام حسن عسکری از پدرشان و ایشان از پدر خویش و همین طور پشت سر هم از امیرالمومنین ع روایت کردهاند که رسول الله ص فرمودند:
حاملان قرآن، همان بهرهمندان از رحمت اختصاصی خداوند، که بر تنشان لباسی از نور خداست و کلام الله بدانان تعلیم داده شده و مقرب پیشگاه الهی هستند، هرکس ولایت آنان را بپذیرد ولایت الله را پذیرفته و هرکس با آنان دشمنی کند با خداوند دشمنی کرده است.
و خداوند از شنونده قرآن بلای دنیا و از قاری قرآن بلای آخرت را دفع کند. و به کسی که جان محمد ص به دست اوست سوگند، قطعا شنونده آیهای از کتاب الله که باور دارد که آنچه از جانب خداوند برای او وارد شده، محمد ص است که راستگو در گفتار و حکیم در کردارش است، و آنکه خداوند علومش را نزد وی به دیعه نهاده امیرالمومنین ع است و معتقد باشد به تسلیم او بودن در آنچه بدان امر کرده و تصویر میکند، پاداشش بیش از آن است که کسی که به این امور اعتقاد ندارد به اندازه کوه ثبیر* طلا صدقه دهد، که باز برای چنین کسی همان صدقه هم وبال گردنش خواهد بود.
و قطعا قاری آیهای از کتاب الله که به این امور اعتقاد دارد ثوابی بیش از آن کسی دارد که به این امور اعتقاد ندارد ولی از مادون عرش تا پایینترین دره را صدقه دهد، که همه اینها برای این صدقهدهنده هم وبال گردنش خواهد بود.
سپس فرمود: آیا میدانید چه موقع برای این شنونده و آن قاری این ثوابهای عظیم پر و پیمان میشود؟ هنگامی که در قرآن خیانت نورزد و از آن رویگردان نشود [یا اینکه آن را از جایگاه درستش بیرون نبرد] و آن را وسیله کسب و کار نکند و با آن ریا نورزد.
و رسول الله ص فرمود: بر شما باد به قرآن که همانا آن شفای نافع و دوای مبارک است و عصمتی است برای کسی که بدان تمسک جوید و نجاتی است برای کسی که از آن پیروی کند، هرگز دچار اعوجاج نشود که نیاز به راست کردن داشته باشد و هرگز به انحراف نرود که نیاز به اصلاح داشته باشد؛ عجایبش تمامی نپذیرد و با کثرت رد کردن، مندرس نشود. و آن را تلاوت کنید که خداوند برای تلاوت آن به ازای هر حرفی ده حسنه پاداشتان دهد؛ و نمیگویم به ازای «الم» دهتا، بلکه میگویم برای «الف» ده تا و برای «لام» دهتا و برای «میم» دهتا.
سپس رسول الله ص فرمود: آیا میدانید که آن تمسکجوینده به قرآن که بدین شرف عظیم دست مییابد کیست؟ همان کسی است که قرآن و تاویل آن را از ما اهل البیت میگیرد، یا از واسطههای ما که سفیرانی از ما به جانب شیعیانمان هستند، نه از آرای اهل جدل و قیاس قیاسکنندگان. اما کسی که در مورد قرآن بر اساس نظر شخصی خودش سخن بگوید، اگر اتفاقا درست درآمد، باز از این جهت که آن را از غیراهلش گرفته دچار جهالت بوده و همانند کسی است که یک راهی را در پیش گیرد که پر از حیوانات درنده است بدون اینکه حفاظی داشته باشد که از وی حفاظت کند اگر به سلامت گذشت باز هم از مذمت عقلا و فضلا بیبهره نمیماند و اگر درندگان او را بدرند جمع کرده است بین هلاکت و اینکه هم از نظر خوبان فاضل و هم از نظر عوام جاهل بیفتد. و اگر این شخصی که در مورد قرآن از خودش نظر میدهد خطا کند جایگاهی برای خود در جهنم آماده کرده است و حکایت او حکایت کسی است که بدون ناخدایی ماهر و کشتیای سالم، به دل دریای مواج میزند؛ کسی خبر هلاکت وی را نمیشنوند مگر اینکه میگوید او سزاوار چیزی بود که به او رسید و مستحق این مصیبت بود.
و نیز فرمود: خداوند عز و جل بر بندهاش، بعد از ایمان به خداوند، چیزی برتر از علم به کتاب خویش و معرفت به تاویل آن عطا نفرموده است؛ و اگر کسی خداوند بهرهای در این زمینه برایش قرار داده باشد سپس گمان کند که کسی هست که چنین بهرهای ندارد اما خداوند وی را [به دادن چیز دیگری] بر او برتری داده است نعمتهای خدا بر خود را حقیر شمرده است.
و رسول الله ص درباره این سخن خداوند متعال که فرمود: «اى مردم، به يقين، براى شما از جانب پروردگارتان موعظهای، و شفایی براى آنچه در سينههاست، و هدایت و رحمتى براى مومنان آمده است. بگو: به فضل خدا و رحمت اوست كه بايد شاد شوند. و اين از هر چه جمع مىکنند بهتر است.» (یونس/۵۷-۵۸) فرمودند: فضل خداوند عز و جل قرآن و علم به تاویل آن است؛ و رحمتش توفیق پذیرش ولایت محمد و خاندان پاک او و دشمنی با دشمنان آنان است.
سپس رسول الله ص فرمودند: و چگونه این بهتر از هر چه جمع مىکنند نباشد در حالی که این قیمت بهشت و نعمتهای آنان است و بدان رضوان خداوند متعال که از بهشت برتر است کسب شود و بدان استحقاقِ بودن در محضر حضرت محمد و خاندان پاک او که شریفترین زینت در بهشت است حاصل گردد.
سپس فرمودند: خداوند با این قرآن و علم به تاویل آن و با موالات اهل بیت و تبری از دشمنان ما جماعتی را رفعت داد و آنان را در خیر، پیشوا گرداند که آثار آنان حکایت شود و اعمالشان مورد توجه قرار گیرد و به کارهایشان اقتدا گردد و فرشتگان به دوستی با آنان رغبت کنند و با بالهایشان آنان را مسح نمایند و در صلواتهایشان برای آنان برکت خواهند و برای ایشان استغفار کنند تا حدی که هر تر و خشکی برای آنان استغفار کند حتی ماهیان دریا و خزندگان آن و درندگان آسمان و درندگان و حیوانات اهلی خشکی، و آسمان و ستارگان.
* پینوشت: درباره اینکه کوه ثبیر نام کدام کوه است معروفترین دیدگاه این است که نام کوهی است نزدیک مکه و روبروی غار حراء، اما در برخی روایات آن را کوهی در یمن دانستهاند (جامع الأخبار(للشعيري)، ص۴۱)[۵] و در برخی کتب از هفت کوه که به این نام نامیده شدهاند (که پنجتای آنها در مکه است) سخن گفته شده است (عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج۹، ص۲۶۲[۶])
التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص۱۳-۱۶
حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى، عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ، عَنْ أَبِيهِ الْبَاقِرِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعَابِدِينَ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ سَيِّدِ الْمُسْتَشْهَدِينَ عَنْ أَبِيهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ، وَ خَلِيفَةِ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، وَ فَارُوقِ الْأُمَّةِ، وَ بَابِ مَدِينَةِ الْحِكْمَةِ، وَ وَصِيِّ رَسُولِ الرَّحْمَةِ «عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ» ص عَنْ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، وَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ، وَ قَائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ الْمَخْصُوصِ بِأَشْرَفِ الشَّفَاعَاتِ فِي يَوْمِ الدِّينِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَجْمَعِينَ قَالَ:
حَمَلَةُ الْقُرْآنِ الْمَخْصُوصُونَ بِرَحْمَةِ اللَّهِ، الْمُلَبَّسُونَ نُورَ اللَّهِ، الْمُعَلَّمُونَ كَلَامَ اللَّهِ، الْمُقَرَّبُونَ عِنْدَ اللَّهِ، مَنْ وَالاهُمْ فَقَدْ وَالَى اللَّهَ، وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ.
وَ يَدْفَعُ اللَّهُ عَنْ مُسْتَمِعِ الْقُرْآنِ بَلْوَى الدُّنْيَا، وَ عَنْ قَارِئِهِ بَلْوَى الْآخِرَةِ. وَ الَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، لَسَامِعُ آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ مُعْتَقِدٌ أَنَّ الْمُورِدَ لَهُ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى مُحَمَّدٌ، الصَّادِقُ فِي كُلِّ أَقْوَالِهِ، الْحَكِيمُ فِي كُلِّ أَفْعَالِهِ، الْمُودِعُ مَا أَوْدَعَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ عُلُومِهِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً ع، الْمُعْتَقِدُ لِلِانْقِيَادِ لَهُ فِيمَا يَأْمُرُ وَ يَرْسُمُ أَعْظَمُ أَجْراً مِنْ ثَبِيرِ ذَهَبٍ يَتَصَدَّقُ بِهِ مَنْ لَا يَعْتَقِدُ هَذِهِ الْأُمُورَ بَلْ [تَكُونُ] صَدَقَتُهُ وَبَالًا عَلَيْهِ. وَ لَقَارِئُ آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ مُعْتَقِداً لِهَذِهِ الْأُمُورِ أَفْضَلُ مِمَّا دُونَ الْعَرْشِ إِلَى أَسْفَلِ التُّخُومِ يَكُونُ لِمَنْ لَا يَعْتَقِدُ هَذَا الِاعْتِقَادَ، فَيَتَصَدَّقُ بِهِ، بَلْ ذَلِكَ كُلُّهُ وَبَالٌ عَلَى هَذَا الْمُتَصَدِّقِ بِهِ.
ثُمَّ قَالَ: أَ تَدْرُونَ مَتَى يَتَوَفَّرُ عَلَى هَذَا الْمُسْتَمِعِ وَ هَذَا الْقَارِئِ هَذِهِ الْمَثُوبَاتُ الْعَظِيمَاتُ إِذَا لَمْ يَغُلَّ فِي الْقُرْآنِ [إِنَّهُ كَلَامٌ مَجِيدٌ] وَ لَمْ يَجْفُ عَنْهُ، وَ لَمْ يَسْتَأْكِلْ بِهِ وَ لَمْ يُرَاءِ بِهِ.
وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: عَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ الشِّفَاءُ النَّافِعُ، وَ الدَّوَاءُ الْمُبَارَكُ [وَ] عِصْمَةٌ لِمَنْ تَمَسَّكَ بِهِ، وَ نَجَاةٌ لِمَنْ [اتَّبَعَهُ] تَبِعَهُ، لَا يَعْوَجُّ فَيُقَوَّمَ، وَ لَا يَزِيغُ فَيُشَعَّبَ وَ لَا تَنْقَضِي عَجَائِبُهُ، وَ لَا يَخْلُقُ عَلَى كَثْرَةِ الرَّدِّ. [وَ] اتْلُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْجُرُكُمْ عَلَى تِلَاوَتِهِ بِكُلِّ حَرْفٍ عَشْرَ حَسَنَاتٍ، أَمَا إِنِّي لَا أَقُولُ: «الم» عَشْرٌ؛ وَ لَكِنْ أَقُولُ: «الْأَلِفُ» عَشْرٌ، وَ «اللَّامُ» عَشْرٌ، وَ «الْمِيمُ» عَشْرٌ.
ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: أَ تَدْرُونَ مَنِ الْمُتَمَسِّكُ الَّذِي (بِتَمَسُّكِهِ يَنَالُ) هَذَا الشَّرَفَ الْعَظِيمَ؟ هُوَ الَّذِي أَخَذَ الْقُرْآنَ وَ تَأْوِيلَهُ عَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ، أَوْ عَنْ وَسَائِطِنَا السُّفَرَاءِ عَنَّا إِلَى شِيعَتِنَا، لَا عَنْ آرَاءِ الْمُجَادِلِينَ وَ قِيَاسِ الْقَائِسِينَ. فَأَمَّا مَنْ قَالَ فِي الْقُرْآنِ بِرَأْيِهِ، فَإِنِ اتَّفَقَ لَهُ مُصَادَفَةُ صَوَابٍ، فَقَدْ جَهِلَ فِي أَخْذِهِ عَنْ غَيْرِ أَهْلِهِ، وَ كَانَ كَمَنْ سَلَكَ طَرِيقاً مَسْبَعاً مِنْ غَيْرِ حُفَّاظٍ يَحْفَظُونَهُ فَإِنِ اتَّفَقَتْ لَهُ السَّلَامَةُ، فَهُوَ لَا يَعْدَمُ مِنَ الْعُقَلَاءِ وَ الْفُضَلَاءِ الذَّمَّ [وَ الْعَذْلَ] وَ التَّوْبِيخَ وَ إِنِ اتَّفَقَ لَهُ افْتِرَاسُ السَّبُعِ [لَهُ] فَقَدْ جَمَعَ إِلَى هَلَاكِهِ سُقُوطَهُ عِنْدَ الْخَيِّرِينَ الْفَاضِلِينَ وَ عِنْدَ الْعَوَامِّ الْجَاهِلِينَ. وَ إِنْ أَخْطَأَ الْقَائِلُ فِي الْقُرْآنِ بِرَأْيِهِ فَقَدْ تَبَوَّأَ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ، وَ كَانَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ مَنْ رَكِبَ بَحْراً هَائِجاً بِلَا مَلَّاحٍ، وَ لَا سَفِينَةٍ صَحِيحَةٍ، لَا يَسْمَعُ بِهَلَاكِهِ أَحَدٌ إِلَّا قَالَ: هُوَ أَهْلٌ لِمَا لَحِقَهُ، وَ مُسْتَحِقٌّ لِمَا أَصَابَهُ.
وَ قَالَ ص: مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى عَبْدٍ بَعْدَ الْإِيمَانِ بِاللَّهِ أَفْضَلَ مِنَ الْعِلْمِ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ الْمَعْرِفَةِ بِتَأْوِيلِهِ. وَ مَنْ جَعَلَ اللَّهُ لَهُ فِي ذَلِكَ حَظّاً، ثُمَّ ظَنَّ أَنَّ أَحَداً لَمْ يُفْعَلْ بِهِ مَا فُعِلَ بِهِ قَدْ فَضَلَ عَلَيْهِ فَقَدْ حَقَّرَ (نِعَمَ اللَّهِ) عَلَيْهِ .
وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: «يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ» قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «فَضْلُ اللَّهِ» عَزَّ وَ جَلَّ الْقُرْآنُ وَ الْعِلْمُ بِتَأْوِيلِهِ «وَ رَحْمَتُهُ» تَوْفِيقُهُ لِمُوَالاةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ، وَ مُعَادَاةُ أَعْدَائِهِمْ.
ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: وَ كَيْفَ لَا يَكُونُ ذَلِكَ خَيْراً مِمَّا يَجْمَعُونَ، وَ هُوَ ثَمَنُ الْجَنَّةِ وَ نَعِيمُهَا، فَإِنَّهُ يُكْتَسَبُ بِهَا رِضْوَانُ اللَّهِ تَعَالَى الَّذِي هُوَ أَفْضَلُ مِنَ الْجَنَّةِ وَ يُسْتَحَقُّ بِهَا الْكَوْنُ بِحَضْرَةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الَّذِي هُوَ أَفْضَلُ مِنَ الْجَنَّةِ. [وَ] إِنَّ مُحَمَّداً وَ آلَهُ الطَّيِّبِينَ أَشْرَفُ زِينَةٍ فِي الْجِنَانِ.
ثُمَّ قَالَ ص: يَرْفَعُ اللَّهُ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَ الْعِلْمِ بِتَأْوِيلِهِ، وَ بِمُوَالاتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ التَّبَرِّي مِنْ أَعْدَائِنَا أَقْوَاماً، فَيَجْعَلُهُمْ فِي الْخَيْرِ قَادَةً، تُقَصُ آثَارُهُمْ، وَ تُرْمَقُ أَعْمَالُهُمْ وَ يُقْتَدَى بِفِعَالِهِمْ، وَ تَرْغَبُ الْمَلَائِكَةُ فِي خُلَّتِهِمْ، وَ بِأَجْنِحَتِهَا تَمْسَحُهُمْ ، وَ فِي صَلَوَاتِهَا [تُبَارِكُ عَلَيْهِمْ، وَ] تَسْتَغْفِرُ لَهُمْ [حَتَّى] كُلُّ رَطْبٍ وَ يَابِسٍ [يَسْتَغْفِرُ لَهُمْ] حَتَّى حِيتَانُ الْبَحْرِ وَ هَوَامُّهُ [سِبَاعُ الطَّيْرِ] وَ سِبَاعُ الْبَرِّ وَ أَنْعَامُهُ، وَ السَّمَاءُ وَ نُجُومُهَا.
۴) از امام صادق ع روایت شده که رسول الله ص فرمودند:
همانا اهل قرآن در اعلی درجه از آدمیان هستند غیر از انبیاء و رسولان؛ پس اهل قرآن، حقوقشان را ضعیف نشمارید که همانا برای ایشان از جانب خداوند عزیز جبار مکانی بلندمرتبه است.
الكافي، ج۲، ص۶۰۳
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي الْحُسَيْنِ الْفَارِسِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
إِنَّ أَهْلَ الْقُرْآنِ فِي أَعْلَى دَرَجَةٍ مِنَ الْآدَمِيِّينَ مَا خَلَا النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ فَلَا تَسْتَضْعِفُوا أَهْلَ الْقُرْآنِ حُقُوقَهُمْ فَإِنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْجَبَّارِ لَمَكَاناً عَلِيّاً.
۵) از امام صادق ع روایت شده که رسول الله ص فرمودند:
همانا سزاوارترین مردم به اینکه در آشکار و نهان خشوع داشته باشد، حامل قرآن است؛ و همانا سزاوارترین مردم به نماز و روزه در آشکار و نهان، حامل قرآن است.
سپس با صدای بلند ندا دادند: ای حامل قرآن! به واسطه قرآن تواضع بورز که خداوند تو را رفعت دهد! و با قرآن خودت را عزیز نکن که خداوند ذلیلت کند! ای حامل قرآن! به قرآن برای خدا زینت پیدا کن که خداوند تو را با قرآن زینت دهد! و با قرآن برای مردم زینت پیدا نکن که خداوند تو را بدان زشت کند!
کسی که قرآن را ختم کند همانند آن است که نبوت در درون او مندرج گردد جز اینکه به وی وحی نمیشود؛ و کسی که قرآن را گرد آورد – و آفرین بر او-، جهالت نورزد همراه با کسی که بر او جهالت ورزد و غضب نکند در [میان] کسانی که بر او غضب کنند و تندی نکند در [میان] کسانی که تندی کنند؛ ولیکن عفو کند و بگذرد و ببخشد و بردباری پیشه کند به خاطر بزرگداشت قرآن.
و کسی که قرآن به او داده شود و گمان کند که به احدی از مردم چیزی داده شده برتر از آنچه به او داده است آنچه خداوند حقیر شمرده را عظیم دانسته و آنچه خداوند عظیم دانسته را حقیر شمرده است.
الكافي، ج۲، ص۶۰۴
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْخَشَّابِ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يُوسُفَ عَنْ مُعَاذِ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَيْعٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِالتَّخَشُّعِ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ لَحَامِلُ الْقُرْآنِ وَ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ بِالصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ لَحَامِلُ الْقُرْآنِ.
ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ: يَا حَامِلَ الْقُرْآنِ تَوَاضَعْ بِهِ يَرْفَعْكَ اللَّهُ وَ لَا تَعَزَّزْ بِهِ فَيُذِلَّكَ اللَّهُ! يَا حَامِلَ الْقُرْآنِ تَزَيَّنْ بِهِ لِلَّهِ يُزَيِّنْكَ اللَّهُ بِهِ وَ لَا تَزَيَّنْ بِهِ لِلنَّاسِ فَيَشِينَكَ اللَّهُ بِهِ.
مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ فَكَأَنَّمَا أُدْرِجَتِ النُّبُوَّةُ بَيْنَ جَنْبَيْهِ وَ لَكِنَّهُ لَا يُوحَى إِلَيْهِ؛ وَ مَنْ جَمَعَ الْقُرْآنَ فَنَوْلُهُ لَا يَجْهَلُ مَعَ مَنْ يَجْهَلُ عَلَيْهِ وَ لَا يَغْضَبُ فِيمَنْ يَغْضَبُ عَلَيْهِ وَ لَا يَحِدُّ فِيمَنْ يَحِدُّ وَ لَكِنَّهُ يَعْفُو وَ يَصْفَحُ وَ يَغْفِرُ وَ يَحْلُمُ لِتَعْظِيمِ الْقُرْآنِ.
وَ مَنْ أُوتِيَ الْقُرْآنَ فَظَنَّ أَنَّ أَحَداً مِنَ النَّاسِ أُوتِيَ أَفْضَلَ مِمَّا أُوتِيَ فَقَدْ عَظَّمَ مَا حَقَّرَ اللَّهُ وَ حَقَّرَ مَا عَظَّمَ اللَّهُ.[۷]
۶) از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:
حاملان قرآن، عرفاء* اهل بهشتاند و مجتهدان [= اهل تلاش و کوشش، کوشندگان]، رهبران اهل بهشتاند و پیامبران، سروران اهل بهشتاند.
* پی نوشت: عرفاء جمع «عریف» است به معنای کسی که سرپرست امور یک قبیله یا جماعتی از مردم است، و از این جهت که به احوال آن مردم آگاه است به او عریف گویند؛ و از ابنعباس هم سوال شد مقصود از اینکه اهل قرآن عرفای اهل بهشتاند چیست، گفت: یعنی روسای اهل بهشت (النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج۳، ص۲۱۸[۸]). برخی هم گفتهاند «عریف» به معنای «نقیب» است که درجه پایینتر از رئیس می باشد (لسان العرب، ج۹، ص۲۳۸[۹]).
الكافي، ج۲، ص۶۰۶
عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: حَمَلَةُ الْقُرْآنِ عُرَفَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ الْمُجْتَهِدُونَ قُوَّادُ أَهْلِ الْجَنَّةَ وَ الرُّسُلُ سَادَةُ أَهْلِ الْجَنَّةَ.
این حدیث نبوی در برخی منابع اهل سنت هم آمده، با این تفاوت که به جای «مجتهدون»، تعبیر «شهداء» آمده است؛ مانند: طبقات المحدثين بأصبهان والواردين عليها، ج۳، ص۵۹۴[۱۰]؛ تاريخ أصبهان، ج۲، ص۲۹۷[۱۱]؛ ترتيب الأمالي الخميسية (للشجري)، ج۱، ص۱۱۲[۱۲]؛ مفاتيح الغيب (للفخر الرازی)، ج۲، ص۴۰۹[۱۳].
و این فراز از حدیث نبوی که «حمله قرآن، عرفاء اهل بهشتاند» در منابع اهل سنت با سند متصل به روایت امام حسین ع (المعجم الكبير (للطبراني)، ج۳، ص۱۳۲؛ تفسير ابن كثير، ج۱، ص۹۶)[۱۴] و در منابع شیعی با سند متصل به روایت ابن عباس (الأمالي( للصدوق)، ص۲۳۴؛ من لا يحضره الفقيه، ج۴، ص۳۹۹؛ الخصال، ج۱، ص۷)[۱۵] و ابوسعید خدری (الخصال، ج۱، ص۲۸؛ معاني الأخبار، ص۳۲۳)[۱۶] نیز آمده است.
۷) از امام باقر ع روایت شده که پیامبر اکرم ص فرمودند:
قرآن برتر از هر چیزی است جز خداوند؛ پس هرکس قرآن را احترام کند خداوند را احترام کرده است و کسی که قرآن را احترام نکند حق خدا را خفیف شمرده است؛ و حرمت قرآن همچون حرمت پدر بر فرزندانش است؛
و حاملان قرآن، رحمت خدا تمامی وجودشان را فراگرفته و لباسی از نور خدا بر تن دارند؛ خداوند میفرماید: ای حاملان قرآن! با احترامتان به قرآن محبت خداوند را طلب کنید که حب شما را افزون کند و شما را محبوب بندگانش کند.
از شنونده قرآن، بلای دنیا دفع میشود، و از قاری قرآن، بلای آخرت؛ و قطعا آیهای از کتاب الله برای کسی که بدان گوش میسپارد بهتر است از طلایی به اندازه کوه «ثبیر»؛ و همانا برای تلاوت کننده آیهای از کتاب الله [ثوابی] برتر هست از آنچه از مادون عرش تا پستترین دره …
جامع الأخبار(للشعيري)، ص۴۶
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ:
الْقُرْآنُ أَفْضَلُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ دُونَ اللَّهِ فَمَنْ وَقَّرَ الْقُرْآنَ فَقَدْ وَقَّرَ اللَّهَ وَ مَنْ لَمْ يُوَقِّرِ الْقُرْآنَ فَقَدِ اسْتَخَفَّ بِحَقِّ اللَّهِ وَ حُرْمَةُ الْقُرْآنِ كَحُرْمَةِ الْوَالِدِ عَلَى وَلَدِهِ.
وَ حَمَلَةُ الْقُرْآنِ الْمَحْفُوفُونَ بِرَحْمَةِ اللَّهِ الملتبسون [الْمَلْبُوسُونَ] بِنُورِ اللَّهِ يَقُولُ اللَّهُ: يَا حَمَلَةَ الْقُرْآنِ! اسْتَحِبُّوا اللَّهَ بِتَوْقِيرِ كِتَابِ اللَّهِ يَزِدْكُمْ حُبّاً وَ يُحَبِّبْكُمْ إِلَى عِبَادِهِ!
يُدْفَعُ عَنْ مُسْتَمِعِ الْقُرْآنِ بَلْوَى الدُّنْيَا وَ عَنْ قَارِئِهَا بَلْوَى الْآخِرَةِ وَ لَمُسْتَمِعُ آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ خَيْرٌ مِنْ ثَبِيرِ الذَّهَبِ وَ لَتَالِي آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ أَفْضَلُ مِمَّا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى أَسْفَلِ التُّخُومِ …[۱۷]
خلاصهای از حدیث فوق در همین کتاب ص۴۰-۴۱ نیز آمده است.[۱۸]
۸) در فرازی از وصایای رسول الله ص به ابوذر (که فرازهای دیگری از آن قبلا گذشت[۱۹]) آمده است:
ای ابوذر! از اجلال و احترام کردن خداوند است اکرام علم و علماء، و احترام به پیرمرد مسلمان، و اکرام حاملان قرآن و اهل آن، و اکرام سلطان عدالتپیشه.
الأمالي (للطوسي)، ص۵۳۵؛ مكارم الأخلاق، ص۴۶۷
حَدَّثَنَا الشَّيْخُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الطُّوسِيُّ (رَحِمَهُ اللَّهُ)، قَالَ: أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا رَجَاءُ بْنُ يَحْيَى بْنِ الْحُسَيْنِ الْعَبَرْتَائِيُّ الْكَاتِبُ سَنَةَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ وَ ثَلَاثِ مِائَةٍ وَ فِيهَا مَاتَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمُّ، عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ، عَنْ وَهْبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي ذُبَيٍّ الْهُنَائِيِّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو حَرْبِ بْنُ أَبِي الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِيُّ، عَنْ أَبِيهِ أَبِي الْأَسْوَدِ، قَالَ: قَدِمْتُ الرَّبَذَةَ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي ذَرٍّ جُنْدَبِ بْنِ جُنَادَةَ فَحَدَّثَنِي أَبُو ذَرٍّ، قَالَ:
دَخَلْتُ ذَاتَ يَوْمٍ فِي صَدْرِ نَهَارِهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فِي مَسْجِدِهِ، فَلَمْ أَرَ فِي الْمَسْجِدِ أَحَداً مِنَ النَّاسِ إِلَّا رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) إِلَى جَانِبِهِ جَالِسٌ، فَاغْتَنَمْتُ خَلْوَةَ الْمَسْجِدِ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي أَوْصِنِي بِوَصِيَّةٍ يَنْفَعُنِي اللَّهُ بِهَا.
فَقَال: … يَا أَبَا ذَرٍّ، إِنَّ مِنْ إِجْلَالِ اللَّهِ إِكْرَامَ الْعِلْمِ وَ الْعُلَمَاءِ، وَ ذِي الشَّيْبَةِ الْمُسْلِمِ، وَ إِكْرَامَ حَمَلَةِ الْقُرْآنِ وَ أَهْلِهِ، وَ إِكْرَامَ السُّلْطَانِ الْمُقْسِطِ.[۲۰]
۹) از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:
قاریان قرآن سه دستهاند:
کسی که قرآن میخواند و آن را سرمایهای قرار میدهد که با آن از پادشاهان کاسبی کند و به مردم تکبر ورزد؛
و کسی که قرآن میخواند حروفش را درست ادا میکند ولی حدود آن را ضایع میگرداند و آن را همچون جامی که بلند کنند بلند میکند؛ پس خداوند این گونه حاملان قرآن را زیاد نگرداند.
و کسی که قرآن میخواند و دوای قرآن را بر درد قلب خویش مینهد، پس بدان شب را بیدار باشد و روزش را بدان تشنه سرکند و بدان در مساجد بایستد و از بستر خواب کناره گیرد . پس به خاطر آنان است که خداوند عزیز جبار بلاء را دفع کند؛ و به واسطه آنان است که خداوند غلبه بر دشمنان را حاصل گرداند؛ و به واسطه آنان است که خداوند باران از آسمان فروفرستد؛ و به خدا سوگند اینان در میان قاریان قرآن از گوگرد سرخ [= اکسیر و کیمیا] کمیابترند.
الكافي، ج۲، ص۶۲۷
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عُبَيْسِ بْنِ هِشَامٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
قُرَّاءُ الْقُرْآنِ ثَلَاثَةٌ:
رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَاتَّخَذَهُ بِضَاعَةً وَ اسْتَدَرَّ بِهِ الْمُلُوكَ وَ اسْتَطَالَ بِهِ عَلَى النَّاسِ.
وَ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَحَفِظَ حُرُوفَهُ وَ ضَيَّعَ حُدُودَهُ وَ أَقَامَهُ إِقَامَةَ الْقِدْحِ؛ فَلَا كَثَّرَ اللَّهُ هَؤُلَاءِ مِنْ حَمَلَةِ الْقُرْآنِ.
وَ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَوَضَعَ دَوَاءَ الْقُرْآنِ عَلَى دَاءِ قَلْبِهِ فَأَسْهَرَ بِهِ لَيْلَهُ وَ أَظْمَأَ بِهِ نَهَارَهُ وَ قَامَ بِهِ فِي مَسَاجِدِهِ وَ تَجَافَى بِهِ عَنْ فِرَاشِهِ. فَبِأُولَئِكَ يَدْفَعُ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْبَلَاءَ؛ وَ بِأُولَئِكَ يُدِيلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْأَعْدَاءِ؛ وَ بِأُولَئِكَ يُنَزِّلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْغَيْثَ مِنَ السَّمَاءِ. فَوَ اللَّهِ لَهَؤُلَاءِ فِي قُرَّاءِ الْقُرْآنِ أَعَزُّ مِنَ الْكِبْرِيتِ الْأَحْمَرِ!
ج.۱. آیات ۱۷ تا ۲۳ (هشدار به ناسپاسی انسان با توجه به ابتدا تا انتهایش)
۱۰) الف. از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:
در تعجبم از خودپسند فخرفروش؛ در حالی که از نطفهای آفریده شده و نهایت کارش لاشهای است و بین این دو هم نمی داند با او قرار است چه شود!
الكافي، ج۲، ص۳۲۹
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَی عَنْ عِيسَی بْنِ الضَّحَّاكِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع:
عَجَباً لِلْمُخْتَالِ الْفَخُورِ وَ إِنَّمَا خُلِقَ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ يَعُودُ جِيفَةً وَ هُوَ فِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ لَا يَدْرِي مَا يُصْنَعُ بِه.[۲۱]
ب. از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:
فرزند آدم را چه به عجب و خودپسندی؟! ابتدایش نطفهای گندیده است و انتهایش لاشهای چرک و پلید؛ و در این میان هم کثافت [مدفوع] با خودش حمل میکند!
تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۳۰۸؛ عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص۴۷۹
قال امیرالمومنین ع:
مَا لِابْنِ آدَمَ وَ الْعُجْبِ وَ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ مَذِرَةٌ وَ آخِرُهُ جِيفَةٌ قَذِرَةٌ وَ هُوَ بَيْنَ ذَلِكَ يَحْمِلُ الْعَذَرَة.[۲۲]
حدیث زیر که قبلا در جلسه ۱۱۰۳ به عنوان حدیث۲.ج آمد نیز تقدیم میشود:
۱۱) ابواسامه روایت کرده است: از امام باقر (علیه السلام) دربارهی این آیه «كَلَّا لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ: خیر؛ هنوز آنچه دستور داد محقق نشده است» (عبس/۲۳) پرسیدم و گفتم: فدایت شوم! چه زمانی وی را رسد که آن را محقق کند؟
فرمود: «آری! این در خصوص امیرالمؤمنین (علیه السلام) نازل شده است؛ اینکه فرمود: «قُتِلَ الْإِنْسانُ: آن انسان کشته شد» یعنی امیرالمومنین ع؛ «مَا أَکْفَرَهُ» یعنی [چه چیزی موجب شد که] با او قتال کرد به اینکه او وی را به قتل رساند. سپس نَسَب امیرالمومنین را ذکر کرد، پس نَسَب آفرینش وی و این را که خداوند چه اکرامی در حق او کرد بیان نمود و فرمود: «از چه چیزی وی را آفرید؛ از نطفه»ی پیامبران «وی را آفرید؛ پس تقدیر وی را رقم زد» برای خوبی؛ «سپس راه را برایش آسان کرد» یعنی راه هدایت را؛ «سپس وی را میراند» همچون میراندن پیامبران؛ «سپس هرگاه بخواهد وی را برمیانگیزاند».
گفتم: منظور از اینکه فرمود «سپس هرگاه بخواهد وی را برمیانگیزاند» چیست؟
فرمود: بعد از کشتهشدنش آن مقدار که خداوند بخواهد درنگ میکند، سپس خداوند وی را برمیانگیزاند و این همان سخن خداست که «هرگاه بخواهد وی را برمیانگیزاند».
و در ادامه فرمود: «هنوز محقق نشده است آنچه دستور داد» در حیاتش بعد از کشتهشدنش در رجعت. [یعنی هنوز آنچه را در حیاتی که وی در رجعت و بعد از کشته شدنش بدان مأمور شده است محقق نکرده است].
تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص۷۴۰
مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِي أُسَامَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «كَلَّا لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ»، قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ مَتَى يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَقْضِيَهُ؟
قَالَ: نَعَمْ؛ نَزَلَتْ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَوْلُهُ «قُتِلَ الْإِنْسانُ» يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع؛ «ما أَكْفَرَهُ» يَعْنِي قَاتِلَهُ بِقَتْلِهِ إِيَّاهُ؛ ثُمَّ نَسَبَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَنَسَبَ خَلْقَهُ وَ مَا أَكْرَمَهُ اللَّهُ بِهِ، فَقَالَ: «مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ؛ مِنْ نُطْفَةِ» الْأَنْبِيَاءِ «خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ» لِلْخَيْرِ؛ «ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ» يَعْنِي سَبِيلَ الْهُدَى؛ «ثُمَّ أَماتَهُ» مَيْتَةَ الْأَنْبِيَاءِ؛ «ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ».
قُلْتُ: مَا مَعْنَى قَوْلِهِ «إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ»؟
قَالَ: يَمْكُثُ بَعْدَ قَتْلِهِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ يَبْعَثَهُ اللَّهُ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ «إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ»؛ وَ قَوْلُهُ «لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ» فِي حَيَاتِهِ بَعْدَ قَتْلِهِ فِي الرَّجْعَةِ.
ج.۲. آیات ۲۴-۳۲ (هشدار به ناسپاسی انسان با توجه به خوردنیهایش)
در جلسه ۱۱۱۳ حدیث ۳ این بود که میتواند ناظر به کل این فراز باشد:
۱۲) نعمانی رسالهای نوشته است مشتمل بر احادیثی از امیرالمومنین ع در توضیح و تفسیر آیات، که ظاهرا سند را انداخته است؛ مرحوم مجلسی آن را بتمامه در بحار الانوار آورده است و در پایان آن رساله سند دیگری بر آن احادیث از ابن قولویه ارائه کرده است. در فرازی از آن از امیرالمومنین ع روایت شده است:
و اما آن سببی که بقای خلق بخاطر آن است؛ پس خداوند متعال در کتابش بیان کرد که بقای خلق از چهار* وجه است: طعام و نوشیدنی، و لباس، و خانه، و آمیزشهای مربوط به بقای نسل، که در هریک نیاز به امر و نهی دارد. اما غذاها اصنافی از روییدنیها [=گیاهان] و چارپایان است که خداوند خوردنشان را حلال کرد؛ که خداوند متعال در خصوص روییدنیها میفرماید: «همانا ما آب را ریختیم، [چه] ریختنی؛ سپس زمین را شکافتیم، [چه] شکافتنی؛ پس در آن رویانیدیم دانهای؛ و [درخت] انگوری و سبزيجاتى؛ [درخت] زيتونی و [درخت] خرمايى؛ و باغهايى انبوه؛ و ميوهاى و مراتعی؛ براى برخوردارى شما و چهارپايانتان» (عبس/۲۶-۳۱).
*پینوشت: اینکه «چهار وجه» فرمود ولی پنج مورد برشمرد از باب این است که خوردنی و نوشیدنی را یک محور قلمداد کردهاست؛ چنانکه در ادامه حدیث اینها را با هم توضیح میدهد و سپس سراغ سه موضوع لباس و خانه و نکاح میرود؛ و این طور نیست که بحث مستقلی برای نوشیدنیها باز کند.
بحار الأنوار، ج۹۰، ص۳۹
حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِي سَعْدٌ الْأَشْعَرِيُّ الْقُمِّيُّ أَبُو الْقَاسِمِ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ هُوَ مُصَنِّفُهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ ذِي النَّعْمَاءِ وَ الْآلَاءِ وَ الْمَجْدِ وَ الْعِزِّ وَ الْكِبْرِيَاءِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ سَيِّدِ الْأَنْبِيَاءِ وَ عَلَى آلِهِ الْبَرَرَةِ الْأَتْقِيَاءِ رَوَى مَشَايِخُنَا عَنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه …
… وَ أَمَّا السَّبَبُ الَّذِي بِهِ بَقَاءُ الْخَلْقِ فَقَدْ بَيَّنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ أَنَّ بَقَاءَ الْخَلْقِ مِنْ أَرْبَعِ وُجُوهٍ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ اللِّبَاسِ وَ الْكِنِّ وَ الْمَنَاكِحِ لِلتَّنَاسُلِ مَعَ الْحَاجَةِ فِي ذَلِكَ كُلِّهِ إِلَى الْأَمْرِ وَ النَّهْي فَأَمَّا الْأَغْذِيَةُ فَمِنْ أَصْنَافِ النَّبَاتِ وَ الْأَنْعَامِ الْمُحَلَّلِ أَكْلُهَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِي النَّبَاتِ «أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا؛ ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا؛ فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا؛ وَ عِنَباً وَ قَضْباً؛ وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلًا؛ وَ حَدائِقَ غُلْباً؛ وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا؛ مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ» …
همچنین میشود کل روایت ۲.ب در جلسه ۱۱۱۸ که به صورت مجزا در ذیل آیات قبل هم گنجانده شد به اینجا منتقل کرد.
د.۱.آیات ۳۳-۳۷ (برپایی قیامت و فرار از نزدیکان)
دو حدیث (احادیث۱ و۴) ذیل جلسه ۱۱۲۰ و یک حدیث (حدیث۲) در جلسه ۱۱۲۱ گذشت که ناظر به کل این فراز است و مجددا تقدیم میشود:
۱۳) دیلمی نقل میکند که در خبر صحیح از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است که فرمودند:
همانا خلایق هنگامی که قیامت و دقّت حساب و دردناکی عذابش را مشاهده کنند، پدر در این روز به فرزندش درمیآویزد و میگوید: «فرزندم! در دنیا هم و غم من تو بودی؛ آیا تو را بزرگ نکردم، از دسترنج خودم تو را غذا و طعام ندادم و تو را نپوشاندم و حکمتها و آداب به تو نیاموختم؟ آیا آیات قرآن را به تو درس ندادم؟ آیا از فامیل خودم برای تو همسر خوبی نیافتم و تزویج نکردم؟ آیا هزینه زندگی تو و همسرت را تا زنده بودم تأمین نکردم و بعد از مرگ هم با گذاشتن امووال فراوان برایت تو را بر خود ترجیح ندادم».
فرزند میگوید: «پدرم! درست میفرمایی، اکنون خواستهی شما چیست»؟
پدر میگوید: «پسرم! همانا ترازوی عملم سبک است، و بدیهایم بر خویهایم فزونی یافته است، فرشتگان گفتهاند اگر یک حسنهی دیگر داشته باشی خوبیهایت از بدیها سنگینتر میشود. اکنون از تو میخواهم یک حسنه از کردار نیک خویش به من ببخشی تا در این روزی که اهمیتش عظیم است میزان خوبیهایم بهواسطهی آن سنگین شود».
فرزند به پدر میگوید: «نه، به خدا حاضر نمیشوم پدر جان! خود من هم از همان چیزی میترسم که تو از آن میترسیدی، من توان اینکه چیزی از حسناتم را به تو ببخشم ندارم».
سپس پدر میرود درحالیکه پشیمان و گریان است بر آن خدمتهایی که در دنیا به فرزندش کرده بود.
و همینطور مادر نیز فرزندش را در این روز ملاقات میکند و میگوید: «فرزندم! آیا رحم من جایگاه تو نبود»؟ میگوید: «بلی، ای مادر»!
مادر میگوید: «آیا پستانم برای تو وسیلهی آشامیدنی نبود»؟
میگوید: بلی، مادرم»!
سپس مادر میگوید: «پسرم! گناهانم بر دوشم سنگینی میکند؛ از تو میخواهم که یکی از گناهانم را تو تحمّل کنی.»
میگوید: «ای مادر، از من دور شو! که من خودم به اندازه کافی گرفتاری دارم.»
سپس مادر اشکریزان از او جدا میشود؛ این است تأویل گفتهی خداوند متعال: «هیچ خویشاوندی میان آنها در آن روز نخواهد بود و و از (حال) يكديگر نمیپرسند.» (مؤمنون/۱۰۱)
فرمود: و مرد هم به همسرش متوسّل میشود و میگوید: «فلانی من چطور همسری بودم برای تو در دنیا»؟
زن، او را به خوبی میستاید و میگوید: «تو شوهر خوبی بودی برایم».
سپس مرد به او میگوید: «من فقط یک حسنه از تو میخواهم شاید به واسطهی آن نجات یابم از این باریکبینی حساب و سبکی ترازو و عبور از صراط که میبینی».
زن بههمسرش میگوید: «نه به خدا! من طاقت این را ندارم؛ من هم مانند تو از سرنوشت امروزم بیمناکم».
پس شوهر با دلی غمگین و سرگردان از کنار زن میرود. و این در تأویل گفتهی خداوند متعال چنین آمده است: «و اگر [شخص] گرانباری، ديگری را برای برداشتن بارَش بخواند چيزی از آن برداشته نشود هر چند از خويشان باشد» (فاطر/۱۸)؛ یعنی نفسی که گرانبار از گناه شده، از اهل و خویشان خود میخواهد که چیزی از بار او و گناهان او بردارند، اما ایشان باری از او برنمیدارند؛ بلکه حال و روز آنان در روز قیامت چنین است که هرکسی میگوید: «خودم، خودم»، آنچنان که خداوند متعال میفرماید: «روزی که فرار میکند آدمی از برادرش، و از مادرش و پدرش، و از همسرش و فرزندانش، برای هرکس از ایشان در آن روز چنین گرفتاریای است که او را کفایت کند» (عبس/۳۴-۳۷).
إرشاد القلوب إلی الصواب (للديلمي)، ج۱، ص۵۶-۵۷
فَفِي الْخَبَرِ الصَّحِيحِ عَنِ النَّبِيِّ ص: أَنَّ الْخَلَائِقَ إِذَا عَايَنُوا الْقِيَامَةَ وَ دِقَّةَ الْحِسَابِ وَ أَلِيمَ الْعَذَابِ فَإِنَّ الْأَبَ يَوْمَئِذٍ يَتَعَلَّقُ بِوَلَدِهِ فَيَقُولُ: أَيْ بُنَيَّ كُنْتُ لَكَ فِي دَارِ الدُّنْيَا أَ لَمْ أُرَبِّكَ وَ أُغَذِّيكَ وَ أُطْعِمُكَ مِنْ كَدِّي وَ أُكْسِيكَ وَ أُعَلِّمُكَ الْحِكَمَ وَ الْآدَابَ وَ أُدَرِّسُكَ آيَاتِ الْكِتَابِ وَ أُزَوِّجُكَ كَرِيمَةً مِنْ قَوْمِي وَ أَنْفَقْتُ عَلَيْكَ وَ عَلَی زَوْجَتِكَ فِي حَيَاتِي وَ آثَرْتُكَ عَلَی نَفْسِي بِمَالِي بَعْدَ وَفَاتِي؟
فَيَقُولُ: صَدَقْتَ فِيمَا قُلْتَ يَا أَبِي فَمَا حَاجَتُكَ؟
فَيَقُولُ: يَا بُنَيَّ إِنَّ مِيزَانِي قَدْ خَفَّتْ وَ رَجَحَتْ سَيِّئَاتِي عَلَی حَسَنَاتِي وَ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَحْتَاجُ كِفَّةُ حَسَنَاتِكَ إِلَی حَسَنَةٍ وَاحِدَةٍ حَتَّی ترجع [تَرْجِحَ] بِهَا وَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَهَبَ لِي حَسَنَةً وَاحِدَةً أُثَقِّلُ بِهَا مِيزَانِي فِي هَذَا الْيَوْمِ الْعَظِيمِ خَطَرُهُ.
قَالَ: فَيَقُولُ الْوَلَدُ: لَا وَ اللَّهِ يَا أَبَتِ! إِنِّي أَخَافُ مِمَّا خِفْتَهُ أَنْتَ وَ لَا أُطِيقُ أُعْطِيكَ مِنْ حَسَنَاتِي شَيْئاً.
قَالَ: فَيَذْهَبُ عَنْهُ الْأَبُ بَاكِياً نَادِماً عَلَی مَا كَانَ أَسْدَی إِلَيْهِ فِي دَارِ الدُّنْيَا.
وَ كَذَلِكَ قِيلَ الْأُمُّ تَلْقَی وَلَدَهَا فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ فَتَقُولُ: يَا بُنَيَّ! أَ لَمْ يَكُنْ بَطْنِي لَكَ وِعَاءً؟
فَيَقُولُ: بَلَی يَا أُمَّاهْ.
فَتَقُولُ: أَ لَمْ يَكُنْ ثَدْيَيَّ لَكَ سِقَاءً؟
فَيَقُولُ: بَلَی يَا أُمَّاهْ!
فَتَقُولُ لَهُ: إِنَّ ذُنُوبِي أَثْقَلَتْنِي فَأُرِيدُ أَنْ تَحْمِلَ عَنِّي ذَنْباً وَاحِداً.
فَيَقُولُ: إِلَيْكَ عَنِّي يَا أُمَّاهْ! فَإِنِّي مَشْغُولٌ بِنَفْسِي.
فَتَرْجِعُ عَنْهُ بَاكِيَةً وَ ذَلِكَ تَأْوِيلُ قَوْلِهِ تَعَالَی «فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ».
قَالَ: وَ يَتَعَلَّقُ الزَّوْجُ بِزَوْجَتِهِ فَيَقُولُ: يَا فُلَانَةُ أَيَّ زَوْجٍ كُنْتُ لَكِ فِي الدُّنْيَا؟
فَتُثْنِي عَلَيْهِ خَيْراً وَ تَقُولُ: نِعْمَ الزَّوْجُ كُنْتَ لِي.
فَيَقُولُ لَهَا: أَطْلُبُ مِنْكِ حَسَنَةً وَاحِدَةً لَعَلِّي أَنْجُو بِهَا مِمَّا تَرَيْنَ مِنْ دِقَّةِ الْحِسَابِ وَ خِفَّةِ الْمِيزَانِ وَ الْجَوَازِ عَلَی الصِّرَاطِ.
فَتَقُولُ لَهُ: لَا وَ اللَّهِ إِنِّي لَا أُطِيقُ ذَلِكَ وَ إِنِّي لَأَخَافُ مِثْلَ مَا تَخَافُهُ أَنْتَ.
فَيَذْهَبُ عَنْهَا بِقَلْبٍ حَزِينٍ حَيْرَانَ وَ ذَلِكَ وَرَدَ فِي تَأْوِيلِ قَوْلِهِ تَعَالَی: «وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلی حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبی» يَعْنِي أَنَّ النَّفْسَ الْمُثْقَلَةَ بِالذُّنُوبِ تَسْأَلُ أَهْلَهَا وَ قَرَابَتَهَا أَنْ يَحْمِلُوا عَنْهَا شَيْئاً مِنْ حَمْلِهَا وَ ذُنُوبِهَا فَإِنَّهُمْ لَا يَحْمِلُونَهُ؛ بَلْ يَكُونُ حَالُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ نَفْسِي نَفْسِي كَمَا قَالَ تَعَالَی: «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ. لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ».
۱۴) روایت شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این آیات را خواندند و چنین توضیح فرمودند:
«روزی که فرار میکند آدمی از برادرش، و از مادرش و پدرش، و از همسرش و فرزندانش» (عبس/۳۶-۳۴) مگر از ولایت علیّبنابیطالب (علیه السلام)؛ که همانا او فرار نمیکند [از] کسی که ولایت او را داشته باشد و دشمنی نمیورزد با کسی که او را دوست داشته باشد و دوست نمیدارد کسی را که از او نفرت دارد.
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۲، ص۱۵۴
أَبُو هُرَيْرَة: سَمِعْتُ أَبَا الْقَاسِمِ ع يَقُولُ:
«يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ، وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ، وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ» إِلَّا مِنْ وَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَإِنَّهُ لَا يَفِرُّ مَنْ وَالاهُ وَ لَا يُعَادِي مَنْ أَحَبَّهُ وَ لَا يُحِبُّ مَنْ أَبْغَضَهُ. الْخَبَرَ.
۱۵) در منابع اهل سنت از عبدالله بن مسعود روایت شده است که پیامبر اکرم ص فرمودند:
بر مردم زمانی خواهد آمد که دینداری دینش سالم نمیماند مگر اینکه با دینش از شهری به شهر دیگر و از کوهی به کوه دیگری و از سوراخی به سوراخ دیگر فرار کند همانند روباهی که مکر میورزد.
گفتند: این چه زمانی است یا رسول الله ص؟!
فرمودو: زمانی که معیشت جز با معصیت خداوند متعال به دست نیاید! هنگامی که زمانه چنین شد هلاکت فرد به دست پدر و مادرش است؛ اگر پدر و مادر نداشته باشد به دست همسر و فرزندانش؛ و اگر آنها نباشند به دست خویشاوندانش!
گفتند: چگونه چنین چیزی رخ میدهد یا رسول الله ص!
فرمود: او را به خاطر تنگدستی سرزنش میکنند به حدی که با تکلف به انجام آنچه توانش را ندارد اقدام میکند تا جایی که در مسیر هلاکت قرار گیرد [= از راه نامشروع تحصیل درآمد کند].
إحياء علوم الدين، ج۲، ص۲۳۲؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۱۵۴؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۱۰، ص۴۷[۲۳]؛ روح المعانی (تفسیر آلوسی)، ج۱۴، ص۳۲۱[۲۴]؛ جامع الأحاديث (سیوطی)، ج۲۳، ص۴۵۶[۲۵]
و روی عبد الله ابن مسعود أنه صلی الله عليه و [آله و] سلم قال:
سيَأْتِي عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ لَا يَسْلَمُ لِذِي دِينٍ دِينُهُ إِلَّا مَنْ فَرَّ بِدِينِهِ مِنْ قرية الی قرية، وَمِنْ شَاهِقٍ إِلَی شَاهِقٍ، وَمِنْ جُحْرٍ إِلَی جُحْرٍ، كالثعلب الذي يروغ.
قيل له: ومتی ذلك يا رسول الله؟
قال: إذا لَمْ تُنَلِ الْمَعِيشَةُ إِلَّا بمعاصي الله تعالی …[۲۶] إِذَا كَانَ ذَلِكَ الزَّمَانُ كَانَ هَلَاكُ الرَّجُلِ عَلَی يَد أَبَوَيْهِ، فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ أَبَوَانِ فعلی يَدَيْ زَوْجَتِهِ وَوَلَدِهِ، فَإِنْ لَمْ يَكُنْ فعَلَی يَدَيْ قَرَابَتِهِ»
قَالُوا: وكَيْفَ ذَلِكَ يَا رَسُولَ الله ص؟!
قال: يُعَيِّرُونَهُ بِضِيقِ اليد فيتكلف ما لا يطيق حتی يورده ذلك موارد الهلكة.
بیهقی در الزهد الكبير (ص۱۸۳[۲۷]) و ابن بطال در شرح صحيح البخاری (ج۱۰، ص۲۰۵[۲۸]) شبیه همین حدیث را با سند متصل از طریق ابوهریره هم روایت کرده است.
د.۲. آیات ۳۸-۴۲ (دو چهره شاخص در قیامت)
در جلسات ۱۱۲۴ تا ۱۱۲۸ روایتی تقطیع شد که کل آن اینک یکجا تقدیم میشود:
۱۶) از انسبنمالک روایت شده است که از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) دربارهی آیه: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ» پرسیدم.
فرمود: «ای انس! آن، چهرههای ما فرزندان عبدالمطلّب است، من و علی (علیه السلام) و حمزه (رحمة الله علیه) و جعفر (رحمة الله علیه) و حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها)؛ از قبرهایمان بیرون میآییم درحالیکه نور چهرهی ما در روز قیامت مانند آفتاب نیمروز است. خداوند میفرماید: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ یعنی با نور در صحنهی قیامت روشنایی میدهد. ضاحِکَةٌ [= خندان] یعنی بهسبب خشنودی خداوند از ما خوشحالیم؛ مُسْتَبْشِرَةٌ [شاد و بشارتیافته] بهجهت ثوابی که خدا به ما وعده دادهاست.
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج۲، ص۴۲۳
أَخْبَرَنَا عَقِيلُ بْنُ الْحُسَيْنِ أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْجُمَحِيُّ بِمَكَّةَ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْبَغَوِيُّ حَدَّثَنَا أَبُو نُعَيْمٍ حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، عَنْ ثَابِتٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ:
سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص عَنْ قَوْلِهِ: وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ قَالَ: يَا أَنَسُ هِيَ وُجُوهُنَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَنَا وَ عَلِيٌّ وَ حَمْزَةُ وَ جَعْفَرٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ فَاطِمَةُ، نَخْرُجُ مِنْ قُبُورِنَا وَ نُورُ وُجُوهِنَا كَالشَّمْسِ الضَّاحِيَةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، قَالَ اللَّهُ تَعَالَی: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ» يَعْنِي مُشْرِقَةٌ بِالنُّورِ فِي أَرْضِ الْقِيَامَةِ «ضاحِكَةٌ» فَرْحَانَةٌ بِرِضَا اللَّهِ عَنَّا «مُسْتَبْشِرَةٌ» بِثَوَابِ اللَّهِ الَّذِي وَعَدَنَا.
۱۷) الف. حدیثی از امیرالمومنین ع روایت شده که در آن با استناد به آیات قرآن و احادیث نبوی بیان میکنند که خداوند غیر از فضیلتهایی که وی در آنها با دیگران مشترک است هفتاد فضیلت به وی عنایت کرده که کسی در آنها با وی مشارکت ندارد، که فضیلتهای سیام (در جلسه ۷۸ ، حدیث۱، https://yekaye.ir/al-hadeed-057-15/) و شصت و یکم (جلسه ۸۴، حدیث۲ https://yekaye.ir/al-maidah-005-055/) و شصت و پنجم (جلسه ۱۰۳، حدیث۲ https://yekaye.ir/al-ikhlas-112-01/) قبلا گذشت. مورد دیگر این است:
و اما بیست و نهم اینکه من از رسول الله ص شنیدم که میفرمود:
ای علی! تو صاحب حوض هستی و غیر تو مالک آن نیست و بزودی قومی سراغت خواهند آمد و از تو آب تقاضا کنند و تو خواهی گفت: حتی ذره ای به شما ندهم؛ و برمیگردند در حالی که رخسارشان سیاه است و شیعیان من و شیعیان تو بر تو وارد خواهند شد و خواهی گفت: بنوشید گوارای وجودتان، پس مینوشند در حالی که رخسارشان سفید است…
الخصال، ج۲، ص۵۷۵
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الدَّقَّاقُ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ حُكَيْمٍ عَنْ ثَوْرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مَكْحُولٍ قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع:
لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ ص أَنَّهُ لَيْسَ فِيهِمْ رَجُلٌ لَهُ مَنْقَبَةٌ إِلَّا وَ قَدْ شَرِكْتُهُ فِيهَا وَ فَضَلْتُهُ وَ لِي سَبْعُونَ مَنْقَبَةً لَمْ يَشْرَكْنِي فِيهَا أَحَدٌ مِنْهُمْ. قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَأَخْبِرْنِي بِهِنَّ. فَقَالَ ع: …
وَ أَمَّا التَّاسِعَةُ وَ الْعِشْرُونَ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ:
يَا عَلِيُّ أَنْتَ صَاحِبُ الْحَوْضِ لَا يَمْلِكُهُ غَيْرُكَ وَ سَيَأْتِيكَ قَوْمٌ فَيَسْتَسْقُونَكَ؛ فَتَقُولُ: لَا وَ لَا مِثْلَ ذَرَّةٍ. فَيَنْصَرِفُونَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ وَ سَتَرِدُ عَلَيْكَ شِيعَتِي وَ شِيعَتُكَ، فَتَقُولُ: رَوُّوا رِوَاءً مُرَوَّيِينَ فَيُرَوَّوْنَ مُبْيَضَّةً وُجُوهُهُم…
ب. عبدالرزاق بن قیس روایت کرده است که همراه حضرت علی ع جلوی قصر [= امارت کوفه] نشسته بودیم تا اینجا حرارت خورشید وی را به آمدن کنار دیوار قصر وادار کرد و وی برخاست که داخل شود. شخصی از قبیله همدان برخاست و پیراهن وی را گرفت و گفت: یا امیرالمومنین! حدیث جامعی برایم بیان فرما که خداوند به واسطه آن مرا سودی رساند.
فرمود: مگر احادیث فراوانی در اختیار تو نیست؟
گفت: بله؛ ولی حدیث جامعی برایم بیان فرما که خداوند به واسطه آن مرا سودی رساند.
فرمود: دوستم رسول خدا ص فرمود: همانا و من و شیعیانم بر حوض [کوثر] وارد میشویم سیراب و سیرابشده در حالی که رخسارهایشان سفید است؛ و دشمن ما وارد میشود تشنه و نشنهنگهداشته شده در حالی که رخسارهایشان سیاه است؛ این را بگیر که اندکی از بسیاری است: تو با کسی هستی که دوستش داری و برای تو آن است که انجام دادهای. بگذار بروم این برادر همدانی.
سپس وارد قصر شد.
الأمالي (للمفيد)، ص۳۳۸-۳۳۹؛ الأمالي (للطوسي)، ص۱۱۵-۱۱۶؛ بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، ص۵۰
قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْجِعَابِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ مُوسَى بْنُ يُوسُفَ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى الْأَوْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبَانٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمِ بْنِ الْبَرِيدِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ قَيْسٍ الرَّحْبِيِ قَالَ:
كُنْتُ جَالِساً مَعَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع عَلَى بَابِ الْقَصْرِ حَتَّى أَلْجَأَتْهُ الشَّمْسُ إِلَى حَائِطِ الْقَصْرِ؛ فَوَثَبَ لِيَدْخُلَ. فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ هَمْدَانَ فَتَعَلَّقَ بِثَوْبِهِ وَ قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حَدِّثْنِي حَدِيثاً جَامِعاً يَنْفَعُنِيَ اللَّهُ بِهِ.
قَالَ: أَ وَ لَمْ يَكُنْ فِي حَدِيثٍ كَثِيرٍ؟!
قَالَ: بَلَى وَ لَكِنْ حَدِّثْنِي حَدِيثاً جَامِعاً يَنْفَعُنِيَ اللَّهُ بِهِ.
قَالَ: حَدَّثَنِي خَلِيلِي رَسُولُ اللَّهِ ص: أَنِّي أَرِدُ أَنَا وَ شِيعَتِي الْحَوْضَ رِوَاءً مَرْوِيِّينَ مُبْيَضَّةً وُجُوهُهُمْ؛ وَ يَرِدُ عَدُوُّنَا ظِمَاءً مُظْمَئِينَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ؛ خُذْهَا إِلَيْكَ قَصِيرَةً مِنْ طَوِيلَةٍ؛ أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَكَ مَا اكْتَسَبْتَ. أَرْسِلْنِي يَا أَخَا هَمْدَانَ!
ثُمَّ دَخَلَ الْقَصْرَ.
ج. از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:
شیعیان علی ع روز قیامت محشور میشوند در حالی که سیراب و سیرابشدهاندو رخسارشان سفید است؛ و دشمنان علی ع روز قیامت محشور میشوند در حالی که رخسارشان سیاه و تشنهاند؛سپس این آیه را تلاوت فرمود: «روزی که رخسارهایی سفید است و رخسارهایی هم [همانقدر] سیاه است» (آل عمران/۱۰۶)[۲۹].
تفسير فرات الكوفي، ص: ۹۲
فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ مُعَنْعَناً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ:
يُحْشَرُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ شِيعَةُ عَلِيٍّ رِوَاءً مَرْوِيِّينَ مُبْيَضَّةً وُجُوهُهُمْ وَ يُحْشَرُ أَعْدَاءُ عَلِيٍّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ [وَ] وُجُوهُهُمْ [مُسْوَدَّةٌ ظَامِئِينَ] ثُمَّ قَرَأَ: «يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ» مِثْلُهُ.
این مضمون در کتب اهل سنت هم آمده است؛ که در اینجا دو نقل از این مطلب که در کتب اهل سنت آمده تقدیم میشود؛ اولی که از کتابهایی هست که تردیدی در سنی بودن نویسندهاش نیست، ودر آن فرازهای مربوط به دشمنان علی ع بسیار تلخیص شده، اما در دومی که اگرچه رسما سنی است اما برخی اهل سنت به خاطر احادیثی که در کتابهایش آورده درباره سنی بودن او تردید میکنند عینا همین مطالب آمده با نکات متعددی درباره دشمنان علی ع.
د. از جابر بن عبدالله انصاری روایت شده است که:
هنگامی که علی بن ابیطالب ع از جنگ خیبر پیروز برگشت پیامبر ص به او فرمود:
ای علی! اگر نبود که میترسیدم امت من درباره تو همان چیزهایی را بگویند که مسیحیان درباره عیسی بن مریم میگویند، دربارهات سخنی میگفتم که از هیچ جماعت مسلمانی عبور نکنی مگر اینکه خاک زیر پایت و نیز باقیمانده آب وضویت را بردارند و بدینها طلب شفا کنند؛ ولیکن همین بس که تو از منی و من از تو، تو از من ارث میبری و من از تو؛ و تو نسبت به من همچون هارون هستی نسبت به موسی غیر از اینکه بعد از من پیامبری نیست؛ و تو هستی که ذمه مرا بری میکنی [هر چیزی که بر ذمهام باشد به نیابت از من ادا میکنی] و پوشاننده ایراداتی که بر من می گیرند هستی و بر سنت من جهاد می کنی؛ و تو فردا در قیامت نزدیکترین خلایق به من هستی؛ و تو بر حوض [کوثر] جانشین منی؛ و همانا شیعیان تو بر منبرهایی از نور خواهند بود در حالی که رخسارهایشان سفید است پیرامون من و شفاعت آنها را میکنم و فردا در بهشت همسایگان من خواهند بود؛ و همانا جنگ با تو جنگ با من است و مسالمت با تو مسالمت با من است و باطن تو باطن من است و آشکار تو آشکار من؛ و همانا فرزندان تو فرزنان مناند و تو هستی که دین مرا ادا میکنی و وعدههای مرا به انجام میرسانی؛ و همانا حق بر زبان توست و در قلب تو و همراه تو و در پیش روی تو و جلوی چشمان تو؛ و ایمان با گوشت و خون تو آمیخته شده همان طور که با گوشت و خون من آمیخته شده است؛ و بر حوض [کوثر] وارد نشود کسی که نفرت تو را داشته باشد و از آن غایب نماند کسی که دوستدار تو باشد.
پس علی ع به سجده افتاد و گفت: حمد خدایی را که با اسلام بر من منت گذاشت و قرآن را به من آموخت و مرا محبوب برترین موجودات و عزیزترین آفریده و گرامیترین اهل آسمانها و زمین نزد پروردگار، خاتم پیامبران و سید رسولان و برگزیده خداوند در جمیع عالمین قرار داد که این احسانی از خداوند عالیمقام و تفضلی از اوست بر من.
پس رسول الله ص فرمود: ای علی! اگر تو نبودی مومنان بعد از من شناخته نمیشدند؛ همانا خداوند عز و جل برای هر پیامبری نسلش را از صلب خود وی قرار داد و نسل مرا از صلب تو قرار داد، ای علی؛ که همانا تو عزیزترین خلایق هستی و گرامیترینشان و عزیزترینشان نزد من؛ و دوستدار تو گرامیترین کسان از امت من هستند که بر من وارد میشوند.
مناقب علي (لابن المغازلي)، ص۳۰۶-۳۰۶
أخبرنا أبو الحسن علي بن عبيد الله بن القصاب البيع رحمه الله، حدثنا أبو بكر محمد بن أحمد بن يعقوب المفيد الجرجرائي، حدثنا أبو الحسن علي بن سليمان بن يحيى، حدثنا عبد الكريم بن علي، حدثنا جعفر بن محمد بن ربيعة البجلي، حدثنا الحسن بن الحسين العرني، حدثنا كادح بن جعفر عن عبد الله بن لهيعة عن عبد الرحمن بن زياد عن مسلم بن يسار عن جابر بن عبد الله قال:
لما قدم علي بن أبي طالب بفتح خيبر قال له النبي ص: يا علي! لَوْلا أَنْ تَقُولَ طائفة مِنْ أُمَّتِي فیک مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِي عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ، لَقُلْتُ فِيكَ مَقَالًا لَا تَمُرُّ بملأٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا أَخَذُوا التُرَاب من تحت رجْلَيْكَ وَ فَضْلِ طَهُورِكَ، يَسْتَشْفُونَ بِهِما، وَ لَكِنْ حَسْبُكَ أَنْ تَكُونَ مِنِّي وَ أَنَا مِنْكَ، تَرِثُنِي وَ أَرِثُكَ، وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، غیر أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي، وأنت تبرئ ذمتي وتستر عورتي، وَ تُقَاتِلُ عَلَى سُنَّتِي، وَ أَنْتَ غداً فِي الْآخِرَةِ أَقْرَبُ الخلق مِنِّي، وَ أَنْتَ عَلَى الْحَوْضِ خَلِيفَتِي، وَ إِنَّ شِيعَتَكَ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْيَضَّةٌ وُجُوهُهُمْ حَوْلِي أَشْفَعُ لَهُمْ وَ يَكُونُونَ غَداً فِي الْجَنَّةِ جِيرَانِي، وَ إِنَّ حَرْبُكَ حَرْبِي وَ سِلْمُكَ سِلْمِي وَ سریرتكَ سریرتي وَ عَلَانِيَتُكَ عَلَانِيَتِي، وَ إِنَّ وُلْدَكَ وُلْدِي، وأنت تقضي ديني وأنت تنجز وعدي، وَ إِنَّ الْحَقَّ عَلَى لِسَانِكَ وَ فِي قَلْبِكَ ومعك، وبين يديك ونصب عَيْنَيْكَ، وَ الْإِيمَانَ مُخَالِطٌ لَحْمَكَ وَ دَمَكَ كَمَا خَالَطَ لَحْمِي وَ دَمِي، لَا يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ مُبْغِضٌ لَكَ وَ لَا يَغِيبُ عَنْهُ مُحِبٌّ لَكَ.
فخر علي عليه السلام ساجداً وقال: الحمد لله الذي من علي بالإسلام وعلمني القرآن، وحببني إلى خير البرية، وأعز الخليقة، وأكرم أهل السماوات والأرض على ربه، وخاتم النبيين، وسيد المرسلين، وصفوة الله في جميع العالمين إحساناً من الله العلي إلي وتفضلاً منه علي.
فقال له النبي ص: لولا أنت يا علي ما عرف المؤمنون بعدي، لقد جعل الله [عز وجل] نسل كل نبي من صلبه، وجعل نسلي من صلبك يا علي، فأنت أعز الخلق، وأكرمهم علي، وأعزهم عندي، ومحبك أكرم من يرد علي من أمتي.
ه. از زید بن علی از امام سجاد ع از پدرش روایت شده است که حضرت علی ع فرمودند:
هنگامی که از جنگ خیبر پیروز برگشته بودم پیامبر ص فرمود:
اگر نبود که میترسیدم امت من درباره تو همان چیزهایی را بگویند که مسیحیان درباره عیسی بن مریم میگویند، دربارهات سخنی میگفتم که از هیچ جماعت مسلمانی عبور نکنی مگر اینکه خاک زیر پایت و نیز باقیمانده آب وضویت را بردارند و بدان طلب شفا کنند؛ ولیکن همین بس که تو از منی و من از تو، تو از من ارث میبری و من از تو؛ و تو نسبت به من همچون هارون هستی نسبت به موسی غیر از اینکه بعد از من پیامبری نیست؛ و تو هستی که دِین مرا ادا میکنی و بر سنت من جهاد میکنی؛ و تو فردا در قیامت نزدیکترین مردم به من هستی؛ و تو بر حوض [کوثر] جانشین منی؛ و همانا شیعیان تو بر منبرهایی از نور خواهند بود در حالی که سیرابند وسیرابشده، رخسارهایشان سفید است پیرامون من و شفاعت آنها را میکنم و در نتیجه فردا در بهشت همسایگان من خواهند بود؛ و همانا دشمنان تو فردا تشنه و تشنهنگهداشته شده هستند در حالی که رخسارهایشان سیاه، و درهمکوبیدهشدهاند؛ جنگ با تو جنگ با من است و مسالمت با تو مسالمت با من است و سرّ تو سرّ من است و آشکار تو آشکار من است و باطن سینهات همچون باطن سینه من؛ و تو درب علم من هستی و همانا فرزندان تو فرزنان مناند و گوشت تو گوشت من است و خون تو خون من است؛ و همانا حق با تو و بر زبان تو و در قلب تو و جلوی چشمان توست؛ و همانا دشمن تو در جهنم است؛ و بر حوض [کوثر] وارد نشود کسی که نفرت تو را داشته باشد و از آن غایب نماند کسی که دوستدار تو باشد.
علی ع فرمود: پس برای خداوند سبحان و متعال سجده کردم و او را حمد گفتم به خاطر اینکه با اسلام و قرآن بر من منت گذاشت و مرا محبوب خاتم پیامبران و سید رسولان قرار داد.
مناقب خوارزمی، ص۱۳۰
وأخبرني سيد الحفاظ شهردار بن شيرويه بن شهردار الديلمي ـ فيما كتب الي من همدان ـ أخبرنا أبو الفتح عبدوس بن عبد الله بن عبدوس الهمداني كتابة ، حدثنا الشيخ أبو طاهر الحسين بن علي بن سلمة ، عن مسند زيد بن علي ، حدثنا الفضل بن الفضل بن العباس ، حدثنا أبو عبد الله محمد بن سهل ، حدثنا محمد بن عبد الله البلوي ، حدثني ابراهيم بن عبيدالله بن العلاء ، حدثني أبي ، عن زيد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب ع ، عن أبيه ، عن جده ، عن علي بن أبي طالب ع قال :
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَوْمَ فتحت خَيْبَرَ: لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ فِيكَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِي عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ، لَقُلْتُ فِيكَ الْيَوْمَ مَقَالًا لَا تَمُرُّ علی ملأٍ عَلَى مَلَإٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا أَخَذُوا مِنْ تُرَابِ رجْلَيْكَ، وَ فَضْلِ طَهُورِكَ، يَسْتَشْفُونَ بِهِ، وَ لَكِنْ حَسْبُكَ أَنْ تَكُونَ مِنِّي وَ أَنَا مِنْكَ، تَرِثُنِي وَ أَرِثُكَ، وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي، أَنْتَ تُؤَدِّي [عَنِّي] دَيْنِي وَ تُقَاتِلُ عَلَى سُنَّتِي، وَ أَنْتَ فِي الْآخِرَةِ أَقْرَبُ النَّاسِ مِنِّي، وَ أَنْتَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ خَلِيفَتِي تَذُودُ عَنْهُ الْمُنَافِقِينَ، وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ، وَ أَنْتَ أَوَّلُ دَاخِلِ الْجَنَّةِ مِنْ أُمَّتِي، وَ إِنَّ شِيعَتَكَ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ رِوَاءٌ مَرْوِيُّونَ مُبْيَضَّةٌ وُجُوهُهُمْ حَوْلِي، أَشْفَعُ لَهُمْ فَيَكُونُونَ غَداً فِي الْجَنَّةِ جِيرَانِي وَ إِنَّ عدوّك [أَعْدَاءَكَ] غَداً ظِمَاءٌ مُظْمَئُینَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ مُقْمَحُینَ، حَرْبُكَ حَرْبِي وَ سِلْمُكَ سِلْمِي وَ سِرُّكَ سِرِّي وَ عَلَانِيَتُكَ عَلَانِيَتِي وَ سَرِيرَةُ صَدْرِكَ كَسَرِيرَةِ صَدْرِي، وَ أَنْتَ بَابُ عِلْمِي وَ إِنَّ وُلْدَكَ وُلْدِي وَ لَحْمَكَ لَحْمِي وَ دَمَكَ دَمِي وَ إِنَّ الْحَقَّ مَعَكَ وَ الْحَقَّ عَلَى لِسَانِكَ وَ فِي قَلْبِكَ وَ بَيْنَ عَيْنَيْكَ، وَ الْإِيمَانَ مُخَالِطٌ لَحْمَكَ وَ دَمَكَ كَمَا خَالَطَ لَحْمِي وَ دَمِي، وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَنِي أَنْ أُبَشِّرَكَ أَنَّكَ وَ عِتْرَتَكَ فِي الْجَنَّةِ، وَ أَنَّ عَدُوَّكَ فِي النَّارِ، لَا يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ مُبْغِضٌ لَكَ وَ لَا يَغِيبُ عَنْهُ مُحِبٌّ لَكَ.
قال: قَالَ عَلِيٌّ ع: فَخَرَرْتُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ وتعالى سَاجِداً وَ حَمِدْتُهُ عَلَى مَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَيَّ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ الْقُرْآنِ وَ حَبَّبَنِي إِلَى خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ ص.
سید بن طاووس (م۶۶۴) در کتاب طرف من الأنباء و المناقب، (ص۵۹۰) و علامه حلی (م۷۲۶) در كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام (ص۱۰۷-۱۰۹) همین روایت را به همین صورت از همین کتاب المناقب (خوارزمی) میآورند؛ هرچند محقق کتاب اخیر گمان کرده که وی از کتاب المناقب ابن المغازلی روایت کرده است؛ که چنانکه در بالا مشاهده شد متن ابن مغازلی تفاوت مختصری دارد.
تدبر
ابتدا فرازهای اصلی این سوره توضیح داده میشود و برای هر فراز نکاتی بیان میشود؛ سپس نگاهی به کل سوره انداخته میشود. این سوره چهار فراز اصلی دارد که البته برخی از این فرازها را میتوان به مجموعههای کوچکتری هم تقسیم کرد:
ابتدا حکایتی از یک کسی که معیارش در مقام ارتباط برقرار کردن برای هدایت اشتباه است مطرح میشود؛
سپس به جایگاه رفیع قرآن در هدایتگری اشاره میکند؛
سپس انسان ناسپاس را به تدبر درباره دو زاویه آفرینش و بقای وی فرامیخواند؛
و نهایتا به سراغ برپایی قیامت و دشواریهای آن و دو دسته انسانهای شاخص در آنجا میرود.
الف. آیات ۱-۱۰
۱) این آیات بیان حکایت آن نابینایی است که میآید و مورد بیاعتنایی واضع میشود و خداوند کسی که به اعتنایی کرده را مذمت میکند که چرا تو برای افراد مستغنیای که معمول نیست خودش چندان تمایل داشته باشد، وقت میگذاری؛ اما به کسی که خودش مشتاقانه به تو روی آورده اهتمام چندانی نداری؟ در خصوص این محور چون قبلا در جلسه ۱۰۹۶ توضیحاتی تقدیم شد دیگر وارد نمیشویم.
ب. آیات ۱۱- ۱۶
۲-۱) این آیات، قرآن کریم (یا خود همین آیات) را مایه تذکر میداند؛ اما نه برای هرکس، بلکه برای کسی که بخواهد متذکر شود؛ یعنی اگر خود شخص نخواهد کلام خدا هم نمیتواند تذکری در وی ایجاد کند.
۲-۲) سپس توضیحاتی درباره حقیقت قرآن میدهد که این حقیقت که سراسر مایه تذکر است در صحیفههایی کرامتیافته و رفعتیافته و مطهر و به دست سفیرانی باکرامت بوده است؛ که نگاه جمعی به این آیات میتواند ما را به نکاتی جدید رهنمون شود، یعنی این قرآن کریم – که در نگاه اغلب ما حقیقت اولی و اصلیاش، آن معانیای است که منتقل میکند – هم در صحیفههایی مکرم است و هم به دست سفیرانی باکرامت؛ یعنی نهتنها معانی و معارف قرآن ارجمند و کرامتیافته است، بلکه هم صحیفهها و آنچه قرآن بر آن نوشته میشود کرامتیافته است و هم کسانی که مقام سفارت و آوردن این الفاظ و معانی را دارند. چهبسا بتوان نتیجه گرفت که:
الف. آنچه مایه تذکر میشود صرفا ارجمندی و کرامت معانی و مفاهیم نیست؛ بلکه هر چیزی که به نحوی حامل آن است چه کاغذی که بخواهد بر آن نوشته شود و چه کسی که بخواهد این پیام را بیاورد، باید بهرهای از کرامت داشته باشد و مورد اکرام الهی واقع شده باشد. شاید بدین جهت است که احادیث متعددی از کسانی که به حقیقت قرآن راه یافتهاند به «حملة القرآن» تعبیر میکند و حاملان قرآن به کرامت قرآن چنان مکرم میشوند که برتر از همگان میگردند و آن حقیقت خلیفةاللهی که خداوند انسان را برای رسیدن به آن مقام آفرید در آنان متجلی میگردد (احادیث۳-۸؛ و حدیث۲ در جلسه ۱۱۰۱ https://yekaye.ir/ababsa-80-15/).
شاید با این نگاه بتوان فهمید که چرا مهمترین چیزی که اهل بیت ع را ارزشمند میکند این است که حامل تمام حقیقت قرآناند آن هم به نحو جداییناپذیر: «و إنهما لن یفترقاة؛ و از این رو مهجوریت آنان، مهجوریت قرآن است؛ و مهجوریت قرآن،هم مهجوریت آنان؛ و ما چون آنان را جدی نگرفتهایم این اندازه از حقیقت قرآن – که هیچ چیزی در آن فروگذاری نشده (ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْء؛ انعام/۳۸) و تبیان هر چیزی است (نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْء؛ نحل/۸۹) و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در این کتاب مبین است (لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في كِتابٍ مُبين؛ انعام/۵۹) – محرومیم.
تبصره
البته این ارجمندی، نه برای هر حاملی، بلکه برای حامل واقعی است که حدود آن را رعایت میکند و آن را دوای مرضها و دردهای روحی خود قرار میدهد و هدفش از حمل قرآن بهرهی دنیوی نیست، وگرنه حملی که برای دنیاطلبی باشد صرفا وبال گردن حاملش خواهد بود (حدیث۹).
ب. کرامت قرآن کریم به قدری عمیق و اصیل است که به کاغذی که بر آن نوشته میشود و کسی که آن را حمل میکند هم منتقل میشود؛ و از اینجا میتوان به یک قاعده کلی رسید که هر کرامت عمیقی صرفا در محل حقیقی و معنوی و ماورایی خود نمیماند و حتی به اشیای فیزیکی پیرامون خود سرایت میکند؛ و آنها نیز به تبع خود قرآن، نهتنها کرامت، بلکه رفعت و طهارت پیدا میکنند (في صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ)؛ به همین جهت است که ما نهتنها معارف و خود آیات قرآن، بلکه مصحفی که قرآن در آن نوشته شده است را هم اکرام میکنیم؛ و اگر این معنا درست معلوم میشود آشکار میگردد که احترامی که شیعیان و بسیاری از مسلمانان سنی (غیروهابی) برای حرمها و قبور و پیامبر ص امامان و بزرگان دین قائلند به هیچ عنوان شرکورزی نیست؛ بلکه همان گونه که کاغذ و جلدی که قرآن کریم را در برگرفته به تبع قرآن کرامت مییابد، زمینی هم که بدن ولی خدا را در برگرفته به تبع وجود وی کرامت و طهارت مییابد: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي فِيهَا دُفِنْتُم» (فرازی از زیارت امام حسین ع به بیان امام صادق ع؛ مصباح المتهجد، ج۲، ص۷۲۳).
ج. …
ج. آیات ۱۷-۳۲
۳-۱) مذمت انسان ناسپاس است که از دو زاویه میخواهد وی را وادار به تفکری کند که از این کفران بدر آید:
ابتدا در آیات ۱۷ تا ۲۳ مسیر آفرینش از ابتدا تا انتهای وی را گوشزد میکند که او ببیند در تمام مسیر در ید قدرت خداوند بوده است؛
سپس در آيات ۲۴-۳۲ به خوردنیها – که ظاهرا مهمترین عامل برای بقای انسان است – توجه میدهد که ببین چگونه همه چیز را مهیا کرده تا خوراک برای تو قابل بهرهبرداری شود.
آوردن این آیات بعد از آن حکایت ابتدای سوره و آیاتی که درباره جایگاه قرآن است چه وجهی دارد؟
الف. شروع سوره با حکایت کسی بود که بزرگان مشرک قریش را بر فقرای مسلمان ترجیح میداد و این یک نحوه عُجب و خودبزرگبینی است [به خاطر مال و ثروت؛ زیرا آن شخص چون ثروتمند بود خود و ثروتمندان را برتر از فقرا میدید] و در نتیجه کفرورزیدن در حق خداوند متعال است؛ و گویی در این آیات میخواهد بفرماید: چه جای عجب و خودبزرگبینی است برای این انسانی که ابتدایش نطفهای پست و انتهای کارش مرداری بدبوست و بین این دو هم [غذا میخورد و در نتیجه] فقط کثافتی [= مدفوع] را با خود این سو و آن سو میبرد (مفاتيح الغيب (للفخر الرازی)، ج۳۱، ص۵۶-۵۷[۳۰]).
ب. …
۳-۲) «مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ … أَماتَهُ … أَنْشَرَهُ … صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا؛ ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا …
هستی، مدرسه خداشناسی است، چه سير تكاملی درون انسان و چه بيرون انسان (تفسير نور، ج۱۰، ص۳۸۹).
۳-۳) «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ … كَلّا لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ؛ فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ …»
مرگ بر این انسان ناسپاس؛ که ابتدا و انتها و مسیرش، یعنی حدوث و بقایش همه به دست تدبیر الهی است؛ و او در این میان دستور خدا را انجام نمیدهد؛ در حالی که فقط اگر غذای خویش به عنوان یکی از مظاهر تدبیر و رحمت خداوند بنگرد در گستره تدبیر و صنع لطیف خداوند چیزی میبیند که عقلش مبهوت میگردد (الميزان، ج۲۰، ص۲۰۵[۳۱])
ج.۱. آيات ۱۸-۲۳
۳-۴) «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ … كَلّا لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ»
قبلا بارها بیان شد که یک لفظ را میتوان در معانی متعدد استفاده کرد. از مصادیق بارز این قاعده، آیات فوق است؛ در حالی که معنای جمله اول را به صورت دعایی و اینکه «الانسان» را به معنای جنس و مطلق انسان در نظر بگیریم، کاملا با آیات قبل و بعد تناسب دارد، اما یک حالت دیگر این است که این آیه را جمله خبری بدانیم و «الانسان» را انسان معینی بدانیم؛ که طبق احادیث آن امیرالمومنین ع است و خداوند میفرماید: او کشته شد و او را به شهادت رساندند؛ اما مگر چه کفری مرتکب شده بود؛ آیا می دانید خدا او را از چه آفریده بود؟ او را از نطفهی [انبیاء] آفرید و سپس تقدیر ویژهای را برای وی رقم زد و راهش را برای آن تقدیر آسان نمود؛ سپس وی را میراند و دوباره در رجعت زنده میکند تا آن کاری که قرار بود به انجام برساند و هنوز به انجام نرسانده را به انجام رساند (حدیث۱۱).
آنگاه چهبسا تناسبش با آیات قبل هم جلوه دیگری پیدا کند:
اگر در آیات ابتدای سوره صحبت از چهره درهمکشیدن یکی از مسلمانان در حق یک فرد مستمند جویای حقیقت بود و ترجیح دادن ثروتمند مشرک بر یک مسلمان فقیر، این آیات میخواهد بفرماید که در همین یاران پیامبر کسی هم بود که هیچگاه ذرهای از عدالتورزی خارج نشد و با فقرای مسلمان همدردی میکرد و در رساندن حق و حقیقت بر اساس ظاهر افراد عمل نمیکرد؛ اما نتوانستند او را تحمل کنند و چنین انسانی را تکفیر کردند و کشتند و البته او برمیگردد که کار ناتمام خویش را به اتمام رساند؛
و اگر در آیات قبل، سخن از حقیقت قرآن بود که کسانی باکرامت و نیکوکار حامل آناند، برترین این افراد علی ع است که حقیقت قرآن را بتمامه از پیامبر ص دریافت کرد و نشستن حقیقت قرآن در جان وی بود که او را چنین انسانی گرداند.
ج.۲. آيات ۲۴-۳۲
تدبر۱ جلسه ۱۱۱۰ (https://yekaye.ir/ababsa-80-24/) نیز میتواند یک نگاه کلی به این آیات باشد که مجدد تکرار نمیشود و علاقمندان می توانند به همانجا مراجعه کنند.
۳-۵) در این آیات به خوردنیها – که ظاهرا مهمترین عامل برای بقای انسان است – توجه میدهد که ببین چگونه همه چیز را مهیا کرده تا خوراک برای تو قابل بهرهبرداری شود.
خوردن آن چیزی است که امتداد یافتن بقای موجود زنده را تضمین میکند، از این رو ظاهرا هرموجود زندهای خوراکی دارد (طبق احادیث، حتی فرشتگان مقرب الهی هم ارتزاقی دارند چنانکه در احادیث درباره حضرت جبرئیل آمده است که طعامش تسبیح و نوشیدنیاش تهلیل (لا اله الا الله گفتن) است: طَعَامُهُ التَّسْبِيحُ وَ شَرَابُهُ التَّهْلِيلُ؛ الإختصاص (للمفید)، ص۴۵[۳۲]) و تنها موجود زندهای که بقای او وابسته به هیچ چیزی نیست و نیازی به هیچ خوراکی ندارد خداوند سبحان است.
توجه به همین ویژگی که در انسان هم هست بشدت میتواند جلوی کفرورزیدن انسان را بگیرد: اولا خود توجه به نیاز به طعام، شدت وابستگی و محتاج بودن انسان را نشان میدهد؛ و ثانیا توجه به اینکه این طعام او چگونه در نظام عالم آماده میشود و چگونه ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند تا نانی به کف انسان برسد برهان واضحی است که در اینکه ما در این عالم به حال خود رها شده نیستیم و پروردگاری داریم که تدبیر ما و تدبیر تمام شؤون ما را را عهدهدار شده است، از جمله آمادهسازی غذایی که تداوم بقای ما در گروی آن است.
۳-۶) ذیل آیه ۲۴ (جلسه ۱۱۱۰، حدیث۱ https://yekaye.ir/ababsa-80-24/) اشاره شد که یک مصداق بارز این طعام انسان، علمی است که دریافت می کند. اگر طعام را بر این مبنا مورد توجه قرار دهیم آنگاه آیات بعدی نیز دلالتی جدید خواهند داشت؛ یعنی چهبسا در این فضا این آیات میخواهند بفرمایند:
پس انسان به علمی که میخواهد دریافت کند و غذای روح خویش قرار دهد، بنگرد؛ که آن علم را از چه کسی و چگونه دریافت میکند؛ زیرا علم حقیقی این گونه حاصل شود که همانا ما علوم و دانشها و معارف مختلف را همچون آبشاری فروریختهایم، چه فروریختنی؛ سپس سرزمینِ جان انسانهای مستعد را برای قبول آن شکافتیم، چه شکافتنی؛ پس در آن جانهای مستعد بذر آن علم را رویانیدیم، و برخی از این علمها میوهای شیرین همچون انگور میشود و برخی همچون سبزهای چیدنیای که باراه و بارها میروید و به افراد مختلف ثمر میدهد، و برخی همچون درخت زیتونی که مبارک است و عصاره و روغنش نور میدهد و برخی همچون درخت خرمایی تناور و پابرجا و برخی همچون باغهایی از درختان تنومند و تودرتو، و برخی همچون سایر میوهها و حتی برخی از این دانشها که ما این گونه نازل میکنیم همچون چراگاه و مرتعی میشود که علاوه بر انسانهای پاکسرشت و تعالی، حتی انسانهایی که به خاطر دوری از معارف توحیدی همچون حیوان (و بلکه گمراهتر از حیوان اند] باز بتوانند از آن بهرهگیرند. در واقع این علمی که ما آن را در جهان فروریختهایم این گونه نیست که فقط مورد استفاده اولیای خدا باشد بلکه برخی که در حد چارپایان هستند هم از آن استفاده میکنند و استفاده آنها از این علم آنان را از حد چارپا بودن بیرون نمیآورد!
۳-۷) آین آیات تذکری داد که انسان به طعام خود بنگرد و ببیند چگونه خداوند آن مقدمات را مهیا کرد تا انواع دانه و میوه و سبزی و … بروید و همه اینها متاعی برای شما و چارپایان شماست. با اینکه ابتدا انسان را مخاطب قرار داده بود که به طعام خود بنگرد ولی نهایتا وقتی خواست بگوید اینها متاعی برای شماست چارپایان را در کنار انسان برشمرد. این مطلب هم میتواند برای تذکر به شباهت انسان با حیوان باشد و هم تفاوت وی با آنها:
الف. از حیث تفاوت:
الف.۱. به تفاوت خود با حیوانات پی ببرد و بفهمد که خداوند چقدر او را اکرام کرده است؛ اغلب موجودات تنوع غذایی بسیار محدودی دارند؛ برخی گوشتخوارند و برخی گیاهخوار؛ و در هر یک هم فقط طیف محدودی از گوشت یا گیاهان را میخورند. مهمتر از این، همه حیوانات از غذاهای آماده در طبیعت استفاده میکنند؛ اما خداوند انسان را طوری آفریده که عموما غذاهایش را باید آماده کند؛ یعنی برای غذای خود وقت میگذارد و تصرفاتی در متن خوراکیها انجام میدهد تا آماده خوردن شوند. (توضیح بیشتر جلسه ۱۱۱۰ تدبر۸ https://yekaye.ir/ababsa-80-24/)
الف.۲. …
ب. از حیث شباهت:
ب.۱. اگر ملاكهاى معنوى نباشد، انسان و حيوان در كاميابى از غذا و طبيعت، در يك رديفند (جلسه ۱۱۱۸ تدبر ۲ https://yekaye.ir/ababsa-80-32/)
ب.۲. آیات قبل، خطابی بود به انسانی که کفر میورزد؛ و کسی که کفر بورزد در حقیقتش فطرت الهی و نفخه روح در خویش را نادیده گرفته است و چنین کسی تفاوتی با حیوان ندارد؛ اما اگر در همین وضع کاملا مشابه حیوانش تأمل کند میبیند که چگونه خداوند او همه حیوانات را با انواع نعمتها بهرهمند کرده است. یعنی حتی اگر در حد حیوان هم به نعمتهایی که خدا به او داده بنگرد دست از کفران نعمت برمیدارد؛ چه رسد که در افق انسانیت خود قرار بگیرد (جلسه ۱۱۱۸ تدبر ۲ https://yekaye.ir/ababsa-80-32/).
ب.۳. …
۳-۸) «أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ …شَقَقْنَا الْأَرْضَ … فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا … مَتاعاً لَکمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ»
ريزش باران و رويش انواع گياهان و درختان، هدفمند است؛ و فراهم شدن غذا براى انسان و حيوانات، يكى از حكمتهاى آن است (تفسير نور، ج۱۰، ص۳۸۹).
د. آیات ۳۳-۴۲
۴) در این آیات دوباره به سراغ برپایی قیامت میرود؛ و دو نکته را بیان میکند یکی اینکه در آن موقف هرکس دلمشغول خویش است و از نزدیکترین نزدیکانش هم فرار میکند و ختم کلام را به بیان دو چهره شاخص از انسانها در قیامت اختصاص میدهد: سفیدرویانِ خوش و خندان، و سیهرویانی که غبار هم بر رویشان نشسته؛ که توضیح میدهد این دسته اخیرند که در مقام عقیده و عمل به باطل گرویدند و نهایتا شکر خدا و حق عبودیت را بجا نیاوردند.
اما چه ربطی بین این آیات و آیات قبل هست؟[۳۳]
الف. در آیات قبل از تدبیر عام ربوبی که انسان در آن بسر میبرد سخن گفت که اقتضای آن انجام وظیفه عبودیت در انسان بود و این اشاره به پایان آن تدبیر است که دیگر مقام آن است که انسان جزای عمل خویش را دریافت کند (الميزان، ج۲۰، ص۲۱۰).
ب. [شاید میخواهد نشان دهد که در نگاه دینی معاش و معاد انسان کاملا به هم پیوسته است؛ از این رو] در آيات قبل، از معاش بحث شد و در اين آيات از معاد گفتگو میشود (تفسير نور، ج۱۰، ص۳۹۰).
ج. در ادامه آن مذمت و تذکر به نعمتهای خدا بر انسان، این بار راه انذار در پیش گرفته شده است که اگر از باب شکر به انجام وظیفه عبودیت نمیپردازی از ترس جهنم به خود بیا و تصویری از وضعیتی که هرکسی از نزدیکترین نزدیکان خود فرار میکند ارائه میدهد شاید تا اینکه شخص بداند اگر با دیدن دنیا عبرت نگرفت، در آخرت کسی به کمکش نخواهد آمد؛ و این اعتقاد و عمل خود اوست که او را در زمره سفیدبختان یا سیهرویان قرار خواهد داد.
د. در آیات قبل بیان کرد که همه عالم و بسیاری از اموری که ما ارتباطی بین خودمان و آنها نمیبینیم (مانند زمین و باران و دانه و …)، همه کاملا به ما مرتبط و در خدمت مایند و دست به دست هم دادند تا طعام ما را تامین کنند؛ و اکنون میفرماید وقتی قیامت برپا شود چنان هرکس دلمشغول اوضاع خویش است که حتی از کسانی که بیشترین ارتباط را با آنها داشت فرار میکند و این ارتباطات اگر بر مدار الهی شکل نگرفته باشد ذرهای به او کمک نخواهد کرد؛ و هرکسی خودش است و اعتقاد و عمل خویش.
ه. اگر احادیثی که ذیل آیات آخیر (آیات ۳۸ تا ۴۲) را مورد توجه قرار دهیم شاید این آیات در مجموع میخواهد ظاهر و باطن دنیا را نشان دهد: در ظاهر دنیا همه چیز به هم مرتبطند و نه فقط افراد خانواده و نزدیکان و دوستان و آشنایان، بلکه حتی زمین و آسمان و ابر و باران و دانه و درخت و … هم با زندگی انسان کاملا مرتبطند؛ اما در باطن دنیا، ارتباط اصلی آنجایی است که بر مدار ولایت حق باشد، آنجا که این ولایت نباشد ویا عناد با ولی خدا در کار باشد، نه تنها دیگر آسمان و زمین بر او تنگ میآید بلکه حتی نزدیکترین نزدیکان شخص از وی فرار میکنند و شخص سیهرو و غبارآلود و بیچاره و مستاصل میماند و آنجا که زندگی بر مدار ولایت حق بگردد، شخص سفیدرو و خوشحال و خندان خواهد بود.
ه. …
ه. نگاه کلی به سوره
۵) «عَبَسَ … . تَرْهَقُها قَتَرَةٌ»
اين سوره با چهره درهم كشيدن در دنيا آغاز و با چهره دود آلوده شدن در قيامت پايان میيابد (تفسير نور، ج۱۰، ص۳۹۱).
آیا احتمال دارد که بخواهد معنای کفرورزیدن را از آنچه در ذهنیت ماست توسعه دهد و نشان دهد حتی یک روی ترش کردن بر یک طالب هدایت و ترجیح دادن دیگری بر او، مصداق کفرورزیدن است؟ دقت کنید:
این سوره از یک اخم کردن بر یک طالب هدایت شروع شد و اخمکننده مورد مواخذه جدی واقع شد که چرا نسبت به کسی ثروتمند است ولی احساس نیاز نمیکند این قدر اهتمام دارید اما نسبت به کسی که خودش طالب حق است ولی وضع ظاهریاش خوب نیست این قدر اهتمام ندارید. سپس بعد از اینکه این را تذکری دانست برای کسی که بخواهد متذکر شود و اشاره کرد که اصل این تذکر در صحیفههای گرامیداشته است به دست سفیرانی گرامی، مذمت کرد انسان را که اینقدر کفر میورزد؛ سپس برای بازداشتن وی از این کفر ورزیدن، هم سابقه و لاحقه وی را گوشزد کرد و هم از او خواست به طعامش بنگرد که موجودات طبیعیت در چه فرایندی دست به دست هم داده اند تا غذای وی آماده شود؛ و نهایتا هشداری داد که قیامتی در پیش است که وی از نزدیکترین نزدیکان خود هم فرار خواهد کرد؛ و آنجا دو چهره شاخصاند: سفیدرویان و سیهرویان؛ که این آخریها همان کافران فاجرند.
یکبار دیگر فرازها را مرور کنیم:
مذمت شخص اخمکننده به طالب هدایت و ترجیحدهنده دیگری بر او ← مذمت کفرورزیدن انسان و هشدار به او با توجه به سابقه و لاحقه و طعامش ← هشداری به قیامت که انسان از نزدیکانش هم فرار میکند ← دو دسته مهم در قیامت و ختم کلام با سیهرویانی که کفرپیشه بودهاند.
[۱] . جلسه۸۶، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-araf-007-008/ ؛
جلسه۱۳۲، حدیث۵ http://yekaye.ir/yunus-010-007/؛ که در جلسه ۵۳۳ پاورقی ۶ تکرار شد https://yekaye.ir/al-ahzab-33-44/
جلسه۱۶۰، پاورقیِ حدیث۱ https://yekaye.ir/al-araf-007-51/
جلسه۱۹۳، حدیث۲ http://yekaye.ir/fussilat-041-21/ ؛ که در جلسه ۱۱۲۰ روایت دیگری از این فراز گذشت: https://yekaye.ir/ababsa-80-34/
جلسه۳۸۱، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-23/
جلسه ۴۲۹، حدیث۲ https://yekaye.ir/al-ahzab-33-10/
جلسه۴۵۰، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-5/
جلسه ۶۳۴، حدیث۱ https://yekaye.ir/al-kahf-18-53/ که در جلسه ۱۰۷۷، حدیث۱ تکرار شد https://yekaye.ir/al-hujurat-49-12-1/
[۲] . در احتجاج بدین صورت آمده است:
جَاءَ بَعْضُ الزَّنَادِقَةِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ ع وَ قَالَ لَهُ لَوْ لَا مَا فِي الْقُرْآنِ مِنَ الِاخْتِلَافِ وَ التَّنَاقُضِ لَدَخَلْتُ فِي دِينِكُمْ فَقَالَ لَهُ ع وَ مَا هُوَ؟ …
قَالَ عَلِيٌّ ع وَ أَمَّا قَوْلُهُ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ كَذَلِكَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى قَدْ كَانَ الرَّسُولُ يُوحِي إِلَيْهِ رُسُلٌ مِنَ السَّمَاءِ فَتُبَلِّغُ رُسُلُ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ قَدْ كَانَ الْكَلَامُ بَيْنَ رُسُلِ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ بَيْنَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُرْسَلَ بِالْكَلَامِ مَعَ رُسُلِ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا جَبْرَئِيلُ هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ؟ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ إِنَّ رَبِّي لَا يُرَى فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ أَيْنَ تَأْخُذُ الْوَحْيَ؟ قَالَ آخُذُهُ مِنْ إِسْرَافِيلَ قَالَ وَ مِنْ أَيْنَ يَأْخُذُهُ إِسْرَافِيلُ؟ قَالَ يَأْخُذُهُ مِنْ مَلَكٍ فَوْقَهُ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ قَالَ وَ مِنْ أَيْنَ يَأْخُذُ ذَلِكَ الْمَلَكُ قَالَ يُقْذَفُ فِي قَلْبِهِ قَذْفاً فَهَذَا وَحْيٌ وَ هُوَ كَلَامُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَلَامُ اللَّهِ لَيْسَ بِنَحْوٍ وَاحِدٍ مِنْهُ مَا كَلَّمَ اللَّهُ بِهِ الرُّسُلَ وَ مِنْهُ مَا قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمْ وَ مِنْهُ رُؤْيَا يَرَاهَا الرُّسُلُ وَ مِنْهُ وَحْيٌ وَ تَنْزِيلٌ يُتْلَى وَ يُقْرَأُ فَهُوَ كَلَامُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل.
[۳] . سوال سوالکننده این بود:
قَالَ: وَ أَجِدُ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ» وَ قَالَ «وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْلِيماً» وَ قَالَ «وَ ناداهُما رَبُّهُما» وَ قَالَ «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ» وَ قَالَ «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ». فَأَنَّى ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ كَيْفَ لَا أَشُكُّ فِيمَا تَسْمَع؟
[۴] . شروع پاسخ امام در این فراز با این جملات است که چون به اصل بحث ما ربطی نداشت در متن نیاوردم:
وَ أَمَّا قَوْلُهُ «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ» وَ قَوْلُهُ «وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْلِيماً» وَ قَوْلُهُ «وَ ناداهُما رَبُّهُما» وَ قَوْلُهُ «يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ»؛
[۵] . وَ قَالَ ع مَنِ اسْتَمَعَ آيَةً مِنَ الْقُرْآنِ خَيْرٌ لَهُ مِنْ ثَبِيرِ ذَهَبٍ وَ الْثَبِيرُ اسْمُ جَبَلٍ عَظِيمٍ بِالْيَمَنِ.
[۶] . «قَوْله ” ثبير ” بِفَتْح الثَّاء الْمُثَلَّثَة وَكسر الْبَاء الْمُوَحدَة وَسُكُون الْيَاء آخر الْحُرُوف وَفِي آخِره رَاء وَهُوَ جبل عَظِيم بِالْمُزْدَلِفَةِ على يسَار الذَّاهِب مِنْهَا إِلَى منى وعَلى يَمِين الذَّاهِب من منى إِلَى عَرَفَات وَهُوَ منصرف وَذكر ياقوت أَن بِمَكَّة سَبْعَة جبال كل مِنْهَا يُسمى ثبيرا الأول أعظم جبال مَكَّة بَينهَا وَبَين عَرَفَة وَقَالَ الْأَصْمَعِي هُوَ ثبير حراء وَهُوَ المُرَاد بقَوْلهمْ فِي الْجَاهِلِيَّة أشرق ثبير كَيْمَا تغير. الثَّانِي ثبير الزنج لِأَن الزنج كَانُوا يَلْعَبُونَ عِنْده. الثَّالِث ثبير الْأَعْرَج. الرَّابِع ثبير الحضراء. الْخَامِس ثبير النصع وَهُوَ جبل الْمزْدَلِفَة. السَّادِس ثبير عيناء كل هَذِه جبال مَكَّة. السَّابِع ثبير مَا فِي ديار مزينة أقطعه رَسُول الله صلى الله عليه وسلم َ – شُرَيْح بن ضَمرَة الْمُزنِيّ وَقَالَ الْبكْرِيّ السَّابِع ثبير الأحدب على الْإِضَافَة وَحَكَاهُ ابْن الْأَنْبَارِي على النَّعْت وَقَالَ الزَّمَخْشَرِيّ ثبيران جبلان مفترقان تصب بَينهمَا أفاعية وَهِي وَاد يصب من منى يُقَال لأَحَدهمَا ثبير عيناء وَالْآخر ثبير الْأَعْرَج»
[۷]. این حدیث هم در پایان با حدیث فوق شباهت دارد:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ جَمِيعاً عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ عَنِ الزُّهْرِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع أَيُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ قَالَ الْحَالُّ الْمُرْتَحِلُ قُلْتُ وَ مَا الْحَالُّ الْمُرْتَحِلُ قَالَ فَتْحُ الْقُرْآنِ وَ خَتْمُهُ كُلَّمَا جَاءَ بِأَوَّلِهِ ارْتَحَلَ فِي آخِرِهِ وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَعْطَاهُ اللَّهُ الْقُرْآنَ فَرَأَى أَنَّ رَجُلًا أُعْطِيَ أَفْضَلَ مِمَّا أُعْطِيَ فَقَدْ صَغَّرَ عَظِيماً وَ عَظَّمَ صَغِيراً. (الكافي، ج۲، ص۶۰۵).
[۸] . العُرَفَاء: جمع عَرِيف، و هو القيّم بأمور القبيلة أو الجماعة من النّاس يلي أمورهم و يَتَعَرَّف الأمير منه أحوالهم، فعيل بمعنى فاعل… و منه حديث طاوس «أنه سأل ابن عبّاس: ما معنى قول الناس: أهل القرآن عُرَفَاء أهل الجنة؟ فقال: رؤساء أهل الجنة»
[۹] . و عَرِيفُ القوم: سيّدهم. و العَرِيفُ: القيّم و السيد لمعرفته بسياسة القوم، و به فسر بعضهم بيت طَرِيف العَنْبري، و قد تقدَّم، و قد عَرَفَ عليهم يَعْرُف عِرَافَة. و العَرِيفُ: النَّقِيب و هو دون الرئيس، و الجمع عُرَفاء، تقول منه: عَرُفَ فلان، بالضم، عَرَافَة مثل خَطُب خَطابة أَي صار عريفاً، و إذا أَردت أَنه عَمِلَ ذلك قلت: عَرَفَ فلان علينا سِنين يَعْرُفُ عِرَافَة مثال كتَب يكتُب كِتابة. و في الحديث: العِرَافَةُ حَقٌّ و العُرَفَاء في النار؛ قال ابن الأَثير: العُرَفَاء جمع عَرِيف و هو القَيِّم بأُمور القبيلة أَو الجماعة من الناس يَلي أُمورهم و يَتَعَرَّفُ الأَميرُ منه أَحوالَهُم، فَعِيل بمعنى فاعل، و العِرَافَةُ عَملُه، و قوله العِرَافَة حقّ.أَي فيها مَصلحة للناس و رِفْق في أُمورهم و أَحوالهم، وقوله العُرَفَاء في النار.تحذير من التعرُّض للرِّياسة لما في ذلك من الفتنة، فإنه إذا لم يقم بحقه أَثمَ و استحق العقوبة، و منه حديث طاووس: أنه سأَل ابن عباس، رضي اللّه عنهما: ما معنى قول الناس: أَهْلُ القرآن عُرَفَاء أَهل الجنة؟ فقال: رُؤساء أَهل الجنة.
[۱۰] . حَدَّثَنَا مُسْلِمٌ، قال: ثنا مُجَاشِعٌ، قال: ثنا لَيْثُ بْنُ سَعْدٍ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ أَبِي سَلَمَةَ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ص: «حَمَلَةُ الْقُرْآنِ عُرَفَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَالشُّهَدَاءُ قُوَّادُ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَالأَنْبِيَاءُ سَادَةُ أَهْلِ الْجَنَّةِ»
[۱۱] . حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدِ بْنُ حَيَّانَ، ثنا مُسْلِمُ بْنُ سَعِيدٍ، ثنا مُجَاشِعُ بْنُ عَمْرٍو، ثنا اللَّيْثُ بْنُ سَعْدٍ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ أَبِي سَلَمَةَ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «حَمَلَةُ الْقُرْآنِ عُرَفَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَالشُّهَدَاءُ قُوَّادُ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَالْأَنْبِيَاءُ سَادَةُ أَهْلِ الْجَنَّةِ»
[۱۲] . أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ الذَّكْوَانِيُّ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ حَيَّانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُسْلِمُ بْنُ سَعِيدٍ الْأَشْعَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُجَاشِعُ بْنُ عَمْرٍو الْأَزْدِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا لَيْثُ بْنُ سَعْدٍ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ أَبِي سَلَمَةَ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «حَمَلَةُ الْقُرْآنِ عُرَفَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَالشُّهَدَاءُ قُوَّادُ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَالْأَنْبِيَاءُ سَادَةُ أَهْلِ الْجَنَّةِ»
[۱۳] . وَقَالَ عليه السلام: «حَمَلَةُ الْقُرْآنِ عُرَفَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَالشُّهَدَاءُ قُوَّادُ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَالْأَنْبِيَاءُ سَادَةُ أَهْلِ الْجَنَّةِ
[۱۴] . حَدَّثَنَا مَسْعَدَةُ بْنُ سَعْدٍ الْعَطَّارُ الْمَكِّيُّ، ثنا إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْمُنْذِرِ الْحِزَامِيُّ، ثنا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ مَوْلَى جُمَيْعِ بْنِ حَارِثَةَ الْأَنْصَارِيُّ، حَدَّثَنِي عَبْدُ اللهِ بْنُ مَاهَانَ الْأَزْدِيُّ، حَدَّثَنِي فَايِدٌ مَوْلَى عُبَيْدِ اللهِ بْنِ أَبِي رَافِعٍ، حَدَّثَتْنِي سُكَيْنَةُ بِنْتُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ أَبِيهَا، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ص: «حَمَلَةُ الْقُرْآنِ عُرَفَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ».
[۱۵] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْبَرْدَعِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ أَبِي عَيْلَانَ الثَّقَفِيُّ وَ عِيسَى بْنُ سُلَيْمَانَ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ الْقُرَشِيُّ قَالا حَدَّثَنَا أَبُو إِبْرَاهِيمَ التَّرْجُمَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ سَعِيدٍ الْجُرْجَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي نَهْشَلُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ الضَّحَّاكِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: أَشْرَافُ أُمَّتِي حَمَلَةُ الْقُرْآنِ وَ أَصْحَابُ اللَّيْلِ.
[۱۶] . حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَسَدٍ الْأَسَدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي وَ عَلِيُّ بْنُ الْعَبَّاسِ الْبَجَلِيُّ وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ نَصْرٍ الطُّوسِيُّ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ غَزْوَانَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سِنَانٍ الْعَابِدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا صَفْوَانُ بْنُ سُلَيْمٍ عَنْ عَطَاءِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَمَلَةُ الْقُرْآنِ عُرَفَاءُ أَهْلِ الْجَنَّة.
[۱۷] . وَ إِنَّ فِي كِتَابِ اللَّهِ سُورَةً تُسَمَّى الْعَزِيزَ يُدْعَى صَاحِبُهَا الشَّرِيفَ عِنْدَ اللَّهِ يُشَفَّعُ لِصَاحِبِهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِثْلَ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ ثُمَّ قَالَ ص وَ هِيَ سُورَةُ يس.
[۱۸] . وَ قَالَ: حَمَلَةُ الْقُرْآنِ هُمُ الْمَحْفُوفُونَ بِرَحْمَةِ اللَّهِ الْمَلْبُوسُونَ بِنُورِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَا حَمَلَةَ الْقُرْآنِ تَحَبَّبُوا إِلَى اللَّهِ بِتَوْقِيرِ كِتَابِهِ يَزِدْكُمْ حُبّاً وَ يُحَبِّبْكُمْ إِلَى خَلْقِهِ يُدْفَعُ عَنْ مُسْتَمِعِ الْقُرْآنِ شَرُّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ يُدْفَعُ عَنْ تَالِي الْقُرْآنِ بَلْوَى الْآخِرَةِ وَ الْمُسْتَمِعُ آيَةً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ خَيْرٌ مِنْ ثَبِيرِ ذَهَبٍ وَ لَتَالِي آيَةِ كِتَابِ اللَّهِ خَيْرٌ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ إِلَى تُخُومِ الْأَرْضِ السُّفْلَى.
[۱۹] . جلسه ۳۲۸، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-hajj-22-23/
و جلسه ۳۳۶، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-balad-90-7/
و جلسه ۵۸۵، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-kahf-18-4/
و جلسه ۹۲۳، حدیث۷ http://yekaye.ir/ale-imran-3-200/
و جلسه ۹۴۷، حدیث۶.ب https://yekaye.ir/an-nesa-4-20/
و جلسه ۹۵۵، حدیث۴.ب. https://yekaye.ir/an-nea-4-28/
و جلسه ۱۰۷۲، حدیث ۱۲ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-07/
جلسه ۱۰۷۶ حدیث ۵.الف. https://yekaye.ir/al-hujurat-49-11/
جلسه ۱۰۷۷، حدیث۵۷ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-12-3/
جلسه ۱۰۷۸، حدیث۸ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-13-2/
[۲۰] . فراز پایانی این حدیث هم همین مضمون را به نحو دیگری بیان میکند
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا سَلْمَانُ عَلَيْكَ بِقِرَاءَةِ الْقُرْآنِ فَإِنَّ قِرَاءَتَهُ كَفَّارَةُ الذُّنُوبِ وَ سُتْرَةٌ مِنَ النَّارِ وَ أَمَانٌ مِنَ الْعَذَابِ وَ يُكْتَبُ لَهُ بِقِرَاءَةِ كُلِّ آيَةٍ ثَوَابُ مِائَةِ شَهِيدٍ وَ يُعْطَى بِكُلِّ سُورَةٍ ثَوَابَ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ وَ تَنْزِلُ عَلَى صَاحِبِهِ الرَّحْمَةُ وَ تَسْتَغْفِرُ لَهُ الْمَلَائِكَةُ وَ اشْتَاقَتْ إِلَيْهِ الْجَنَّةُ وَ رَضِيَ عَنْهُ الْمَوْلَى وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا قَرَأَ الْقُرْآنَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ بِالرَّحْمَةِ وَ أَعْطَاهُ بِكُلِّ آيَةٍ أَلْفَ حُورٍ وَ أَعْطَاهُ بِكُلِّ حَرْفٍ نُوراً عَلَى الصِّرَاطِ فَإِذَا خَتَمَ الْقُرْآنَ أَعْطَاهُ اللَّهُ ثَوَابَ ثَلَاثِمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ نَبِيّاً بَلَّغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَ كَأَنَّمَا قَرَأَ كُلَّ كِتَابٍ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى أَنْبِيَائِهِ وَ حَرَّمَ اللَّهُ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ وَ لَا يَقُومُ مِنْ مَقَامِهِ حَتَّى يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُ وَ لِأَبَوَيْهِ وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ بِكُلِّ سُورَةٍ فِي الْقُرْآنِ مَدِينَةً فِي الْجَنَّةِ الْفِرْدَوْسِ وَ كُلُّ مَدِينَةٍ مِنْ دُرَّةٍ خَضْرَاءَ فِي جَوْفِ كُلِّ مَدِينَةٍ أَلْفُ دَارٍ وَ فِي كُلِّ دَارٍ أَلْفُ حُجْرَةٍ وَ فِي كُلِّ حُجْرَةٍ مِائَةُ أَلْفِ بَيْتٍ مِنْ نُورٍ عَلَى كُلِّ بَيْتٍ مِائَةُ أَلْفِ بَابٍ مِنَ الرَّحْمَةِ عَلَى كُلِّ بَابٍ مِائَةُ أَلْفِ بَوَّابٍ بِيَدِ كُلِّ بَوَّابٍ هَدِيَّةٌ مِنْ لَوْنٍ آخَرَ وَ عَلَى رَأْسِ كُلِّ بَوَّابٍ مِنْدِيلٌ مِنْ إِسْتَبْرَقٍ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا وَ فِي كُلِّ بَيْتٍ مِائَةُ أَلْفِ دُكَّانٍ مِنَ الْعَنْبَرِ سَعَةُ كُلِّ دُكَّانٍ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ فَوْقَ كُلِّ دُكَّانٍ مِائَةُ أَلْفِ سَرِيرٍ وَ عَلَى كُلِّ سَرِيرٍ مِائَةُ أَلْفِ فِرَاشٍ وَ مِنْ فِرَاشٍ إِلَى فِرَاشٍ أَلْفُ ذِرَاعٍ وَ فَوْقَ كُلِّ فِرَاشٍ حَوْرَاءُ عَيْنَاءُ اسْتِدَارَةُ عَجِيزَتِهَا أَلْفُ ذِرَاعٍ وَ عَلَيْهَا مِائَةُ أَلْفِ حُلَّةٍ يُرَى مُخُّ سَاقَيْهَا مِنْ وَرَاءِ تِلْكَ الْحُلَلِ وَ عَلَى رَأْسِهَا تَاجٌ مِنَ الْعَنْبَرِ مُكَلَّلٌ بِالدُّرِّ وَ الْيَاقُوتِ وَ عَلَى رَأْسِهَا سِتُّونَ أَلْفَ ذُؤَابَةٍ مِنَ الْمِسْكِ وَ الْغَالِيَةِ وَ فِي أُذُنَيْهَا قُرْطَانِ وَ شَنْفَانِ وَ فِي عُنُقِهَا أَلْفُ قِلَادَةٍ مِنَ الْجَوْهَرِ بَيْنَ كُلِّ قِلَادَةٍ أَلْفُ ذِرَاعٍ وَ بَيْنَ يَدَيْ كُلِّ حَوْرَاءَ أَلْفُ خَادِمٍ بِيَدِ كُلِّ خَادِمٍ كَأْسٌ مِنْ ذَهَبٍ وَ فِي كُلِّ كَأْسٍ مِائَةُ أَلْفِ لَوْنٍ مِنَ الشَّرَابِ لَا يُشْبِهُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ فِي كُلِّ بَيْتٍ أَلْفُ مَائِدَةٍ وَ فِي كُلِّ مَائِدَةٍ مِائَةُ أَلْفِ قَصْعَةٍ وَ فِي كُلِّ قَصْعَةٍ أَلْفُ لَوْنٍ مِنَ الطَّعَامِ لَا يُشْبِهُ بَعْضُهُ بَعْضاً يَجِدُ مِنْ كُلِّ لَوْنٍ مِائَةَ أَلْفِ لَذَّةٍ.
يَا سَلْمَانُ الْمُؤْمِنُ إِذَا قَرَأَ الْقُرْآنَ فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ بَابَ الرَّحْمَةِ وَ خَلَقَ اللَّهُ بِكُلِّ حَرْفٍ يَخْرُجُ مِنْ فَمِهِ مَلَكاً يُسَبِّحُ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَإِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بَعْدَ تَعَلُّمِ الْعِلْمِ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ وَ إِنَّ أَكْرَمَ الْعِبَادِ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى بَعْدَ الْأَنْبِيَاءِ الْعُلَمَاءُ ثُمَّ حَمَلَةُ الْقُرْآنِ يَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْيَا كَمَا يَخْرُجُ الْأَنْبِيَاءُ وَ يُحْشَرُونَ مِنَ الْقُبُورِ مَعَ الْأَنْبِيَاءِ وَ يَمُرُّونَ عَلَى الصِّرَاطِ مَعَ الْأَنْبِيَاءِ وَ يَأْخُذُونَ ثَوَابَ الْأَنْبِيَاءِ فَطُوبَى لِطَالِبِ الْعِلْمِ وَ حَامِلِ الْقُرْآنِ مَا لَهُمْ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْكَرَامَةِ وَ الشَّرَفِ. (جامع الأخبار(للشعيري)، ص۳۹-۴۰)
[۲۱] . حدیث دیگری با همین مضمون در الكافي، ج۲، ص۳۲۸ نیز آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع:
عَجَباً لِلْمُتَكَبِّرِ الْفَخُورِ الَّذِي كَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً ثُمَّ هُوَ غَداً جِيفَةٌ.
[۲۲]. این روایت از امیرالمومنین ع که در تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۳۱۱ آمده نیز در همین راستاست:
مَا لِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ وَ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِيفَةٌ لَا يَرْزُقُ نَفْسَهُ وَ لَا يَدْفَعُ حَتْفَهُ
[۲۳] . روى ابن مسعود عنه ص أنه قال سيأتي على الناس زمان لا يسلم لذي دين دينه إلا من فر من قرية إلى قرية و من شاهق إلى شاهق أو جحر الی جحر كالثعلب الرواغ قيل و متى ذلك يا رسول الله قال إذا لم تنل المعيشة إلا بمعاصي الله سبحانه فإذا كان ذلك الزمان كان هلاك الرجل على يد أبويه فإن لم يكن له أبوان فعلى يد زوجته و ولده و إن لم يكن فعلى يد قرابته قالوا كيف ذلك يا رسول الله قال يعيرونه بالفقر و ضيق اليد فيكلفونه ما لا يطيقه حتى يورده ذلك موارد الهلكة.
[۲۴] . روي عنه صلّى الله تعالى عليه وسلم «يأتي زمان على أمتي يكون فيه هلاك الرجل على يد زوجه وولده يعيرانه بالفقر فيركب مراكب السوء فيهلك.
[۲۵] . «يأتى على الناس زمان لا يسلم لذى دين دينه إلا من فر من شاهق إلى شاهق أو من جحر إلى جحر كالثعلب بأشباله وذلك فى آخر الزمان إذا لم تنل المعيشة إلا بمعصية الله فإذا كان كذلك حلت العزبة يكون فى ذلك الزمان هلاك الرجل على يدى أبويه إن كان له أبوان فإن لم يكن له أبوان فعلى يدى زوجته وولده فإن لم تكن له زوجة ولا ولد فعلى يد الأقارب والجيران يعيرونه بضيق المعيشة ويكلفونه ما لا يطيق حتى يورد نفسه الموارد التى يهلك فيها (أبو نعيم فى الحلية والبيهقى فى الزهد، والخليلى، والرافعى عن ابن مسعود)
أخرجه أبو نعيم فى الحلية (۲/۱۱۸) ، والبيهقى فى الزهد الكبير (۲/۱۸۳، رقم ۴۳۹) ، والرافعى (۲/۲۱) . وأخرجه أيضًا: الحارث فى بغية الباحث (۲/۷۷۳، رقم ۷۷۴) ، والديلمى (۵/۴۴۷، رقم ۸۶۹۷)
[۲۶]. در احیاء علوم الدین این فراز اضافی را دارد که در سایر منابعی که آدرس دادیم ندارد:
فإذا كان ذلك الزمان حلت العزوبة! قالوا: وكيف يا رسول الله وقد أمرتنا بالتزويج؟!
[۲۷] . أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ بْنُ بِشْرَانَ، أَنْبَأَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمِصْرِيُّ، ثنا جَامِعُ بْنُ سَوْدَةَ، ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ بْنِ قَعْنَبٍ، ثنا الْمُبَارَكُ بْنُ فَضَالَةَ، عَنِ الْحَسَنِ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا يَسْلَمُ لِذِي دِينٍ دِينُهُ إِلَّا مَنْ هَرَبَ بِدِينِهِ مِنْ شَاهِقٍ إِلَى شَاهِقٍ، وَمِنْ جُحْرٍ إِلَى جُحْرٍ، فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ الزَّمَانُ لَمْ تُنَلِ الْمَعِيشَةُ إِلَّا بِسَخَطِ اللَّهِ، فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ كَانَ هَلَاكُ الرَّجُلِ عَلَى يَدَيْ زَوْجَتِهِ وَوَلَدِهِ، فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ زَوْجَةٌ وَلَا وَلَدٌ كَانَ هَلَاكُهُ عَلَى يَدَيْ أَبَوَيْهِ، فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ أَبَوَانِ كَانَ هَلَاكُهُ عَلَى يَدَيْ قَرَابَتِهِ أَوِ الْجِيرَانِ» قَالُوا: كَيْفَ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «يُعَيِّرُونَهُ بِضِيقِ الْمَعِيشَةِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يُورِدُ نَفْسَهُ الْمَوَارِدَ الَّتِي تَهْلِكُ فِيهَا نَفْسُهُ»
[۲۸] . وذكر على بن معبد عن عبد الله بن المبارك عن مبارك بن فضالة، عن الحسن يرفعه إلى رسول الله (ص) قال: (يأتى على الناس زمان لا يسلم لذى دين دينه، إلا من فرّ بدينه من شاهق إلى شاهق وحجر إلى حجر، فإذا كان كذلك لم تنل المعيشة إلا بمعصية الله، فإذا كان كذلك حلت العزلة، قالوا: يا رسول الله، كيف تحل العزلة وأنت تأمرنا بالتزويج؟ قال: إذا كان كذلك كان هلاك الرجل على يدى أبويه، فإن لم يكن له أبوان كان هلاكه على يدى زوجته، فإن لم تكن له زوجة كان هلاكه على يدى ولده، فإن لم يكن له ولد كان هلاكه على يدى القرابات والجيران. قالوا: وكيف ذلك يا رسول الله؟ قال: يعيرونه بضيق المعيشة ويكلفونه ما لا يطيق، فعند ذلك يورد نفسه الموارد التى يهلك فيها.
[۲۹]. ذیل این آیه روایات فراوانی با همین مضمون آمده است که ان شاءالله اگر زنده ماندیم و به این آیه رسیدیم آن روایات تقدیم خواهد شد.
[۳۰] . المسألة الأولی: اعلم أنه تعالی لما بدأ بذكر القصة المشتملة علی ترفع صناديد قريش علی فقراء المسلمين، عجب عباده المؤمنين من ذلك، فكأنه قيل: و أي سبب في هذا العجب و الترفع مع أن أوله نطفة قذوة و آخره جيفة مذرة، و فيها بين الوقتين حمال عذرة، فلا جرم ذكر تعالی ما يصلح أن يكون علاجا لعجبهم، و ما يصلح أن يكون علاجا لكفرهم، فإن خلقة الإنسان تصلح لأن يستدل بها علی وجود الصانع، و لأن يستدل بها علی القول بالبعث و الحشر و النشر.
[۳۱] . دعاء علی الإنسان و تعجيب من مبالغته في الكفر بربوبية ربه و إشارة إلی أمره حدوثا و بقاء فإنه لا يملك لنفسه شيئا من خلق و تدبير بل الله سبحانه هو الذي خلقه من نطفة مهينة فقدره ثم السبيل يسره ثم أماته فأقبره ثم إذا شاء أنشره فهو سبحانه ربه الخالق له المدبر لأمره مطلقا و هو في مدی وجوده لا يقضي ما أمره به ربه و لا يهتدي بهداه.
و لو نظر الإنسان إلی طعامه فقط و هو مظهر واحد من مظاهر تدبيره و غرفة من بحار رحمته رأی من وسيع التدبير و لطيف الصنع ما يبهر عقله و يدهش لبه و وراء ذلك نعم لا تعد- و إن تعدوا نعمة الله لا تحصوها-. فستره تدبير ربه و تركه شكر نعمته عجيب و إن الإنسان لظلوم كفار و سيرون تبعة شكرهم و كفرهم من السرور و الاستبشار أو الكآبة و سواد الوجه.
این آیات نفرینی است بر این انسانی که کفر میورزد و ابراز تعجب از شدت کفر ورزیدن وی به ربوبیت پروردگار؛ یعنی اشاره میکند به حالت وی در حدوث و بقایش که وی هیچ اختیاری و تدبیری برای اصل حدوث و بقای خود ندارد بلکه خداوند سبحان است که او را از نطفه پستی آفرید و سپس راه را برایش هموار کرد و سپس او را میراند و قبر کرد و سپس هرگاه بخواهد او را برنگیزاند؛ پس اوست که خالق او و تدبیرگر امر است و با این حال این انسان در این مسیر وجودش آنچه خدا به وی دستور داده را اجرا نمیکند و به هدایت خدا راه نمیرود؛ در حالی که اگر فقط به غذای خویش به عنوان یکی از مظاهر تدبیر و رحمت خداوند بنگرد در گستره تدبیر و صنع لطیف خداوند چیزی میبیند که عقلش مبهوت میگردد و این فقط یکی از نعمتهای خداوندی است که نعمتهایش به شمارش درنیاید؛ و در ادامه سراغ این خواهد رفت که این انسان بالاخره نهایت این شکرگذاری یا کفران خویش را خواهد دید.
و الآيات- كما تری- لا تأبی الاتصال بما قبلها سياقا واحدا و إن قال بعضهم إنها نزلت لسبب آخر كما سيجيء.
[۳۲]. عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ لَمَّا بُعِثَ مُحَمَّدٌ ص أُمِرَ أَنْ يَدْعُوَ الْخَلْقَ … فَكَتَبَ إِلَى يَهُودِ خَيْبَر … َ فَلَمَّا وَصَلَ الْكِتَابُ إِلَيْهِمْ حَمَلُوهُ وَ أَتَوْا بِهِ رَئِيساً لَهُمْ يُقَالُ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَام …
قَالَ فَأَخْبِرْنِي عَنْ جَبْرَئِيلَ فِي زِيِّ الْإِنَاثِ أَمْ فِي زِيِّ الذُّكُورِ قَالَ فِي زِيِّ الذُّكُورِ لَيْسَ فِي زِيِّ الْإِنَاثِ قَالَ فَأَخْبِرْنِي مَا طَعَامُهُ وَ شَرَابُهُ قَالَ طَعَامُهُ التَّسْبِيحُ وَ شَرَابُهُ التَّهْلِيل.
[۳۳] . موارد ۱ و ۲ عینا و مورد ۳ به نحوی دیگر قبلا در جلسه ۱۱۱۹ تدبر ۱ گذشت: https://yekaye.ir/ababsa-80-33/
بازدیدها: ۷۱
سلام سه تا سوال دارم لطفا جواب بدید
سوال اول: ایا انسان های اولیه{نسناس} همچون ما{بنی ادم} دارای شعور بودند؟منظورم از شعور اینه که ایا اونا هم مثل ما دارای تکلیف و بهشت و جهنم هستند؟یا اینکه مثل حیوانات بی شعور هستند؟
سوال دو: در یه حدیثی نوشته شده که بعضی از کافران به خاطر اعمال نیکشان عذاب نخواهند شد یعنی این که فکر میکنند تو بهشت هستند در حالی که تو جهنم هستند!! من واقعا از این حدیث سر درنیاوردم. خدا به جای این مسخره بازی ها چرا اونا را بهشت نمیبره خب؟!
اخه یعنی چی یه نفر تو جهنم باشه ولی عذاب نشه!جالب تر این که تو این حدیث نوشته شده نه تنها عذاب نمیشن ، برایشان از بیرون جهنم غذا هم میدن!!!!
لطفا زود جواب سوالامو بدید ممنون میشم
سلام علیکم
۱) اگر مقصود از انسانهای اولیه موجوداتی است که قبل از حضرت آدم بودند ما اطلاعات تفصیلی درباره آنها نداریم. قطعا سطحی از شعور حیوانی را داشته اند و این گونه نیست که حیوانات ربطی به قیامت نداشته باشند. قرآن کریم می فرماید: اذا الوحوش حشرت (هنگامی که حیوانات وحشی محشور می شوند) و از آن واضحتر آیه ۳۸ سوره انعام است که می فرماید که همه این جنبندگان هم امتهایی مثل شما هستند و نهایتا به سوی خداوند محشور می شوند:
وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُون
۲) اصل حدیث را بفرمایید تا بتوانیم نظر دهیم. خیلی وقتها افراد برداشت ناقص و نادرست خود از حدیث را مطرح می کنند.
عیب نداره.اصل حدیث را تقدیمتون میکنم:
الإمامُ الکاظمُ(ع): کانَ فی بنی إسرائیلَ رجُلٌ مؤمنٌ، و کانَ لَهُ جارٌ کافِرٌ، فکانَ یرفُقُ بالمؤمنِ و یولِیهِ المَعروفَ فی الدُّنیا، فلَمّا أنْ ماتَ الکافرُ بنی اللّهُ لَهُ بَیتا فی النّارِ مِن طِینٍ، فکانَ یقیهِ حَرَّها و یأتیهِ الرِّزقُ مِن غَیرِها، و قیلَ لَهُ: هذا بما کنتَ تُدخِلُ علی جارِک المؤمِن
بحار الأنوار، ج ۸، ص ۲۹۷، ح ۴۸؛ میزان الحکمه، ج ۲، ص ۳۷۴، ح
۳۰۸۴
همان طور که حدس می زدم برداشت درستی نکرده بودید. فرموده بودید «یعنی این که فکر میکنند تو بهشت هستند در حالی که تو جهنم هستند» در حالی که حدیث اصلا این را نمی گوید. می گوید آن کافر با اینکه درون جهنم بود اما در همان داخل جهنم وی را درون خانه ای قرار داده بودند که حرارت جهنم به وی آسیب نرساند و روزیاش هم از جای دیگری برایش می آمد.
نکته مهم به عنوان یک ضابطه در فهم آیات و احادیث مربوط به ثواب و عقاب این است که توجه کنیم که اینها باطن عمل خود ماست که در آن جهان آشکار می گردد.
با این مقدمه دو نکته درباره حدیث فوق عرض می کنم:
۱. وی چون کافر بوده است پس باطن وی جهنم است و لذا محل زندگی وی جهنم است. و چون در حق یک مومن کار نیک انجام داده خود این عمل او دو تا ثمره برای او داشته است. یعنی با اینکه درون جهنم زندگی می کند اما اولا حرارت جهنم وی را اذیت نمی کند (نگفته سایر اذیتهای جهنمی نیست. مثلا از مهمترین اذیتها ترسی است که به خاطر زبانه کشیدن آتش در نزدیکی انسان به او دست می دهد ولو حرارتش به انسان نخورد) و ثانیا آن کار خوب او چون مداومت داشته همچون روزیای برای او از بیرون جهنم ارسال می شود.
۲. ظاهر این حدیث درباره برزخ است نه قیامت. و وضع در قیامت تفاوتهایی دارد. اگر برنامه زندگی پس از زندگی را دیده باشید در آن برنامه وقایعی گاه گفته می شود که کسانی که در احادیث کار کرده اند می فهمند که درست است ولی همه آن وقایع حداکثر مربوط به عالم برزخ است نه قیامت.
سلام من یه سوالی تو ذهنم هست. ایا تو قران یا احادیث جواب ان سوال نوشته شده؟
متن سوال: در قیامت تعداد بهشتیان بیشتر است یا جهنمیان{جهنمی های مخلد}؟
متن سوال دوم:خدا تو سوره رحمن ،وجود جهنم را برای کافران نعمت میشمارد!! این چه طور ممکنه همچین چیزی؟!! کافران که قراره تا ابد بسوزند چطور ممکنه جهنم براشون نعمت باشه؟
سلام علیکم
۱. پاسخ قطعی ای ندارد. مساله این است که اگر خدا بخواهد به عدل خود رفتار کند اکثر افراد جهنمی می شوند اما می دانیم که خداوند با فضل خود با افراد رفتار می کند و لذا احتمال اینکه اکثر افراد بهشتی شوند زیاد است. برداشت خود حقیر این است که شاید خیلی از افراد مقداری عذاب جهنم را بچشند اما افرادی که در جهنم جاودان باشند احتمالا خیلی تعدادشان نسبت به کل بشر کم باشد.
۲. نفرموده برای خود کافران نعمت است. بلکه از ما سوال می کند که چرا نعمتها را انکار می کنید که یکی از نعمتهای خداوند جهنم است. می تواند از باب تشبیه به دنیا این باشد که مجازات کردن مجرم که موجب می شود مجرمان کمتر جرم مرتکب شوند مصداق نعمت بر کل جامعه است. دقت شود این فقط یک تشبیه بود که مثل هر تشبیهی از یک جهت مقرب و از دهها جهت دورکننده از مقصود است (وقتی می گوییم فلانی مثل شیر است کسی نباید اشکال کند که فلانی که یال و کوپال ندارد)
سلام آقای سوزنی
من در قرآن یه تناقض پیدا کرده ام؛ چه جوابی براش دارید
در قرآن وعده “خمر بهشتی” داده میشود؛
در زبان عربی “شراب” به معنی هر نوع نوشیدنی گفته میشود چه مست کننده باشد چه مست کننده نباشد حتی به ساندیس هم شراب گفته میشود
ولی “خمر” در زبان عربی فقط به نوشیدنی مست کننده گفته میشود
پس با این حساب خداوند به بهشتیان وعده ی شراب مست کننده داده است ولی در کمال تعجب در یه جای دیگه از قرآن خدا زیر حرفش میزنه!
اونجایی که میگه از آن شراب نه مست میشوند و نه سر درد میگیرند!
شاید در جواب این تناقضی که براتون نوشتم بگید که شراب بهشتی آنقدر اعلا می باشد که مست نمیکند و مست نکردن آن را یک امتیاز به حساب بیاورید ولی چطور ممکنه امتیاز باشه؟!
شرابی که مست نکنه به چه دردی میخوره؟شراب را به این خاطر مینوشند که مست بشن! شرابی که مست نکنه با ساندیس یا آبمیوه چه فرقی داره؟!!
سلام علیکم
مشکل بحث شما در عدم توجه به معنای مست کردن است. مست کردن دو معنا دارد. یک معنایش از دست دادن عقل و درک است که حتما این معنا در بهشت نیست. معنای دیگر اوج خوشحالی است که در فارسی به آن سرمست شدن میگویند. این شرابهای دنیا چون عقل را زایل میکند انسان در یک خوشی توهمی فرو می رود؛ و افرادی که شراب مینوشند به خاطر این است که میخواهند خوش باشند و مشکلات دنیا به نحوی است که انسان عاقل نمیتواند بیخودی خوش باشد لذا آنها میخواهند از همه چیز غافل شوند و مدتی خوش باشند.
بله، شراب به معنای خمر در بهشت هست؛ اما این شراب انسانها را سرمست خویش میکند یعنی لذت و خوشیای به آنها دست میدهد که وصفناپذیر است؛ اما برخلاف دنیا این گونه نیست که این لذت عقل آنان را زایل کند چون در آنجا این مشکلات نیست از این رو در حالی که عقلشان سر جایش است به اوج خوشی میرسند.
تفسیرتون عالی بود،خدا اجر تون بده