ترجمه
اما آن کشتی، از آنِ بیچارگانی بود که در دریا کار میکردند؛ پس خواستم آن را معیوب کنم، چرا که در ورای آنان پادشاهی بود که هر کشتی [بیعیب و نقصی] را به غصب میگرفت.
نکات ادبی
«وَراءَهُمْ»
اینکه کلمه «وراء» از ماده «ورء» یا «وری» است بین اهل لغت اختلاف است. معروف است که سیبویه و ابوعلی فارسی، آن را از ماده «ورء» دانستهاند، اما اغلب اهل لغت آن را از ماده «وری» شمردهاند. (المغرب، ج۲، ص۳۴۸)[۱]
برای ماده «وری» معانی بسیار زیادی برشمردهاند (كتاب العين، ج۸، ص۳۰۰ و ۳۰۳) و کسانی که خواستهاند همه آنها را به یک معنا برگردانند گفتهاند «پوشاندنی است که موجب مخفی شدن شود» (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۱۳، ص۹۷) و وجه تسمیه کلمه «وراء» از این جهت است که «موارات» انجام میشود، یعنی قرار دادن چیزی در ورای چیزی که آن را میپوشاند (مجمعالبیان، ج۴، ص۶۲۵)
معنای اولیه کلمه «وراء» را «پشت سر» دانستهاند؛ اما آن را در مورد «پیش رو» هم اطلاق کردهاند. برخی شواهدی ارائه دادهاند که این کاربرد در زبان عربی کاملا متداول است، چنانکه در قرآن موارد دیگری هم داریم که کاملا ظهور در معنای «پیش رو» دارد مانند «مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (مومنون/۱۰۰) و «مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ» (جاثیه/۱۰) (مجمع البيان، ج۶، ص۷۵۲[۲]؛ البحر المحيط، ج۷، ص۲۱۳-۲۱۴[۳]) و حتی بر «کنار چیزی» هم اطلاق میشود، از این باب که «وراء» در معنای عامتر به معنای «جهتی در مقابل جهت دیگر» است (مجمع البيان، ج۶، ص۷۵۰[۴]؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۶۶)، و برخی آن را از این جهت دانستهاند که در «وراء» یک نحوه حالت مخفی شدنی وجود دارد و اگر چیزی پیش روی شخصی باشد اما از آن غافل باشد گویی بر او مخفی است. (الميزان، ج۱۳، ص۳۴۷)[۵]
ماده «وری» که ۳۲ بار در قرآن کریم آمده، ۲۴ موردش کلمه «وراء» است و چنانکه اشاره شد این ماده معانی متعددی دارد که از بقیه معانی آن انشاءالله در بحث از آیات مربوطه بحث خواهیم کرد.
اختلاف قرائت[۶]
در برخی از قرائاتِ غیرمطابق با مصحف عثمان (ولی مطابق با مصحف اُبَیّ ویا مصحف ابنمسعود ویا ابنعباس) که مورد اهتمام مسلمانان بوده است، عبارت «كُلَّ سَفينَةٍ غَصْباً» به صورت «كُلَّ سَفينَةٍ صالِحَةٍ غَصْباً» قرائت شده است (صحیح بخاری، ج۶، ص۸۷[۷]؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۷۴۷[۸]؛ سنن نسائی، ج۱۰، ص۱۵۹[۹]؛ البحر المحيط، ج۷، ص۲۱۳[۱۰])، و این مطلب در روایات شیعه هم علاوه بر این دو مصحف، از ائمه اطهار ع هم نقل شده است (مجمع البيان، ج۶، ص۷۴۴[۱۱]؛ تفسير العياشي، ج۲، ص۳۳۵[۱۲]؛ تفسير القمي، ج۲، ص۳۹[۱۳]).
بحثی درباره اختلاف قرائات و مصاحف
قبلا (در جلسه ۲۸۰ http://yekaye.ir/al-hegr-15-41/
و جلسه ۳۴۲ http://yekaye.ir/al-balad-90-13/
و جلسه ۳۷۵ http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-17/)
درباره وجود اختلاف قرائات و
(در جلسه ۴۴۷ http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-1-2/)
درباره مصاحف در زمان پیامبر ص، توضیحاتی گذشت و بیان شد که تمامی قرائات مختلف معتبر در یک آیه، توسط فرشته وحی بر شخص پیامبر اکرم ص نازل شده و به دست ما رسیده است.
اکنون می افزاییم که برخلاف تصور ابتداییای که برای خیلی از افراد پیش میآید، اختلاف قرائت تنها در حروف و اعراب نبوده است، بلکه گاه در کلمات و عبارات بوده است، در واقع، یک آیه گاه به صورتهای مختلف نازل میشده است و در منابع روایی شیعه و سنی، فراوان ذکر میشود که برخی از آیات در چند موقعیت مختلف نازل شدهاند؛ و جالب توجه این است که گاه در برخی از نزولها کلماتی بیشتر یا کمتر داشته است. در منابع تاریخی روایات متعددی هست که برخی از بزرگان صحابه میدیدند که شخصی آیهای را اندکی متفاوت با آنچه خود شنیده قرائت میکند و با همدیگر خدمت پیامبر ص میرفتند و ایشان میفرمود «هر دو را من از جانب فرشته وحی گفتهام» (بحار الأنوار، ج۳۱، ص۲۰۸-۲۰۹)[۱۴] ولی اصرار داشتند که هرکس فقط یک نحوه قرائت کند که به این عمل «إفراد القرائة» میگفتند (یعنی آیه را به یک صورت قرائت کردن به نحوی که برای مخاطب مطالب با همدیگر خلط نشود).
مشهور است که در زمان عثمان، این اختلاف قرائتها موجب درگیریهایی در بین برخی از مسلمانان میشد و آنچه به عنوان «جمعآوری» قرآن توسط عثمان در تاریخ معروف است، در واقع یکسانسازی قرائتها بوده است؛ و البته در این یکسانسازی، قرآن را بدون نقطه و اعراب نوشتند تا ظرفیت برخی از قرائتها در کلام وحی محفوظ بماند؛ و عثمان دستور داد بقیه مصحفهایی که با این نسخه متفاوت است بسوزانند، اما برخی مانند ابنمسعود، با اینکه خودشان گاه قرآن را بر اساس همین مصحف عثمان قرائت میکردند، با اینکه بقیه مصحفها نابود شود بشدت مخالفت کردند و خود وی مصحف خویش را حفظ کرد؛ و تا زمان حکومت حجاج در کوفه، قرائت مصحف ابنمسعود رایج تر از قرائت مصحف عثمان بوده است؛ و حجاج با زور شلاق و اعدام، در کوفه نیز سعی کرد این وضعیت را برگرداند.
اگرچه امروزه مصحف ابنمسعود ویا سایر مصاحف صحابه (مانند مصحف اُبَیّ، مصحف ابنعباس و …) باقی نمانده؛ اما در بسیاری از کتب شیعه و سنی، عباراتی از آن قرائات و مصاحفی که با قرائات سبعه و مصحف عثمانی متفاوت است موجود است؛ و بسیاری از عباراتی که برخی از متاخرین به عنوان تحریف قرآن قلمداد کردهاند، در حقیقت، قرائت دیگری از آیه بوده (مطابق با یکی از سبعة احرف)* که مصحف عثمانی، تحمل آن قرائت را ندارد**؛ و برخلاف اتهامی که امروزه علیه شیعه مطرح میکنند، بسیاری از این قرائات در کتب معتبر حدیثی و تفسیری بسیار معتبر نزد اهل سنت نیز موجود است، مانند اینکه از ابنمسعود روایت کردهاند که: «كنا نقرأ على عهد رسول اللّه صلّى اللّه عليه [و آله] و سلّم « يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إنَّ عَلِيّاً مَولَى الْمُؤْمِنينَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس» (ترجمه: در زمان رسول الله ص ما این آیه (مائده/۶۷) را چنین قرائت می کردیم: ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت نازل شده است که همانا علی ع مولای مومنان است را ابلاغ کن، که اگر این کار را نکنی رسالتت را به انجام نرساندهای و خداوند تو را از مردن حفظ میکند).
سند این روایت، در اهل سنت در تفسیر معروف ابن مردویه است که نزد بسیاری از قدما از جمله سیوطی موجود بوده و وی در ترجمان القرآن آورده و سپس در الدر المنثور (ج۳، ص۱۱۷) که خلاصه آن است سندش را حذف کرده است، ولی جالب اینجاست که حدیثشناسِ سلفیِ ضدشیعیِ معروفی همچون شوکانی (م۱۲۵۰)، در کتاب تفسیر خود (فتحالقدیر، ج۲، ص۶۹) این را نقل، و بدون هیچ نقد و توضیحی از آن عبور کرده است![۱۵]
به هر حال، در اثر مخالفت ابنمسعود در برخی از شهرها (مانند کوفه) مصحف وی و قرائت آن تا مدتها رواج داشت و اقدامات حجاج هم نتوانست آن را کاملا محو کند تا حدی که ابوحنیفه (عالم معروف اهل سنت) یکی از فتاویش درباره کفاره را صریحا بر اساس عبارت آیهای که در این مصحف موجود بود و در مصحف عثمانی نیست، صادر کرده و هنوز حنفیها به همان فتوا عمل میکنند. تا قرن چهارم، بسیاری از بزرگان اهل سنت، چون عبارات آن مصحف سینه به سینه به نحو معتبر بدانها رسیده بود، قرائت آن را حتی در نماز انجام میدادند، چنانکه ابنشنبوذ، از قراء بزرگ اهل سنت، معروف بوده در نمازش بر اساس قرائت ابنمسعود قرائت میکرده است (تاریخ بغداد، ج۲، ص۱۰۳؛ البدایه و النهایه، ج۱۱ ص۲۲۰ و ۱۹۴)، و با اینکه در سنی بودن او نزد اهل سنت هیچ تردیدی نیست، او در نماز جماعتش قرائت می کرده است «وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ “بِسَیفِ عَلِیٍ” وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ» (آلعمران/۱۲۳) و یا «هَذَا صِرَاطُ عَلِيٍّ مُسْتَقِيمٌ» (حجر/۴۱) (تفسیر القرطبی (الجامع لاحکام القرآن)، ج۱، ص۸۲)[۱۶]!
قبلا اشاره شد در قرن چهارم، یکی از علمای اهل سنت، به نام ابنمجاهد، اسم هفت نفر را به عنوان شاخص قرائات آن شهرها بسیار مورد تاکید کرد و آنها را به عنوان «قراء سبعه» مشهور ساخت؛ و اکنون میافزاییم که وی با کمک قدرت حکومتی (بویژه ابنمقله، وزیر خلیفه عباسی)، کسانی مانند ابنشنبوذ را که بر حفظ قرائات دیگر اصرار داشتند دستگیر، و بشدت مجازات، و مجبور به نوشتن توبهنامه نمود (تاریخ بغداد، ج۲، ص۱۰۳)[۱۷] و از آن زمان عملا قرائت سایر مصاحف از رونق افتاد و امروزه این قرائات غیرمطابق با مصحف عثمان تنها در کتب روایات و تفسیر یافت میشود. البته بعدها برخی مانند ابنجزری بر او و پیروانش خرده گرفتند که اهمیت قرائت کسانی مانند یعقوب بن اسحاق حضرمی (بصره) ابنقعقاع مخزومی (مدینه) و خلف بن هشام (شاگرد حمزه، کوفه) از این سه کمتر نیست و تعبیر «قراء عشر» را رایج ساختند اما اینها نیز با اینکه در آثار خود تصریح کردهاند که قرائت مطابق با سایر مصاحف در میان صحابه و تابعین کاملا رایج بوده، اما با هر قرائتی غیر از قرائت مصحف عثمانی مخالفت کردند. (النشر فی القرائات العشر، ج۱، ص۱۵)
پینوشتها
* در جلسه ۲۸۰ درباره «سبعة احرف» توضیح داده شد: http://yekaye.ir/al-hegr-15-41/
** منظور از تحمل داشتن، این است که مصحف عثمانی چون بدون نقطه و اعراب نوشته شد، (ویا برخی کلمات مثل «ملک» برای دو قرائت «مَلِک» و «مالِک») امکان برخی از قرائتها را دارا بود، اما وقتی حروف پایه برخی کلمات تغییر کند (مثلا «فاسعوا» قرائتی به صورت «فامضوا» دارد که خود اهل سنت روایت کردهاند عمر در نمازجمعهاش همواره بدین قرائت میخواند) و یا کلمهای اضافه یا کم شود، با نحوه نوشتار [اصطلاحا: «رسم»] مصحف عثمان، امکان این قرائت وجود ندارد.
حدیث
۱) حدیثی در جلسه ۶۵۶ (آیه ۷۵، حدیث۱) از امام صادق ع گذشت. در ادامه آن آمده است:
«پس [آن دو] به راه افتادند؛ تا وقتی که به اهل قریهای رسیدند» و آن ناصره بود که نصاری بدان منسوب میشوند، «از اهالی آنجا طعامی درخواست کردند؛ ولی از اینکه آن دو را مهمان کنند امتناع ورزیدند؛ پس در آنجا دیواری یافتند که میخواست فرو ریزد» پس خضر دستش را بر آن گذاشت و آن را استوار کرد؛ موسی ع به او گفت «اگر میخواستی، بر آن اجرتی میگرفتی!»
خضر گفت: «این است جدایی بین من و تو؛ به زودی تو را از تأویل آنچه بر آن توان شکیبایی نداشتی، خبر خواهم داد.» پس گفت: «اما آن کشتی، از آنِ بیچارگانی بود که در دریا کار میکردند؛ پس خواستم آن را معیوب کنم، چرا که در ورای آنان پادشاهی بود که هر کشتی سالمی را به غصب میگرفت.» من میخواستم کاری کنم که آن کشتی برایشان بماند و آن ملک آن را غاصبانه از آنها نگیرد؛
پس أنانیت (من بودن) را در این کار، به خودش نسبت دارد چرا که بحث معیوب کردن در کار بود؛ البته میخواست آن را معیوب کند تا وقتی آن پادشاه کشتی را دید آن را از آن بیچارگان به زور نگیرد، و خداوند عز و جل با آنچه در این مورد به او امر کرده بود صلاح آنها را میخواست.
سپس [خضر] فرمود «و اما آن پسرک، پس پدر و مادرش مومن بودند او کافر گردیده بود و خداوند متعال میدانست که اگر بماند پدر و مادرش را کافر میگرداند و به واسطه او به فتنه میافتند و او آن دو را به گمراهی میکشاند؛ پس خداوند متعال به من دستور قتل او را داد؛ [خضر] با این کار میخواست آنان را عاقبت به خیر کند، پس در اینجا انانیت (من بودن) خود را در کنار خدا قرار داد [گفت: ما؛ یعنی انجام کار را هم به خدا نسبت داد و هم به خودش]، زیرا او بود که میترسید و خداوند نمیترسد زیرا چیزی از او فروگذار نمیشود و هیچکس نمیتواند مانع چیزی شود که او اراده کرده؛ اما خضر میترسید از اینکه بین او و آنچه به وی دستور داده شده مانعی پیش آید و از ثواب اینکه این قضای الهی به دست او محقق شود محروم بماند و در دلش این بود که خداوند متعال او را سببی برای رحمت بر پدر و مادرِ آن پسرک قرار داده است، و او واسطه بشری برای انجام این کار است همان گونه که با حضرت موسی ع چنین کرده بود [= واسطه بشری برای فهماندن مطالبی به وی شده بود] زیرا که در آن وقت وی خبردهنده شده بود و موسی ع که همسخن با خدا بود، خبرگیرنده شده بود؛ در حالی به لحاظ جایگاه و مرتبت، خضر بر موسی ع برتری نداشت بلکه موسی ع افضل از خضر بود و [در حالت عادی] موسی ع استحقاق این را داشت که مطالب را [برای خضر] تبیین کند [نه خضر برای موسی ع]
سپس فرمود: «و اما آن دیوار، از آن دو پسرک یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی برایشان بود و پدرشان فرد صالحی بود» و آن گنج صرفا طلا و نقره نبود، بلکه لوحی از طلا بود که در آن نوشته شده بود:
در عجبم از کسی که به مرگ یقین دارد چگونه شادمانی میکند؛
و در عجبم از کسی که به قضا و قدر یقین دارد چگونه ناراحتی میکند؛
و در عجبم از کسی که به برانگیخته شدن یقین دارد چگونه ظلم میکند؛
و در عجبم از کسی که دینا و تغییر احوال مردم دنیا از این حال به آن حال را میبیند چگونه بدان اطمینان میکند؛ …
سپس فرمود «پس پروردگارت خواست که آنها بزرگ شوند و گنج خود را بیرون آورند» و این بار از انانیت (من بودن) در پایان قصه تبری جست و اراده کار را در این مورد تماماً به خداوند متعال نسبت داد چرا که دیگر چیزی از آنچه انجام داده بود باقی نمانده بود که بعد از آن بخواهد خبر دهد و موسی ع خبردار شود و به سخن او گوش فرادهد؛ پس کاملا از انانیت و نسبت دادن به اراده خود بیرون آمد، بیرون آمدن یک بنده مخلص،
سپس برای اینکه تمام آنچه از ابتدای قصه به خود نسبت داده بود – چه در مورد اول که تمام به خودش نسبت داد یا در مورد دوم که خود را در کنار خدا گذاشت – بیرون آید، گفت: «از باب رحمت پروردگارت، و این کار را به امر خودم نکردم؛ این بود تاویل آنچه بر آن توان شکیبایی نداشتی»
علل الشرائع، ج۱، ص۶۱-۶۲
«فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ» وَ هِيَ النَّاصِرَةُ وَ إِلَيْهَا تُنْسَبُ النَّصَارَی «وَ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما فَوَجَدا فِيها جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ» فَوَضَعَ الْخَضِرُ ع يَدَهُ عَلَيْهِ «فَأَقامَهُ» فَقَالَ لَهُ مُوسَی «لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً قالَ» لَهُ الْخَضِرُ «هذا فِراقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً» فَقَالَ «أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ صَالِحَةٍ غَصْباً» فَأَرَدْتُ بِمَا فَعَلْتُ أَنْ تَبْقَی لَهُمْ وَ لَا يَغْصِبَهُمُ الْمَلِكُ عَلَيْهَا فَنَسَبَ الْأَنَانِيَّةَ فِي هَذَا الْفِعْلِ إِلَی نَفْسِهِ لِعِلَّةِ ذِکر التَّعْيِيبِ لِأَنَّهُ أَرَادَ أَنْ يَعِيبَهَا عِنْدَ الْمَلِكِ إِذَا شَاهَدَهَا فَلَا يَغْصِبُ الْمَسَاكِينَ عَلَيْهَا وَ أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَلَاحَهُمْ بِمَا أَمَرَهُ بِهِ مِنْ ذَلِكَ
ثُمَّ قَالَ وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ وَ طَلَعَ كَافِراً وَ عَلِمَ اللَّهُ تَعَالَی ذِکرهُ إِنْ بَقِيَ كَفَرَ أَبَوَاهُ وَ افْتَتَنَا بِهِ وَ ضَلَّا بِإِضْلَالِهِ إِيَّاهُمَا فَأَمَرَنِيَ اللَّهُ تَعَالَی ذِکرهُ بِقَتْلِهِ وَ أَرَادَ بِذَلِكَ نَقْلَهُمْ إِلَی مَحَلِّ کرامَتِهِ فِي الْعَاقِبَةِ فَاشْتَرَكَ بِالْأَنَانِيَّةِ بِقَوْلِهِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً وَ إِنَّمَا اشْتَرَكَ فِي الْأَنَانِيَّةِ لِأَنَّهُ خَشِيَ وَ اللَّهُ لَا يَخْشَی لِأَنَّهُ لَا يَفُوتُهُ شَيْءٌ وَ لَا يَمْتَنِعُ عَلَيْهِ أَحَدٌ أَرَادَهُ وَ إِنَّمَا خَشِيَ الْخَضِرُ مِنْ أَنْ يُحَالَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مَا أُمِرَ فِيهِ فَلَا يُدْرِكَ ثَوَابَ الْإِمْضَاءِ فِيهِ وَ وَقَعَ فِي نَفْسِهِ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی ذِکرهُ جَعَلَهُ سَبَباً لِرَحْمَةِ أَبَوَيِ الْغُلَامِ فَعَمِلَ فِيهِ وَسَطَ الْأَمْرِ مِنَ الْبَشَرِيَّةِ مِثْلَ مَا كَانَ عَمِلَ فِي مُوسَی ع لِأَنَّهُ صَارَ فِي الْوَقْتِ مُخْبِراً وَ كَلِيمُ اللَّهِ مُوسَی ع مُخْبَراً وَ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ بِاسْتِحْقَاقٍ لِلْخَضِرِ ع لِلرُّتْبَةِ عَلَی مُوسَی ع وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنَ الْخَضِرِ بَلْ كَانَ لِاسْتِحْقَاقِ مُوسَی لتبيين [لِلتَّبْيِينِ]
ثُمَّ قَالَ وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً وَ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ الْكَنْزُ بِذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ وَ لَكِنْ كَانَ لَوْحاً مِنْ ذَهَبٍ فِيهِ مَكْتُوبٌ عَجَبٌ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْمَوْتِ كَيْفَ يَفْرَحُ عَجَبٌ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْقَدَرِ كَيْفَ يَحْزَنُ عَجَبٌ لِمَنْ أَيْقَنَ أَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ كَيْفَ يَظْلِمُ عَجَبٌ لِمَنْ يَرَی الدُّنْيَا وَ تَصَرُّفَ أَهْلِهَا حَالًا بَعْدَ حَالٍ كَيْفَ يَطْمَئِنُّ إِلَيْهَا …[۱۸]
ثُمَّ قَالَ فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما فَتَبَرَّأَ مِنَ الْأَنَانِيَّةِ فِي آخِرِ الْقِصَصِ وَ نَسَبَ الْإِرَادَةَ كُلَّهَا إِلَی اللَّهِ تَعَالَی ذِکرهُ فِي ذَلِكَ لِأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ بَقِيَ شَيْءٌ مِمَّا فَعَلَهُ فَيُخْبِرَ بِهِ بَعْدُ وَ يُصَيِّرَ مُوسَی ع بِهِ مُخْبَراً وَ مُصْغِياً إِلَی كَلَامِهِ تَابِعاً لَهُ فَتَجَرَّدَ مِنَ الْأَنَانِيَّةِ وَ الْإِرَادَةِ تَجَرُّدَ الْعَبْدِ الْمُخْلِصِ ثُمَّ صَارَ مُتَنَصِّلًا مِمَّا أَتَاهُ مِنْ نِسْبَةِ الْأَنَانِيَّةِ فِي أَوَّلِ الْقِصَّةِ وَ مِنِ ادِّعَاءِ الِاشْتِرَاكِ فِي ثَانِي الْقِصَّةِ فَقَالَ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً.[۱۹]
۲) در جلسه ۶۵۸ (آیه۷۷، حدیث۱) حدیثی از امام رضا ع گذشت. در ادامه آن حدیث آمده است:
خضر به موسی ع گفت: «این است جدایی بین من و تو؛ به زودی تو را از تأویل آنچه بر آن توان شکیبایی نداشتی، خبر خواهم داد. اما آن کشتی»، که با آن چنان کردم که کردم، همانا از آنِ جماعتی بیچاره بود «که در دریا کار میکردند؛ پس خواستم آن را معیوب کنم، چرا که در ورای آنان» یعنی آن سوتر از کشتی «پادشاهی بود که هر کشتی سالمی را به غصب میگرفت.» این چنین نازل شد؛ ولی هنگامی که کشتی معیوب میبود چیزی از آن را نمی گرفت.
تفسير القمي، ج۲، ص۳۹
فَقَالَ لَهُ الْخَضِرُ: هذا فِراقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً أَمَّا السَّفِينَةُ الَّتِي فَعَلْتُ بِهَا مَا فَعَلْتُ فَإِنَّهَا كَانَتْ لِقَوْمٍ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ أَيْ وَرَاءَ السَّفِينَةِ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ صَالِحَةٍ غَصْباً كَذَا نَزَلَتْ وَ إِذَا كَانَتِ السَّفِينَةُ مَعْيُوبَةً لَمْ يَأْخُذْ مِنْهَا شَيْئاً
۳) از پیامبر اکرم ص روایت شده است:
مسکین کسی نیست که با یک لقمه و دو لقمه یا یک خرما و دو خرما او را برگردانی؛ بلکه مسکین کسی است که ثروتی [یا: ثروتمندی] نمییابد که از او کمک گیرد و در عین حال چنین نیست که با اصرار از مردم درخواست کمک کند.
فقه القرآن، ج۱، ص۲۲۶؛ مجمع البيان، ج۵، ص۶۴[۲۰]
وَ قَالَ النَّبِيُّ ص: لَيْسَ الْمِسْكِينُ الَّذِي تَرُدُّهُ الْأَكِلَةُ وَ الْأَكْلَتَانِ وَ التَّمْرَةُ وَ التَّمْرَتَانِ وَ لَكِنَّ الْمِسْكِينَ الَّذِي لَا يَجِدُ غنی فَيُعِينُهُ وَ لَا يَسْأَلُ النَّاسَ إِلْحَافاً.
تدبر
۱) «أَمَّا السَّفينَةُ فَكانَتْ لِمَساكينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفينَةٍ غَصْباً»
کسی که فقط ظاهر ماجرا را میدید، خراب کردن کشتی توسط خضر ع را مصداق پایمال کردن حقالناس، به حساب میآورد؛ اما خضر، که ماموریتی الهی داشت، کشتیِ مساکین را خراب میکرد تا مانع آن شود که فرد غاصبی کشتی آنان را به زور تصاحب کند.
ثمره اخلاقی – اعتقادی
بسیاری از آنچه خداوند برای ما پیش میآورد و ما در ظاهر آن را به زیان خود میدانیم، و گاه با اصرار و دعای فراوان، خلافِ آن را از خدا میخواهیم از این قسم است.
کسی که خدا را به خداییاش بشناسد، به مقام رضا میرسد و میفهمد که «هر چه آن خسرو کُنَد، شیرین بُوَد» و میگوید:
ای بدی که تو کنی در خشم و جنگ
با طربتر از سماع و بانگ چنگ
ای جفای تو، ز دولت خوبتر
و انتقام تو، ز جان محبوبتر
نار تو این است، نورت چون بود
ماتم این، تا خود که سورت چون بود
از حلاوتها که دارد جور تو
وز لطافت کس نیابد غور تو
نالم و ترسم که او باور کند
وز کرم آن جور را کمتر کند
عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد
بوالعجب من عاشق این هر دو ضد
https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar1/sh84/
۲) «أَمَّا السَّفينَةُ فَكانَتْ لِمَساكينَ …»
چگونه است که خضر آنان را مساکین میخواند ودر عینحال صاحب کشتی بودند؟
الف. چهبسا مقصود از «مسکین» «فقیر» نیست، بلکه کسی است که «بیچاره» است و در برابر مشکلی که پیش میآید راه خلاصی ندارد؛ چنانکه مثلا از رسول الله روایت شده است: مسکین است مسکین، مردی که همسری ندارد. (تنزيه الأنبياء ع، ص۸۶؛ متشابه القرآن، ج۱، ص۲۴۶)
ب. کسی که تنها راه درآمدش از راه کار روی یک کشتی کوچک باشد، حکایتش حکاین فرد فقیری است که فقط خانهای برای سکونت خود و خانوادهاش دارد، بویژه اگر در نظر بگیریم که چندین نفر با هم مالک کشتی بودند و چهبسا سهم هریک بتنهایی بسیار اندک میشد. (تنزيه الأنبياء ع، ص۸۶[۲۱]، متشابه القرآن، ج۱، ص۲۴۶[۲۲])
ج. …[۲۳]
۳) «أَمَّا السَّفينَةُ … فَأَرَدْتُ أَنْ أَعيبَها»
هر چند در آیات بعد تصریح میشود که تمام كارهای خضر به فرمان خدا بود، «ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي» (کهف/۸۲) امّا براى رعايت ادب، عيبدار ساختن كشتى را به خود نسبت داد. (تفسير نور، ج۷، ص۲۱۱)
۴) «وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفينَةٍ غَصْباً»
منظور از «وراء» که گفت «در ورای آنان پادشاهی بود که هر کشتی [بیعیب و نقصی] را به غصب میگرفت» چیست؟
الف. «وراء» صرفا به معنای پشت سر نیست، بلکه عرب آن را به معنای «پیش رو» هم به کار میبرد. (مجمع البيان، ج۶، ص۷۵۲)[۲۴] بویژه در جایی که چیزی باشد که هرچند در پیش روی انسان است اما انسان از آن غافل است. (الميزان، ج۱۳، ص۳۴۷)[۲۵]
ب. ممکن است «پشت سر» باشد، اما بدین جهت که:
ب.۱. آنها قرار است آن مسیر را برگردند و در برگشت با او مواجه میشوند. (مجمع البيان، ج۶، ص۷۵۲)[۲۶]
ب.۲. او پشت سر آنهاست به معنای این است که با سرعتی بیشتر از سرعت آنها در پی آنها میآید و به آنها خواهد رسید.
ج. …
۵) حکایت
عبدالله پسر زراره میگوید: یکبار امام صادق ع به من فرمود: به پدرت سلام مرا برسان و بگو: من از تو عیبجویی کردم، تا بدین وسیله از تو دفاع کنم؛ که همانا مردم و دشمن شتابان به سراغ هرکه ما او را به خود نزدیک کنیم و او را بستاییم میروند تا کسی را که ما دوستش داریم و به خود نزدیکش کردهایم بیازارند و او را به خاطر محبتی که ما به او داریم و نزدیکی او به ما مورد شماتت قرار دهند؛ و در عوض میستایند هرکسی را که ما عیبی در موردش مطرح کنیم، هرچند واقعا او را بستاییم!
بدین جهت است که من از تو عیبی گرفتم چرا که تو فردی هستی که به [دوستی با] ما و تمایلت به ما مشهوری و به همین جهت نزد مردم مورد شماتت واقع میشوی و دوستیات نسبت به ما و تمایلت به ما خوش ندارند؛ پس عیبی بر تو نهادم تا به خاطر عیب و نقصی که من بر تو مینهم تو را در کار دینداریت بستایند و از جانب ما بدین وسیله شر آنها از سر تو کم شود که خداوند عز و جل میفرماید «اما آن کشتی، از آنِ بیچارگانی بود که در دریا کار میکردند؛ پس خواستم آن را معیوب کنم، چرا که در ورای آنان پادشاهی بود که هر کشتی بیعیب و نقصی را به غصب میگرفت» و این از جانب خداوند نازل شده که آن بیعیب و نقص بود؛ به خدا سوگند معیوبش نکرد مگر برای اینکه از دست آن پادشاه سالم بماند و به دست او نابود نشود؛ در حالی که بیعیب و نقص بود و هیچ عیبی بدان نرسیده بود، پس این مَثَل را بفهم، رحمت خداوند بر تو باد! که همانا به خدا سوگند تو دوستداشتنیترین مردم نزد من هستی و دوستداشتنیترین اصحاب پدرم، زنده و مرده! همانا تو از بهترین کشتیهای آن دریای عظیم و موّاج هستی و ورای تو پادشاه ظالم و غاصبی هست که عبور هر کشتی سالمی را که میخواهد به دریای هدایت وارد شود انتظار میکشد تا آن را غاصبانه بگیرد و آن کشتی و اهل آن را به زور در تصرف خود درآورد؛ و رحمت خداوند بر تو باد در زندگیات و رحمت و رضوان خداوند بر تو باد در مرگت؛
دو پسرت حسن و حسین نامه تو را به من رساندند، خداوند آنان را در برگیرد و و به سلامت دارد و به خاطر صلاح و راستی پدرشان آنها را محافظت فرماید همان گونه که آن دو پسرک [در حکایت موسی ع و خضر] را حفظ کرد؛ پس امیدوارم از آنچه پدرم به تو دستور داد و من تو را بدان دستور میدهم دلتنگ نشوی؛
و ابوبصیر با مطلبی برخلاف آنچه به تو دستور دادم نزد تو آمد، به خدا سوگند به تو دستور ندادیم و به او دستور ندادیم مگر بر اساس امری که ما و شما را سزاست که بدان عمل کنیم[۲۷]؛ و برای همه این امور وجوه و معانیای مطابق با حق در کار است؛ و اگر به ما اذن داده شود به شما میآموختیم که حق در آن چیزی است که شما را بدان دستور دادیم؛ پس امور را به ما برگردانید [= به امر ما اعتماد کنید] و تسلیم ما باشید و بر احکام ما شکیبایی ورزید و بدان راضی باشید، و کسی که بین شما تفاوت گذاشت همان شبانی است که خداوند او را برای شبانیِ خلایقش قرار داده و او مصلحت و مفسده گوسفندانش را بهتر میشناسد، پس اگر خواست بین آنها جدایی میاندازد تا سالم بمانند سپس بین آنان جمع میکند تا ایمن بمانند از فساد و بیم دشمنشان در اموری که خداوند بدان اذن داده است و [خداوند] امنیت را از جایگاه آن میآورد و فرج به دست اوست؛ پس بر شما باد به تسلیم بودن و ارجاع [امور] به ما و انتظار امر ما و امر خودتان، و فرج ما و فرج خودتان؛ و اگر قائم ما قیام کند و متکلم ما سخن گوید …
رجال الكشي، ص۱۳۸-۱۴۱[۲۸]
این را در کانال نمی گذارم
۶) «أَمَّا السَّفينَةُ فَكانَتْ لِمَساكينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفينَةٍ غَصْباً»
چرا با اینکه هدف از معیوب ساختن کشتی، جلوگیری از غصب پادشاه بوده، نگفت «در ورای آنها پادشاهی است که هر کشتی سالمی را به غصب میگیرد و به همین جهت من خواستم آن را معیوب کنم»؛ بلکه اول معیوب کردن را گفت بعد حکایت پادشاه را؟
الف. فإن قلت: قوله فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها مسبب عن خوف الغصب عليها فكان حقه أن يتأخر عن السبب، فلم قدّم عليه؟ قلت: النية به التأخير، و إنما قدم للعناية، و لأنّ خوف الغصب ليس هو السبب وحده، و لكن مع كونها للمساكين، فكان بمنزلة قولك: زيد ظنى مقيم. (الكشاف، ج۲، ص۷۴۱)
ب. …
[۱] . (الوراء) فَعَال، و لامُه همزة عند سيبويه و أبي علي الفارسي، و ياء عند العامّة. و هو من ظروف المكان بمعنى خلف و قُدَّام. و قد استعير للزمان في قوله: «إنّ ما تطلب وراءك»، يعني أن الذي تطلبُه من ليلة القدر يجيء بعد زمانك هذا.
[۲] . «وَ كانَ وَراءَهُمْ» أي و كان قدامهم … قال عباد بن صهيب: قدمت الكوفة لأسمع من إسماعيل بن أبي خالد فمررت بشيخ جالس فقلت يا شيخ كيف أمر إلى منزل إسماعيل بن أبي خالد فقال لي وراءك فقلت أرجع فقال أقول وراءك و ترجع فقلت أ ليس ورائي خلفي قال لا ثم قال حدثني عكرمة عن ابن عباس «وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً» قال و لو كان وراءهم لكانوا قد جاوزوه و لكن كان بين أيديهم
[۳] . و كون وَراءَهُمْ بمعنی أمامهم قول قتادة و أبي عبيد و ابن السكيت و الزجاج، و لا خلاف عند أهل اللغة أن وراء يجوز بمعنی قدام، و جاء في التنزيل و الشعر قال تعالی مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ و قال وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِيظٌ و قال وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ. و قال لبيد: (أليس ورائي إن تراخت منيتي / لزوم العصا يحني عليها الأصابع) و قال سوار بن المضرب السعدي: (أ يرجو بنو مروان سمعي و طاعتي / و قومي تميم و الفلاة ورائيا) و قال آخر: (أليس ورائي أن أدب علی العصا / فتأمن أعداء و تسأمني أهلي) و قال ابن عطية: و قوله وَراءَهُمْ عندي هو علی بابه، و ذلك أن هذه الألفاظ إنما تجيء يراعی بها الزمن، و الذي يأتي بعد هو الوراء و هو ما خلف، و ذلك بخلاف ما يظهر بادي الرأي، و تأمل هذه الألفاظ في مواضعها حيث وردت تجدها تطرد، فهذه الآية معناها أن هؤلاء و عملهم و سعيهم يأتي بعده في الزمن غصب هذا الملك، و من قرأ أمامهم أراد في المكان أي إنهم كانوا يسيرون إلی بلده و قوله تعالی في التوراة و الإنجيل. إنها بين يدي القرآن، مطرد علی ما قلناه في الزمن. و قوله مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ مطرد كما قلنا من مراعاة الزمن. و قول النبيّ صلّی اللّه عليه و سلّم: «الصلاة أمامك» يريد في المكان، و إلّا فكونهم في ذلك الوقت كان أمام الصلاة في الزمن. و تأمل هذه المقالة فإنها مريحة من شغب هذه الألفاظ و وقع لقتادة في كتب الطبري وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ. قال قتادة: أمامهم ألا تری أنه يقول مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ و هي من بين أيديهم، و هذا القول غير مستقيم و هذه هي العجة التي كان الحسن بن أبي الحسن يضج منها قاله الزجّاج. و يجوز أن كان رجوعهم في طريقهم علی الغاصب فكان وراءهم حقيقة انتهی. و هو كلام فيه تكثير و كأنه ينظر إلی ما قاله الفراء. قال الفراء: لا يجوز أن يقال للرجل بين يديك هو وراءك، إنما يجوز ذلك في المواقيت من الليالي و الأيام و الدهر تقول: وراءك برد شديد، و بين يديك برد شديد جاز الوجهان لأن البرد إذا لحقك صار من ورائك، و كأنك إذا بلغته صار بين يديك. قال: إنما جاز هذا في اللغة لأن ما بين يديك و ما قدامك إذا تواری عنك فقد صار وراءك. و قال أبو علي: إنما جاز استعمال وراء بمعنی أمام علی الاتساع لأنها جهة مقابلة لجهة فكانت كل واحدة من الجهتين وراء الأخری إذا لم يرد معنی المواجهة، و يجوز ذلك في الأجرام التي لا وجه لها مثل حجرين متقابلين كل واحد منهما وراء الآخر، و أكثر أهل اللغة علی أن وراء من الأضداد. انتهی.
[۴] . و الوراء و الخلف واحد و هو نقيض جهة القدام و يستعمل وراء بمعنی القدام أيضا علی الاتساع لأنها جهة مقابلة لجهة فكان كل واحد من الجهتين وراء الأخری قال الشاعر: (أ ترجو بنو مروان سمعي و طاعتي / و قومي تميم و الفلاة ورائيا) و قال لبيد: (أ ليس ورائي إن تراخت منيتي / لزوم العصا تحنو عليها الأصابع) و قال الفراء: يجوز ذلك في الزمان دون الأجسام قال علي بن عيسی و غيره: و يجوز في الأجسام التي لا وجه لها كحجرين متقابلين كل واحد منهما وراء الآخر
[۵] . وراء بمعنى الخلف و هو الظرف المقابل للظرف الآخر الذي يواجهه الإنسان و يسمى قدام و أمام لكن ربما يطلق على الظرف الذي يغفل عنه الإنسان و فيه من يريده بسوء أو مكروه و إن كان قدامه أو فيه ما يعرض عنه الإنسان أو فيه ما يشغل الإنسان بنفسه عن غيره كأن الإنسان ولى وجهه إلى جهة تخالف جهته قال تعالى: «فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ» (مؤمنون/۷)، و قال: «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» (شورى/۵۱)، و قال: «وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ» (بروج/۲۰).
[۶] . و قرأ الجمهور: مساكين بتخفيف السين جمع مسكين. و قرأ عليّ كرم اللّه وجهه بتشديد السين جمع مسّاك جمع تصحيح. فقيل: المعنی ملاحين، و المساك الذي يمسك رجل السفينة و كل منهم يصلح لذلك. و قيل: المساكون دبغة المسوك و هي الجلود واحدها مسك، (البحر المحيط، ج۷، ص۲۱۲)
و قرأ الجمهور وَراءَهُمْ و هو لفظ يطلق علی الخلف و علی الأمام، و معناه هنا أمامهم.و كذا قرأ ابن عباس و ابن جبير. (البحر المحيط، ج۷، ص۲۱۳-۲۱۴)
[۷] . حَدَّثَنَا الحُمَيْدِيُّ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ دِينَارٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي سَعِيدُ بْنُ جُبَيْرٍ، قَالَ: … فَكَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ يَقْرَأُ (وَكَانَ أَمَامَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ صَالِحَةٍ غَصْبًا) وَكَانَ يَقْرَأُ: (وَأَمَّا الغُلاَمُ فَكَانَ كَافِرًا وَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ)
[۸] . حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مُحَمَّدٍ النَّاقِدُ، وَإِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْحَنْظَلِيُّ، وَعُبَيْدُ اللهِ بْنُ سَعِيدٍ، وَمُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَرَ الْمَكِّيُّ، كُلُّهُمْ عَنِ ابْنِ عُيَيْنَةَ، وَاللَّفْظُ لِابْنِ أَبِي عُمَرَ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ بْنُ عُيَيْنَةَ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ دِينَارٍ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، قُلْتُ لِابْنِ عَبَّاسٍ: … قَالَ سَعِيدُ بْنُ جُبَيْرٍ: وَكَانَ يَقْرَأُ: «وَكَانَ أَمَامَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ صَالِحَةٍ غَصْبًا» وَكَانَ يَقْرَأُ: «وَأَمَّا الْغُلَامُ فَكَانَ كَافِرًا»
[۹] . أَخْبَرَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْمُسْتَمِرِّ، حَدَّثَنَا الصَّلْتُ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا مَسْلَمَةُ بْنُ عَلْقَمَةَ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِي هِنْدٍ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُبَيْدٍ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: … وَفِي قِرَاءَةِ أُبَيٍّ: يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ صَالِحَةٍ غَصْبًا
[۱۰] . و قيل في قراءة أبيّ و عبد اللّه كل سفينة صالحة.
[۱۱] . قال سعيد بن جبير كان ابن عباس يقرأ و كان أمامهم ملك يأخذ كل سفينة صالحة غصبا و كان يقرأ و أما الغلام فكان كافرا و كان أبواه مؤمنين رواه البخاري و مسلم في الصحيحين و روی أصحابنا عن أبي عبد الله (ع) أيضا أنه كان يقرأ كل سفينة صالحة غصبا و روي ذلك أيضا عن أبي جعفر قال و هي قراءة أمير المؤمنين (ع)
[۱۲] . عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَنَّهُ كَانَ يَقْرَأُ وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَعْنِي أَمَامَهُمْ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ صَالِحَةٍ غَصْباً.
[۱۳] . حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ بِلَالٍ عَنْ يُونُسَ قَالَ: اخْتَلَفَ يُونُسُ وَ هِشَامُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فی … فَكَتَبُوا ذَلِكَ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع يَسْأَلُونَهُ عَنْ ذَلِكَ فَكَتَبَ فِي الْجَوَابِ: … «وَ كانَ وَراءَهُمْ» أَيْ وَرَاءَ السَّفِينَةِ «مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ صَالِحَةٍ غَصْباً» كَذَا نَزَلَتْ.
[۱۴] . در آنجا دو حدیث آمده که یکی از آنها را در پاورقی اول جلسه ۴۶۶ آوردیم: http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-20/
دومینش چنین است:
وَ رَوَى مُسْلِمٌ «۶» وَ التِّرْمِذِيُّ «۷» وَ أَبِي دَاوُدَ «۸» وَ النَّسَائِيُّ «۹» فِي صِحَاحِهِمْ وَ أَوْرَدَهُ فِي الْمِشْكَاةِ «۱۰» وَ فِي جَامِعِ الْأُصُولِ «۱۱» عَنْ أُبَيِّ بْنِ كَعْبٍ، قَالَ: كُنْتُ فِي الْمَسْجِدِ فَدَخَلَ رَجُلٌ يُصَلِّي فَقَرَأَ قِرَاءَةً أَنْكَرْتُهَا، ثُمَّ دَخَلَ رَجُلٌ آخَرُ فَقَرَأَ قِرَاءَةً سِوَى قِرَاءَةِ صَاحِبِهِ، فَلَمَّا قَضَيْتُ الصَّلَاةَ دَخَلْنَا جَمِيعاً عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ، فَقُلْتُ: إِنَّ هَذَا قَرَأَ قِرَاءَةً أَنْكَرْتُهَا عَلَيْهِ، فَدَخَلَ آخَرُ فَقَرَأَ سِوَى قِرَاءَةِ صَاحِبِهِ، فَأَمَرَهُمَا النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ فَقَرَءَا فَحَسَّنَ شَأْنَهُمَا فَسُقِطَ فِي نَفْسِي مِنَ التَّكْذِيبِ وَ لَا إِذْ كُنْتُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ فَلَمَّا رَأَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ مَا قَدْ غَشِيَنِي، ضَرَبَ فِي صَدْرِي فَفِضْتُ عَرَقاً، وَ كَأَنَّمَا أَنْظُرُ إِلَى اللَّهِ فَرَقاً. فَقَالَ لِي: يَا أُبَيُّ! أُرْسِلَ إِلَيَّ أَنْ أَقْرَأَ الْقُرْآنَ عَلَى حَرْفٍ، فَرَدَدْتُ إِلَيْهِ:أَنْ هَوِّنْ عَلَى أُمَّتِي، فَرَدَّ إِلَيَّ الثَّانِيَةَ: اقْرَأْهُ عَلَى حَرْفَيْنِ، فَرَدَدْتُ إِلَيْهِ: أَنْ هَوِّنْ عَلَى أُمَّتِي، فَرَدَّ إِلَيَّ الثَّالِثَةَ: اقْرَأْهُ «۸» عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ، وَ لَكَ بِكُلِّ رَدَّةٍ رَدَدْتُكَهَا مَسْأَلَةٌ تَسْأَلُنِيهَا، فَقَالَ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِأُمَّتِي، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِأُمَّتِي، وَ أَخَّرْتُ الثَّالِثَةَ لِيَوْمٍ يَرْغَبُ إِلَيَّ الْخَلْقُ كُلُّهُمْ حَتَّى إِبْرَاهِيمُ عَلَيْهِ السَّلَامُ.
__________________________________________________
(۶) صحيح مسلم ۱- ۲۲۵ كتاب الصّلاة باب بيان أنّ القرآن نزل على سبعة أحرف حديث ۸۲۰.
(۷) صحيح التّرمذيّ، كتاب القراءات باب ما جاء أنّ القرآن أنزل على سبعة أحرف حديث ۲۹۴۵، و قال: و إسناده حسن.
(۸) كذا، و الظّاهر: أبو داود، انظر: سنن أبي داود كتاب الصّلاة باب أنزل القرآن على سبعة أحرف حديث ۱۴۷۷ و ۱۴۷۸.
(۹) سنن النّسائيّ كتاب الصّلاة باب جامع ما جاء في القرآن ۲- ۱۵۲- ۱۵۴.
(۱۰) مشكاة المصابيح ۱- ۶۸۰ حديث ۲۲۱۳ باختلاف يسير عمّا هنا.
(۱۱) جامع الأصول ۲- ۴۷۹- ۴۸۰ حديث ۴۹۰.
[۱۵] . در کتب شیعه هم در كشف الغمة في معرفة الأئمة (اربلی م۶۹۲)، ج۱، ص۳۱۹ و كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام، (علامه حلی) ص۳۷۷ چنین آمده است:” عَنْ زِرٌّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: كُنَّا نَقْرَأُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ أَنَّ عَلِيّاً مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ.
[۱۶] . وی اسم ابنشنبوذ را نمیآورد؛ اما این مطلب را از کتاب ابنالانباری نقل میکند که کتابش را برای «رد کسی که برخلاف مصحف عثمان قرائت می کرده» تالیف کرده است. و دیگران تصریح کرده اند که ابنالانباری این کتابش را در رد ابنشنبوذ نوشته است (تاریخ بغداد، ج۲، ص۱۰۳؛ البدایه و النهایه، ج۱۱ ص۲۲۰ و ۱۹۴) درباره آیه اخیر در جلسه ۲۸۰ قبلا توضیح داده شد: http://yekaye.ir/al-hegr-15-41/
[۱۷] . أَخْبَرَنِي إبراهيم بن مخلد فيما أذن أن أرويه عنه، قَالَ: أخبرنا إسماعيل بن علي الخطبي في كتاب ” التاريخ “، قَالَ: اشتهر ببغداد أمر رجل يعرف بابن شنبوذ، يقرئ الناس ويقرأ في المحراب بحروف يخالف فيها المصحف، مما يروى، عن عبد الله بن مسعود، وأبي بن كعب، وغيرهما مما كان يقرأ به قبل جمع المصحف الذي جمعه عثمان بن عفان، ويتبع الشواذ فيقرأ بها، … فصنف أبو بكر ابن الأنباري وغيره كتبا في الرد عليه. ويجادل، حتى عظم أمره وفحش، وأنكره الناس. فوجه السلطان فقبض عليه يوم السبت لست خلون من ربيع الآخر سنة ثلاث وعشرين وثلاث مائة، وحمل إلى دار الوزير محمد بن علي، يعني: ابن مقلة، وأحضر القضاة والفقهاء والقراء وناظره، يعني: الوزير، بحضرتهم، فأقام على ما ذكر عنه ونصره، واستنزله الوزير عن ذلك فأبى أن ينزل عنه، أو يرجع عما يقرأ به من هذه الشواذ المنكرة التي تزيد على المصحف وتخالفه، فأنكر ذلك جميع من حضر المجلس، وأشاروا بعقوبته ومعاملته بما يضطره إلى الرجوع. فأمر بتجريده وإقامته بين الهنبازين وضربه بالدرة على قفاه، فضرب نحو العشرة ضربا شديدا فلم يصبر، واستغاث وأذعن بالرجوع والتوبة فَخُلِّيَ عنه، وأعيدت عليه ثيابه، واستتيب، وكتب عليه كتاب بتوبته، وأخذ فيه خطه بالتوبة.
[۱۸] . وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً كَانَ بَيْنَهُمَا وَ بَيْنَ هَذَا الْأَبِ الصَّالِحِ سَبْعُونَ أَباً فَحَفِظَهُمَا اللَّهُ بِصَلَاحِهِ
[۱۹] . ثُمَّ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع إِنَّ أَمْرَ اللَّهِ تَعَالَی ذِکرهُ لَا يُحْمَلُ عَلَی الْمَقَايِيسِ وَ مَنْ حَمَلَ أَمْرَ اللَّهِ عَلَی الْمَقَايِيسِ هَلَكَ وَ أَهْلَكَ إِنَّ أَوَّلَ مَعْصِيَةٍ ظَهَرَتِ الْأَنَانِيَّةُ عَنْ إِبْلِيسَ اللَّعِينِ حِينَ أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَی ذِکرهُ مَلَائِكَتَهُ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَسَجَدُوا وَ أَبَی إِبْلِيسُ اللَّعِينُ أَنْ يَسْجُدَ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ ما مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ فَكَانَ أَوَّلُ كُفْرِهِ قَوْلَهُ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ ثُمَّ قِيَاسَهُ بِقَوْلِهِ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ فَطَرَدَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ جِوَارِهِ وَ لَعَنَهُ وَ سَمَّاهُ رَجِيماً وَ أَقْسَمَ بِعِزَّتِهِ لَا يَقِيسُ أَحَدٌ فِي دِينِهِ إِلَّا قَرَنَهُ مَعَ عَدُوِّهِ إِبْلِيسَ فِي أَسْفَلِ دَرَكٍ مِنَ النَّارِ.
[۲۰] . پایان عبارت مجمع اندکی متفاوت است: روي عن النبي ص أنه قال لَيْسَ الْمِسْكِينُ الَّذِي تَرُدُّهُ الْأَكِلَةُ وَ الْأَكْلَتَانِ وَ التَّمْرَةُ وَ التَّمْرَتَانِ وَ لَكِنَّ الْمِسْكِينَ الَّذِي لَا يَجِدُ غِنیا فَيُعِينُهُ وَ لَا يَسْأَلُ النَّاسَ إِلْحَافاً. شَيْئاً وَ لَا يُفْطَنُ بِهِ فَيُتَصَدَّقَ عَلَيْهِ.
[۲۱] . فإن قيل فما معنی قوله تعالی أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ و السفينة البحرية تساوي المال الجزيل فكيف يسمی مالكها بأنه مسكين و المسكين عند قوم شر من الفقير … قلنا أما قوله لِمَساكِينَ ففيه أوجه منها أنه لم يعن بوصفهم بالمسكنة الفقر و إنما أراد عدم الناصر و انقطاع الحيلة كما يقال لمن له عدو يظلمه و يهضمه إنه مسكين و مستضعف و إن كان كثير المال واسع الحال و يجري هذا المجری ما روي عنه ع: مسكين مسكين رجل لا زوجة له. و إنما أراد وصفه بالعجز و قلة الحيلة و إن كان ذا مال واسع و وجه آخر و هو أن السفينة الواحدة البحرية التي لا يتعيش إلا بها و لا يقدر علی التكسب إلا من جهتها كالدار التي يسكنها الفقير هو و عياله و لا يجد سواها فهو مضطر إليها و منقطع الحيلة إلا منها فإذا انضاف إلی ذلك أن يشاركه جماعة في السفينة حتی يكون له منها الجزء اليسير كان أسوأ حالا و أظهر فقرا و وجه آخر أن لفظة المساكين قد قرئت بتشديد السين و فتح النون و إذا صحت هذه الرواية فالمراد بها البخلاء و قد سقط السؤال
[۲۲] . قوله سبحانه أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ إنما عنی بالمسكنة عدم الناصر كما يسمی من كان كثير المال واسع الحال مسكين و مستضعف-و قال النبي ع مسكين مسكين رجل لا زوجة له. ثم إن السفينة للبحري الذي لا يتعيش إلا بها كالدار التي يسكنها الفقير هو و عياله و لا يجد سواها فهو مضطر إليها فإن إنضاف إلی ذلك أن يشاركه جماعة في السفينة حتی يكون منها الجزء اليسير كان أظهر فقرا ثم إن لفظة المساكين قد قرئت بالتشديد و معناه البخلاء.
[۲۳] . در برخی از قرائتها به صورت «مسّاکین» قرائت شده که در این صورت معنایش افراد بخیل (تنزيه الأنبياء ع، ص۸۶، متشابه القرآن، ج۱، ص۲۴۶) ویا «ملاحان» (البحر المحيط، ج۷، ص۲۱۲) است که در هر دو صورت، صورت مساله منتفی می گردد.
[۲۴] . «وَ كانَ وَراءَهُمْ» أي و كان قدامهم … قال عباد بن صهيب: قدمت الكوفة لأسمع من إسماعيل بن أبي خالد فمررت بشيخ جالس فقلت يا شيخ كيف أمر إلى منزل إسماعيل بن أبي خالد فقال لي وراءك فقلت أرجع فقال أقول وراءك و ترجع فقلت أ ليس ورائي خلفي قال لا ثم قال حدثني عكرمة عن ابن عباس «وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً» قال و لو كان وراءهم لكانوا قد جاوزوه و لكن كان بين أيديهم
[۲۵] . وراء بمعنى الخلف و هو الظرف المقابل للظرف الآخر الذي يواجهه الإنسان و يسمى قدام و أمام لكن ربما يطلق على الظرف الذي يغفل عنه الإنسان و فيه من يريده بسوء أو مكروه و إن كان قدامه أو فيه ما يعرض عنه الإنسان أو فيه ما يشغل الإنسان بنفسه عن غيره كأن الإنسان ولى وجهه إلى جهة تخالف جهته قال تعالى: «فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ» (مؤمنون/۷)، و قال: «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» (شورى/۵۱)، و قال: «وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ» (بروج/۲۰).
[۲۶] . و قيل يحتمل أن الملك كان خلفهم و كان طريقهم في الرجوع عليه و لم يعلم به أصحاب السفينة و علم به الخضر (ع)
[۲۷] . گاه ائمه اطهار ع انجام احکام را به طور متفاوت به شیعیان میاموختند تا شیعیان کاملا یکسان با هم، و متفاوت با اهل سنت، عمل نکنند که شناسایی شوند، ظاهرا این عبارت امام ع ناظر به چنین دستوراتی است.
[۲۸] . حَدَّثَنِي حَمْدَوَيْهِ بْنُ نُصَيْرٍ، قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَی بْنِ عُبَيْدٍ، قَالَ حَدَّثَنِي يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ.
وَ مُحَمَّدُ بْنُ قُولَوَيْهِ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ، قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ حَدَّثَنِي هَارُونُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ وَ ابْنَيْهِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ، قَالَ، قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع):
اقْرَأْ مِنِّي عَلَی وَالِدِكَ السَّلَامَ، وَ قُلْ لَهُ إِنِّي إِنَّمَا أَعِيبُكَ دِفَاعاً مِنِّي عَنْكَ، فَإِنَّ النَّاسَ وَ الْعَدُوَّ يُسَارِعُونَ إِلَی كُلِّ مَنْ قَرَّبْنَاهُ وَ حَمِدْنَا مَكَانَهُ لِإِدْخَالِ الْأَذَی فِي مَنْ نُحِبُّهُ وَ نُقَرِّبُهُ، وَ يَرْمُونَهُ لِمَحَبَّتِنَا لَهُ وَ قُرْبِهِ وَ دُنُوِّهِ مِنَّا، وَ يَرَوْنَ إِدْخَالَ الْأَذَی عَلَيْهِ وَ قَتْلَهُ، وَ يَحْمَدُونَ كُلَّ مَنْ عِبْنَاهُ نَحْنُ وَ إِنْ نَحْمَدَ أَمْرَهُ، فَإِنَّمَا أَعِيبُكَ لِأَنَّكَ رَجُلٌ اشْتَهَرْتَ بِنَا وَ لِمَيْلِكَ إِلَيْنَا، وَ أَنْتَ فِي ذَلِكَ مَذْمُومٌ عِنْدَ النَّاسِ غَيْرُ مَحْمُودِ الْأَثَرِ لِمَوَدَّتِكَ لَنَا وَ بِمَيْلِكَ إِلَيْنَا، فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَعِيبَكَ لِيَحْمَدُوا أَمْرَكَ فِي الدِّينِ بِعَيْبِكَ وَ نَقْصِكَ، وَ يَكُونَ بِذَلِكَ مِنَّا دَافِعَ شَرِّهِمْ عَنْكَ، يَقُولُ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ: أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ صَالِحَةٍ غَصْباً، هَذَا التَّنْزِيلُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ صَالِحَة، لَا وَ اللَّهِ مَا عَابَهَا إِلَّا لِكَيْ تَسْلَمَ مِنَ الْمَلِكِ وَ لَا تَعْطَبَ عَلَی يَدَيْهِ وَ لَقَدْ كَانَتْ صَالِحَةً لَيْسَ لِلْعَيْبِ مِنْهَا مَسَاغٌ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ، فَافْهَمِ الْمثلَ يَرْحَمْكَ اللَّهُ فَإِنَّكَ وَ اللَّهِ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَيَّ وَ أَحَبُّ أَصْحَابِ أَبِي (ع) حَيّاً وَ مَيِّتاً، فَإِنَّكَ أَفْضَلُ سُفُنِ ذَلِكَ الْبَحْرِ الْقَمْقَامِ الزَّاخِرِ، وَ أَنَّ مِنْ وَرَائِكَ مَلَكاً ظَلُوماً غَصُوباً يَرْقُبُ عُبُورَ كُلِّ سَفِينَةٍ صَالِحَةٍ تَرِدُ مِنْ بَحْرِ الْهُدَی لِيَأْخُذَهَا غَصْباً ثُمَّ يَغْصِبَهَا وَ أَهْلَهَا، وَ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْكَ حَيّاً وَ رَحْمَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ عَلَيْكَ مَيِّتاً، وَ لَقَدْ أَدَّی إِلَيَّ ابْنَاكَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ رِسَالَتَكَ، حَاطَهُمَا اللَّهُ وَ كَلَأَهُمَا وَ رَعَاهُمَا وَ حَفِظَهُمَا بِصَلَاحِ أَبِيهِمَا كَمَا حَفِظَ الْغُلَامَيْنِ، فَلَا يَضِيقَنَّ صَدْرُكَ مِنَ الَّذِي أَمَرَكَ أَبِي (ع) وَ أَمَرْتُكَ بِهِ، وَ أَتَاكَ أَبُو بَصِيرٍ بِخِلَافِ الَّذِي أَمَرْنَاكَ بِهِ، فَلَا وَ اللَّهِ مَا أَمَرْنَاكَ وَ لَا أَمَرْنَاهُ إِلَّا بِأَمْرٍ وَسِعَنَا وَ وَسِعَكُمُ الْأَخْذُ بِهِ، وَ لِكُلِّ ذَلِكَ عِنْدَنَا تَصَارِيفُ وَ مَعَانٍ تُوَافِقُ الْحَقَّ، وَ لَوْ أَذِنَ لَنَا لَعَلِمْتُمْ أَنَّ الْحَقَّ فِي الَّذِي أَمَرْنَاكُمْ بِهِ، فَرَدُّوا إِلَيْنَا الْأَمْرَ وَ سَلِّمُوا لَنَا وَ اصْبِرُوا لِأَحْكَامِنَا وَ ارْضَوْا بِهَا، وَ الَّذِي فَرَّقَ بَيْنَكُمْ فَهُوَ رَاعِيكُمُ الَّذِي اسْتَرْعَاهُ اللَّهُ خَلْقَهُ، وَ هُوَ أَعْرَفُ بِمَصْلَحَةِ غَنَمِهِ فِي فَسَادِ أَمْرِهَا، فَإِنْ شَاءَ فَرَّقَ بَيْنَهَا لِتَسْلَمَ ثُمَّ يَجْمَعُ بَيْنَهَا لِتَأْمَنَ مِنْ فَسَادِهَا وَ خَوْفِ عَدُوِّهَا فِي آثَارِ مَا يَأْذَنُ اللَّهُ، وَ يَأْتِيهَا بِالْأَمْنِ مِنْ مَأْمَنِهِ وَ الْفَرَجِ مِنْ عِنْدِهِ، عَلَيْكُمْ بِالتَّسْلِيمِ وَ الرَّدِّ إِلَيْنَا وَ انْتِظَارِ أَمْرِنَا وَ أَمْرِكُمْ وَ فَرَجِنَا وَ فَرَجِكُمْ، وَ لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا وَ تَكَلَّمَ مُتَكَلِّمُنَا ثُمَّ اسْتَأْنَفَ بِكُمْ تَعْلِيمَ الْقُرْآنِ وَ شَرَائِعِ الدِّينِ وَ الْأَحْكَامِ وَ الْفَرَائِضِ كَمَا أَنْزَلَهُ اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ (ص) لَأَنْكَرَ أَهْلُ الْبَصَائِرِ فِيكُمْ ذَلِكَ الْيَوْمَ إِنْكَاراً شَدِيداً، ثُمَّ لَمْ تَسْتَقِيمُوا عَلَی دِينِ اللَّهِ وَ طَرِيقِهِ إِلَّا مِنْ تَحْتِ حَدِّ السَّيْفِ فَوْقَ رِقَابِكُمْ، إِنَّ النَّاسَ بَعْدَ نَبِيِّ اللَّهِ (ع) رَكِبَ اللَّهُ بِهِ سُنَّةَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ فَغَيَّرُوا وَ بَدَّلُوا وَ حَرَّفُوا وَ زَادُوا فِي دِينِ اللَّهِ وَ نَقَصُوا مِنْهُ، فَمَا مِنْ شَيْءٍ عَلَيْهِ النَّاسُ الْيَوْمَ إِلَّا وَ هُوَ مُنْحَرِفٌ عَمَّا نَزَلَ بِهِ الْوَحْيُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَأَجِبْ رَحِمَكَ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ تُدْعَی إِلَی حَيْثُ تُدْعَی، حَتَّی يَأْتِيَ مَنْ يَسْتَأْنِفُ بِكُمْ دِيْنَ اللَّهِ اسْتِئْنَافاً، وَ عَلَيْكَ بِالصَّلَاةِ السِّتَّةِ وَ الْأَرْبَعِينَ، وَ عَلَيْكَ بِالْحَجِّ أَنْ تُهِلَ بِالْإِفْرَادِ وَ تَنْوِيَ الْفَسْخَ إِذَا قَدِمْتَ مَكَّةَ وَ طُفْتَ وَ سَعَيْتَ فَسَخْتَ مَا أَهْلَلْتَ بِهِ وَ قَلَبْتَ الْحَجَّ عُمْرَةً أَحْلَلْتَ إِلَی يَوْمِ التَّرْوِيَةِ ثُمَّ اسْتَأْنِفِ الْإِهْلَالَ بِالْحَجِّ مُفْرِداً إِلَی مِنًی وَ تَشْهَدَ الْمَنَافِعَ بِعَرَفَاتٍ وَ الْمُزْدَلِفَةِ، فَكَذَلِكَ حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ هَكَذَا أَمَرَ أَصْحَابَهُ أَنْ يَفْعَلُوا: أَنْ يَفْسَخُوا مَا أَهَلُّوا بِهِ وَ يَقْلِبُوا الْحَجَّ عُمْرَةً، وَ إِنَّمَا أَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَلَی إِحْرَامِهِ لِلسَّوْقِ الَّذِي سَاقَ مَعَهُ، فَإِنَّ السَّائِقَ قَارِنٌ وَ الْقَارِنُ لَا يُحِلُّ حَتَّی يَبْلُغَ هَدْيُهُ مَحِلَّهُ، وَ مَحِلُّهُ الْمَنْحَرُ بِمِنًی، فَإِذَا بَلَغَ أَحَلَّ، فَهَذَا الَّذِي أَمَرْنَاكَ بِهِ حَجُّ الْمُتَمَتِّعِ فَالْزَمْ ذَلِكَ وَ لَا يَضِيقَنَّ صَدْرُكَ، وَ الَّذِي أَتَاكَ بِهِ أَبُو بَصِيرٍ مِنْ صَلَاةِ إِحْدَی وَ خَمْسِينَ، وَ الْإِهْلَالِ بِالتَّمَتُّعِ بِالْعُمْرَةِ إِلَی الْحَجِّ، وَ مَا أَمَرْنَا بِهِ مِنْ أَنْ يُهِلَّ بِالتَّمَتُّعِ، فَلِذَلِكَ عِنْدَنَا مَعَانٍ وَ تَصَارِيفُ كَذَلِكَ مَا يَسَعُنَا وَ يَسَعُكُمْ وَ لَا يُخَالِفُ شَيْءٌ مِنْهُ الْحَقَّ وَ لَا يُضَادُّهُ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ.
Visits: 79
بازتاب: یک آیه در روز - ۱۰۶۹) إِنَّ الَّذینَ ینادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَكْثَرُهُمْ لا یعْقِلُونَ
بازتاب: ۱۰۴) قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ | یک آیه در روز