۱۰۹۰) أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى

 ۵ – ۱۰ محرم ۱۴۴۵

ترجمه

اما کسی که بی‌نیازی ورزید [/ کسی که مستغنی است]،

نکات ادبی

اسْتَغْنى‏

ماده «غنی»[۱] وقتی به صورت کلمه و با الف مقصوره (غِنی) به کار می‌رود غالبا در معنای مال و ثروت است، و وقتی با الف ممدوده (غِناء) به کار می‌رود یک نوع صدای طرب‌انگیز است؛ و البته اگر با الف ممدوده به صورت مفتوح الغین ادا شود (غَناء) به معنای بی‌نیازی و کفایت است و از همان معنای اول است (كتاب العين، ج‏۴، ص۴۵۰[۲]). اگرچه ابن فارس نتوانسته معنای واحدی برای آن بیابد و در خصوص آن، از دو اصل (یکی در معنای «کفایت» و دوم این «صوت» خاص) سخن گفته (معجم المقاييس اللغة، ج‏۴، ص۳۹۷[۳])، اما برخی از اهل لغت این دومی را هم به آن اولی برگردانده‌اند؛ مثلا عسکری بر این باور است که چون همانند ثروت که نفس را بهره‌مند می‌سازد صوت غنایی هم بهره نفسانی به انسان می‌رساند چنین نامیده شده (الفروق فی اللغة، ص۱۶۹[۴])؛ یا حسن جبل بعد از اینکه توضیح داده که حرف «غ» برای یک نحوه تخلخل همراه با سستی به کار می‌رود و حرف «ن» بر یک امتداد لطیف در باطن دلالت دارد و حرف «ی» هم یک نحوه اتصال و امتداد را نشان می‌دهد و ترکیب اینها بر امتداد وجود چیزی لطیف به وفور در یک عرصه دلالت دارد، معنای محوری این ماده را «وجود کفایتی که یک عرصه‌ای را به نحو مطلوبی آباد می‌کند و امر آن را برپا می‌دارد»[۵] دانسته، چنانکه ثروت برای اغلب مردم چنین کارکردی دارد و یا مثال برپا ماندن در یک مکان، تعبیر « كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فيها» (اعراف/۹۲؛ هود/۶۸ و ۹۸) است (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۶۱۱)، بیان می‌کند وجه تسمیه صدای غناء هم این است که یک صوت دارای رخوت و مطلوبیتی است که به وسیله آن عرصه‌ای، یعنی حنجره) آباد می‌شود، برخلاف صداهای نتراشیده و نخراشیده که به حنجره فشار می‌آورد (همان، ص۱۶۱۳[۶]). مرحوم مصطفوی نیز که اصل معنای این ماده را به معنای عدم احتیاج و نقطه مقابل فقر می‌داند و اموری همچون کفایت و إجزاء‌و ثروتمندی را از مصادیق آن به حساب می‌آورد، با اینکه کاربرد این ماده در خصوص صدای غنایی را برگرفته از کلمه «عناه» در زبان عبری (که به معنای ترنم و نغمه و صوت دلرباست) می‌داند، اما اذعان دارد که تناسبی بین این ماده و معنای عربی‌اش هست، که البته آن تناسب را به نحوی تکلف‌آمیز این گونه بیان کرده که استغناء و احساس بی‌نیازی منجر به طغیان و خودنمایی و تجاوز از حد می‌شود که از زمره اینها بلند کردن صداست (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۷، ص۲۷۴-۲۷۵[۷])؛ و البته در قرآن کریم ظاهرا در همان معنای این صوت استفاده نشده است.

در خصوص کلمه «غِنى» برخی بر این باورند که این بر سه قسم است: یکی به معنای عدم هرگونه حاجت و نیاز است که فقط در مورد خدا به این معنا به کار می‌رود؛ دوم به معنای کم بودن نیازهای شخص است که مثلا در آیه «وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى»‏(لضحى/۸) در این معنا به کار رفته، و سوم به معنای فراوانی مال و ثروت متناسب با تنوع خود مردم است که در آیاتی همچون «وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ»‏ (نساء/۶)، «الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِياءُ» (توبة/۹۳)، «لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ» (آل عمران/۱۸۱)، «يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ‏» (بقرة/۲۷۳] به کار رفته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۱۵[۸]).

چنانکه بیان شد عمده استعمال خاص ان کلمه در معنای مال و ثروت است، اما تعبیر در مورد مستقر شدن در یک مکان هم به کار می‌رود: «كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فيها» (اعراف/۹۲ و هود/۶۸ و ۹۵) و در تفاوت تعبیر «أقام بالمكان» و «غني بالمكان» گفته‌اند که این دومی در اقامت کردنی به کار می‌رود که شخص با این اقامت کردنش دیگر نیازی به غیر ندارد، در حالی که در خود تعبیر «أقام بالمكان» این معنا نهفته نیست (الفروق فی اللغة، ص۳۰۳[۹]) و برخی هم این را این گونه توضیح داده‌اند که تعبیر « غَنِيَ في مكان كذا» در جایی به کار می‌رود که وی بقدری در آنجا اقامت کرده باشد که دیگر نیازمند کسی نباشد [و خودش اموراتش را بگذراند] (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۱۶[۱۰])؛ هرچند برخی هم این تعبیر به صورت منفی را به معنای مطلقِ نیست و نابود شدن چیزی دانسته و گفته‌اند «كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ» یعنی کانه اصلا چیزی نبوده است (كتاب العين، ج‏۴، ص۴۵۱[۱۱]).[۱۲]

کاربرد فعل ثلاثی مجرد این ماده در قرآن تنها در همین مصداق فوق (بحث بودن در یک مکان) است، اما در ابواب ثلاثی مجرد در دو باب افعال و استفعال به کار رفته است:

در باب افعال، «إِغْنَاء» به معنای چیزی یا کسی را غنی و بی‌نیاز کردن است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۱۶[۱۳]؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۷، ص۲۷۵[۱۴]). این ماده وقتی به باب افعال می‌رود اقتضای دو مفعول دارد:

یکی چیزی که متعلق نیاز است (نیاز به چه چیزی) که در بسیاری از موارد تعبیر «شیئاْ» آمده: (إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني‏ مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً، یونس/۳۶ و نجم/۲۸؛ إِذْ قالَ لِأَبيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْني‏ عَنْكَ شَيْئاً، مریم/۴۲؛ يَوْمَ لا يُغْني‏ مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً، دخان/۴۱؛ مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا يُغْني‏ عَنْهُمْ ما كَسَبُوا شَيْئاً، جاثیه/۱۰؛ يَوْمَ لا يُغْني‏ عَنْهُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً، طور/۴۶؛ فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئا، تحریم/۱۰) و یک مورد هم با حرف اضافه «من» آمده: «وَ لا يُغْنِي مِنَ اللَّهَبِ‏» (مرسلات/۳۱)؛ و در موارد فراوانی هم حذف شده است (وَ ما تُغْنِي الْآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ، یونس/۱۰۱؛ ما أَغْنى‏ عَنْهُ مالُهُ‏، مسد/۲)؛

و دوم کسی که قرار است نیازش را رفع کنند، و برخی در اینجا به نکته لطیفی تذکر داده‌اند و آن این است که تعبیر «إغناء» وقتی به خدا [یا کسانی که در امتداد خداوند نامشان آمده] نسبت داده شود به صورت مفعول بی‌واسطه به کار می‌رود، مانند: «إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ‏ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِه» (توبه/۷۴)، «وَ إِنْ يَتَفَرَّقا يُغْنِ اللَّهُ كُلاًّ مِنْ سَعَتِه» (نساء/۱۳۰)، «إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه» (نور/۳۲)، «وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه» (نور/۳۳)، «وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاء» (توبه/۲۸)؛ اما اگر فاعلش غیر خدا باشد، برای اشاره به شخصی که نیازی از او قرار است رفع شود از حرف «عن» استفاده می‌شود: «ما أَغْنى‏ عَنِّي مالِيَهْ‏» (حاقة/۲۸)، «لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً» (آل عمران/۱۰)، «ما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ‏» (شعراء/۲۰۷)، «لا تُغْنِ عَنِّي شَفاعَتُهُمْ‏» (يس/۲۳). در وجه آن گفته‌اند که چون خداوند قادر مطلق است غنی کردنی که انجام می‌دهد مطلق است و هیچ قید و شرطی ندارد؛ اما غیر خداوند اگر بتواند غنایی برای دیگران انجام دهد از جهت خاصی است؛ حرف «عن» دلالت بر یک نحوه صدور و خروج دارد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۷، ص۲۷۶[۱۵]). تنها مثال نقض قرآنی این سخن، تعبیر «لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنيهِ» (عبس/۳۷) است؛ که شاید وجه فوق در اینجا نیز توجیه داشته باشد؛ زیرا در این آيه «یغنیه» نه به معنای بی‌نیاز کردن و به غنی رساندن خویش، بلکه به معنای شدت گرفتاری به خویش است که وی را از هرگونه توجهی به غیر بی‌نیاز می‌کند.

اما وقتی به باب استفعال می‌رود برخی گفته‌اند «استغناء» به معنای «به بی‌نیازی رسیدن»‌ است (کتاب العین، ج۴، ص۴۵۰[۱۶]) و ظاهرا با توجه به باب استفعال، در اصل به معنای «طلب غنی و بی‌نیاز شدن» بوده، اما به خاطر کثرت استعمالش در خصوص «غنی» کم‌کم به معنای «بی‌نیازی» به کار رفته است (الفروق فی اللغة، ص۱۶۹)؛ و برخی کاربرد آن را در همین معنای «احساس بی‌نیازی کردن» را همچنان برقرار دانسته و از جمله آيه را به عنوان یکی از مصادیق آن برشمرده‌اند (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۶۱۲؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۷، ص۲۷۶[۱۷]) و به نظر می‌رسد اگرچه در برخی کاربردهای قرآنی ظهور آن در معنای «بی‌نیاز شدن» پررنگ است (مانند: وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى»، لیل/۸، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏، علق/۷)، اما برخی از کاربردهای دیگر نیز هست که ادعای فوق را تایید کند، مانند: «فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَميدٌ» (تغابن/۶).

این کلمه در وزن «فعیل» در معنای اسم فاعل (یا صفت مشبهه) نیز به کار رفته است که نقطه مقابل «فقیر» است:‌ «إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقيراً فَاللَّهُ أَوْلى‏ بِهِما» (نساء/۱۳۵)؛ که اگرچه هم به صورت مفرد (مانند آیه قبل) و هم به صورت جمع (مثلا: يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّف‏، بقره/۲۷۳؛ إِنَّمَا السَّبيلُ عَلَى الَّذينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِياءُ، توبه/۹۳) در قرآن در خصوص انسانها به کار رفته، اما کاربرد آن در مورد خداوند که فراوان است: «و اللَّهُ غَنِيٌّ حَليمٌ» (بقره/۲۶۳)، «اللَّه غَنِيٌّ حَميدٌ» (بقره/۲۶۷؛ لقمان/۱۲؛ تغابن/۶)، «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ» (آل عمران/۹۷)، «فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَريمٌ« (نمل/۴۰)، «إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ» (زمر/۷)؛ و چنانکه برخی توضیح داده‌اند کاربرد حقیقی آن تنها شایسته خداوند است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۷، ص۲۷۶-۲۷۷[۱۸]).

کلمه «غِنی» به معنای مال و ثروت، به کلمات «جده» و «یسار» نزدیک است؛ در تفاوت اینها گفته‌اند استفاده شایع از کلمه «غنی» در مورد مال و ثروت است؛ اما منحصر در آن نیست و برای هر چیزی که بتواند نیازی از انسان را مرتفع کند به کار می‌رود؛ برخلاف «جدة» که تنها در مورد مال و ثروت به کار می‌رود؛ و فرق «یسار» با این دو در آن است که «یسار» آن مقدار مال و ثروتی است که یک زندگی مطلوب با آن میسر می‌شود و کثرت در آن شرط نیست (الفروق فی اللغة، ص۱۶۹[۱۹]).

ماده «غنی» و مشتقات آن ۷۳ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

شأن نزول

به توضیحاتی که درباره شأن نزول این آيات ذیل آیه ۱ بیان شد مراجعه کنید.[۲۰]

حدیث

ذیل آیه «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى: که خود را مستغنی دید» (علق/۷) (در جلسه ۳۵۴ http://yekaye.ir/al-alaq-96-7/) و آیه «وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی: و اما کسی که بخل ورزید و خود را بی‌نیاز شمرد» (لیل/۹) (در جلسه ۵۶۸ https://yekaye.ir/al-lail-92-8/) و آیه «وَ ما يُغْني‏ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی: و ثروتش چه نیازی را از او مرتفع سازد، چون نگونسار شود؟!» (لیل/۱۱) (در جلسه ۵۷۱ https://yekaye.ir/al-lail-92-11/) احادیث متعددی گذشت که اغلب آنها را می‌توان ذیل این آیه نیز در نظر گرفت. اما احادیث دیگر:

۱) از امام باقر ع روایت شده که درباره آیه «اما کسی که بی‌نیازی ورزید» (عبس/۵) فرمودند:

او کسی است که ترک‌کننده حق ما، و ضایع‌کننده آن چیزی است که خداوند از ولایت ما بر وی واجب کرده است.

شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام، ج‏۱، ص۲۳۹

[عن الحسين بن الحكم الحبري، باسناده، عن] عبد اللّه بن محمد بن عقيل، عن أبي جعفر عليه السّلام، إنه قال في قول اللّه تعالى: «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى‏»، قال:

هو التارك لحقنا، المضيع لما افترضه اللّه تعالى عليه من ولايتنا.

این حدیث ادامه‌ای دارد که ان شاء الله ذیل آیه ۷ خواهد آمد.

 

۲) الف. از امام صادق ع از پدرانشان روایت شده است که امیرالمومنین ع فرمودند:

مستی [دست کم] چهار گونه است: مستی شراب؛ و مستی مال و ثروت؛ و مستی خواب؛ و مستی حکمرانی.

معاني الأخبار، ص۳۶۵؛ الخصال، ج‏۲، ص۶۳۶[۲۱]؛ تحف العقول، ص۱۲۴

حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:

السُّكْرُ أَرْبَعُ سَكَرَاتٍ: سُكْرُ الشَّرَابِ وَ سُكْرُ الْمَالِ وَ سُكْرُ النَّوْمِ وَ سُكْرُ الْمُلْكِ.

ب. و باز از ایشان روایت شده که فرمودند:

سزاوار است که عاقل خود را از مستی مال و مستی قدرت و مستی علم و مستی حاصل از مدح شدن و مستی جوانی نگه دارد؛ که هر یک از اینها بادی خبیث دارد که عقل را سلب، و وقار را کم می‌کند.

عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص۵۵۲؛ تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۶۶

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:

يَنْبَغِي لِلْعَاقِلِ أَنْ يَحْتَرِسَ مِنْ سُكْرِ الْمَالِ وَ سُكْرِ الْقُدْرَةِ وَ سُكْرِ الْعِلْمِ وَ سُكْرِ الْمَدْحِ وَ سُكْرِ الشَّبَابِ؛ فَإِنَّ لِكُلِّ ذَلِكَ رِيحاً خَبِيثَةً تَسْلُبُ الْعَقْلَ وَ تَسْتَخِفُّ الْوَقَارَ.

ج. و باز از ایشان روایت شده که فرمودند:

از مستی ثروتمندی به خدا پناه ببرید که مستی آن دیر به هشیاری می‌انجامد.

تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۳۷۰

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:

اسْتَعِيذُوا بِاللَّهِ مِنْ سَكْرَةِ الْغِنَى فَإِنَّ لَهُ سَكْرَةً بَعِيدَةَ الْإِفَاقَة.

 

۳) الف. از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:

با غیرخداوند بی‌نیاز شدن، بزرگ‌ترین فقر و بدبختی است.

عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص۵۴؛ تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۳۷۰

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:

الْغِنَى بِغَيْرِ اللَّهِ أَعْظَمُ الْفَقْرِ وَ الشَّقَاءِ.

ب. و باز از ایشان روایت شده که فرمودند:

مغرور شدن به ثروت موجب گستاخی [= آمیزه‌ای از غرور و هوسرانی] می‌شود.

عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص۳۴۹؛ تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۳۷۰

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:

غُرُورُ الْغِنَى يُوجِبُ الْأَشَرَ.

ج. و باز از ایشان روایت شده که فرمودند:

بدترین اموال آن است که صاحب خویش را بی‌نیاز نکند.

عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص۲۹۳؛ تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۳۶۹

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:

شَرُّ الاموال ما لَمْ یُغْنِ عَنْ صاحِبِه.

 

۴) از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:

الف. حب مال دین را سست کرده، یقین را از بین می‌برد.

ب. هر که مال در چشم او ارزشمند شد بزرگان در نظر او خوار و بی‌مقدار می‌شوند.

ج. ثروت حاصل از مال هلاک می‌کند و به طغیان می‌کشاند و [همه چیز را] بر باد می‌دهد.

د. فراوانی اموال دل را فاسد می‌کند و گناه پدید می‌آورد [یا: موجب فراموش گناهان می‌شود].

تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۳۶۸

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:

الف. حُبُّ المالِ یُوهِنُ الدِّینَ و یُفْسِدُ الیَقینَ.

ب. مَنْ كَرُمَ عَلَيْهِ الْمَالُ هَانَتْ عَلَيْهِ الرِّجَالُ.

ج. ثَرْوَةُ الْمَالِ تُرْدِي وَ تُطْغِي وَ تَفْنَى.

د. كَثْرَةُ الْمَالِ تُفْسِدُ الْقُلُوبَ وَ تُنْشِئُ [يُنْسِي‏] الذُّنُوبَ.

درباره عبارت اخیر ظاهرا هر دو معنا می‌تواند درست باشد زیرا از امام صادق ع هم حدیث داریم که:

ه. … به خاطر پولداری غبطه کسی را نخور، زیرا با ثروت فراوان گناهان زیاد می‌شود به خاطر حقوق واجبی که برعهده انسان می‌آید…

الكافي، ج‏۲، ص۱۳۵

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ

[۲۲] وَ لَا تَغْبِطْ أَحَداً بِكَثْرَةِ الْمَالِ ،فَإِنَّ مَعَ كَثْرَةِ الْمَالِ تَكْثُرُ الذُّنُوبُ لِوَاجِبِ الْحُقُوق‏ …[۲۳]

و هم حدیث داریم که:

و. به خاطر ثروت فراوان خوشحال نشو … که همانا ثروت فراان گناهان را از یاد می‌برد…

الكافي، ج‏۲، ص۴۹۷

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

[۲۴] لَا تَفْرَحْ بِكَثْرَةِ الْمَالِ …[۲۵] فَإِنَّ كَثْرَةَ الْمَالِ تُنْسِي الذُّنُوبَ …[۲۶] .

 

۵) الف. هرکس مالی از غیر راه حلال به دست آورد، آن را در راه ناشایستی مصرف کند.

عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص۴۵۸؛ تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۳۵۵

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:

مَنْ يَكْتَسِبْ [اكْتَسَبَ] مَالًا مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ يَصْرِفْهُ فِي غَيْرِ حَقِّهِ.

ب. اندکی که کفایت کند، بهتر از فراوانی است که طغیان آورد.

عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص۳۷۱؛ تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۳۶۶

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:

قَلِيلٌ [/ یَسیرٌ] يَكْفِي خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ يُطْغِي.

 

۶) از امام سجاد ع روایت شده است:

رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله به شترچرانى گذر کرد و کسى را فرستاد تا ایشان را سیراب کند.

شتربان گفت: آنچه در پستان شتران است صبحانه قبیله است و آنچه در ظرف‌هاست شام آنهاست.

رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: خدایا مال و فرزندانش را زیاد کن.

سپس به گوسفندچرانى گذر کرد و کس فرستاد تا ایشان را سیراب کند.

چوپان گوسفندها را دوشید و به همراه هر چه در ظرف قبلا دوشیده بود در ظرف پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله ریخت و گوسفندى هم براى حضرت فرستاد و عرض کرد: این بود آنچه داشتیم، اگر دوست دارید که بر آن بیفزاییم می‌افزاییم.

رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: خدایا او را به قدر کفاف روزى ده.

یکى از اصحاب عرض کرد: یا رسول اللَّه! براى آنکه درخواستت را در کرد دعاى فرمودى که همه ما آن را دوست داریم، و براى کسى که حاجتت را روا کرد دعایى فرمودى که همه ما ناخوش داریم.

رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: آنچه کم باشد و کفایت کند، بهتر است از زیادى باشد و دل را مشغول دارد. بار خدایا به محمد و آل محمد ص به قدر کفاف روزى ده!

الكافي ، ج‏۲، ص۱۴۰-۱۴۱

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِيِّ رَفَعَهُ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ص قَالَ:

مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ ص بِرَاعِي إِبِلٍ، فَبَعَثَ‏ يَسْتَسْقِيهِ.‏ فَقَالَ: أَمَّا مَا فِي ضُرُوعِهَا فَصَبُوحُ الْحَيِ‏ وَ أَمَّا مَا فِي آنِيَتِنَا فَغَبُوقُهُمْ.

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: اللَّهُمَّ أَكْثِرْ مَالَهُ وَ وُلْدَهُ.

ثُمَّ مَرَّ بِرَاعِي غَنَمٍ، فَبَعَثَ إِلَيْهِ يَسْتَسْقِيهِ. فَحَلَبَ لَهُ مَا فِي ضُرُوعِهَا وَ أَكْفَأَ مَا فِي إِنَائِهِ فِي إِنَاءِرَسُولِ اللَّهِ ص، وَ بَعَثَ إِلَيْهِ بِشَاةٍ، وَ قَالَ: هَذَا مَا عِنْدَنَا؛ وَ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ نَزِيدَكَ زِدْنَاكَ.

قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: اللَّهُمَّ ارْزُقْهُ الْكَفَافَ.

فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! دَعَوْتَ لِلَّذِي رَدَّكَ بِدُعَاءٍ عَامَّتُنَا نُحِبُّهُ، وَ دَعَوْتَ لِلَّذِي أَسْعَفَكَ بِحَاجَتِكَ‏ بِدُعَاءٍ كُلُّنَا نَكْرَهُهُ.

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: إِنَّ مَا قَلَّ وَ كَفَى خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ وَ أَلْهَى.‏ اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْكَفَافَ.

 

۷) امیرالمومنین ع در خطبه‌ای فرمودند:

چگونه سرایی را توصیف کنم که آغازش سختی است و پایانش نابودی؛ در حلالش حساب است و در حرامش عقاب؛ کسی که در آن مستغنی شود به فتنه افتد و کسی که در آن نیازمند گردد غمگین شود…

نهج البلاغة، خطبه۸۲؛ تحف العقول، ص۲۰۱؛ عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص۱۴۶؛ تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۱۲۷

و من كلام له ع في ذم صفة الدنيا

مَا أَصِفُ مِنْ دَارٍ أَوَّلُهَا عَنَاءٌ وَ آخِرُهَا فَنَاءٌ؛ فِي حَلَالِهَا حِسَابٌ وَ فِي حَرَامِهَا عِقَابٌ؛ مَنِ اسْتَغْنَى فِيهَا فُتِنَ وَ مَنِ افْتَقَرَ فِيهَا حَزِنَ …[۲۷]

 

۸) الف. درفرازی از خطبه امیرالمومنین ع که هفت روز بعد از شهادت رسول الله ص ایراد کردند و به خطبه وسیله معروف است و فرازهایی از آن قبلا گذشت[۲۸] آمده است:

ای مردم! گنجی سودمندتر از علم نیست؛ … و زیبایی‌ای زیباتر از عقل نیست … و کسی که به رأی خویش مغرور شود گمراه گردد؛ و کسی که با عقل خویش استغنا ورزد [= احساس بی‌نیازی کند] بلغزد…

الكافي، ج‏۸، ص۱۹؛ تحف العقول، ص۹۳

خُطْبَةٌ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ هِيَ خُطْبَةُ الْوَسِيلَةِ

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عُكَايَةَ التَّمِيمِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ النَّضْرِ الْفِهْرِيِّ عَنْ أَبِي عَمْرٍو الْأَوْزَاعِيِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع … فَقَالَ: … إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع خَطَبَ النَّاسَ بِالْمَدِينَةِ بَعْدَ سَبْعَةِ أَيَّامٍ مِنْ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ ذَلِكَ حِينَ فَرَغَ مِنْ جَمْعِ الْقُرْآنِ وَ تَأْلِيفِهِ، فَقَال‏: …

أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَا كَنْزَ أَنْفَعُ مِنَ الْعِلْمِ …[۲۹] وَ لَا جَمَالَ أَزْيَنُ مِنَ الْعَقْلِ …[۳۰] وَ مَنْ أُعْجِبَ بِرَأْيِهِ ضَلَّ وَ مَنِ اسْتَغْنَى بِعَقْلِهِ زَل‏ …

دو فراز آخر حدیث فوق در ضمن وصیتی از امیرالمومنین ع به امام حسن ع (العدد القوية لدفع المخاوف اليومية، ص۳۵۹[۳۱]) یا به امام حسین ع (تحف العقول، ص۸۸[۳۲]) نیز آمده است؛ و آثار این دو اقدام اخیر در منبع زیر به صورت معکوس آمده است؛‌ یعنی:

ب. کسی که با عقل خویش استغنا ورزد [= احساس بی‌نیازی کند] گمراه گردد؛ و کسی که به رأی خویش استبداد ورزد بلغزد.

عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص۴۲۹؛ تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۳۴۷

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:

مَنِ اسْتَغْنَى بِعَقْلِهِ ضَلَّ و مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ زَلَّ.

تدبر

۱) «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى»

در نکات ادبی اشاره شد که کلمه «اسْتَغْنى‏» به معنای طلب بی‌نیازی کردن است که تدریجا در خصوص خود بی‌نیاز شدن (بویژه به لحاظ مالی، یعنی) و ثروتمند بودن و احساس بی‌نیازی کردن به کار رفته است. درباره اینکه مقصود از آن در این آیه چیست دیدگاههای مختلفی بیان شده است:

الف. کسی که در میان قوم خود جایگاهی دارد و به لحاظ مالی ثروتمند و مستغنی است (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۶۴[۳۳]).

تبصره: برخی از علمای اهل سنت که مخاطب این آیه را پیامبر ص قلمداد کرده‌اند با این معنا بشدت مخالف‌اند؛ زیرا می‌گویند زندگی پیامبر ص نشان می‌دهد که ایشان کسی نبوده است که فردی را به خاطر ثروتمند بودنش مورد احترام ویژه قرار دهد (مفاتيح الغيب، ج‏۳۱، ص۵۴[۳۴]). حق این است که اگر واقعا مخاطب این آیه را پیامبر ص بدانیم این تحلیل درست است؛ اما چنانکه قبلا توضیح داده شد نمی‌توان مخاطب را پیامبر ص دانست، زیرا به فرض که این آیه را توجیه کنیم، تطبیق آیات ۸ تا ۱۰ بر پیامبر که ناظر به بی‌اعتنایی نسبت به کسی است که دنبال هدایت است چگونه توجیه شود؟!

ب. کسی که خود را بی‌نیاز از خدا ویا هدایت شدن می‌بیند و احساس نیاز نمی‌کند که به پیامبر ص و دین الهی مراجعه کند (عطاء و کلبی، به نقل از مفاتيح الغيب، ج‏۳۱، ص۵۴[۳۵]).

تبصره: این معنا که در میان اهل سنت بسیار رواج دارد و البته معنای درستی هم هست، می‌تواند امتدادی برای زمان بعد از پیامبر ص نیز داشته باشد؛ یعنی اشاره به کسی که خود را از دین الهی بی‌نیاز می‌بیند، هم می‌تواند شامل کسانی باشد که نسبت به اصل نبوت و ارسال پیام الهی احساس بی‌نیازی می‌کنند، و هم ناظر به کسانی که نسبت به اصل امامت و مفسر حقیقی و معصوم وحی احساس بی‌نیازی می‌کنند؛ و مذمت این آیه همان طور که شامل گروه اول می‌شود شامل گروه دوم نیز هست (حدیث۱).

ج. می‌تواند تلفیقی از هر دو مطلب فوق باشد، یعنی کسی که به لحاظ مالی ثروتمند است و احساس بی‌نیازی می‌کند و لازمه‌اش یک نحوه ریاست و بزرگی در دیگران مردم و استکبار ورزیدن از پیروی حق است (الميزان، ج‏۲۰، ص۲۰۰[۳۶])؛ ‌یا به تعبیر دیگر، شخصی است که در اثر ثروت زياد، گرفتار غرور شده و به این جهت احساس می‌کند که نیازی به هدایت و شنیدن سخن حق ندارد (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۳۸۴[۳۷]؛ مفاتيح الغيب، ج‏۳۱، ص۵۴[۳۸]).

 

۲) «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى»

با توجه به اینکه جمله «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى‏» در مقام انتقاد است، می‌توان نتیجه گرفت:

احساس بى‏نيازى کردن محكوم است (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۳۸۴).

و از احادیث معلوم می‌شود که نه‌تنها احساس بی‌نیازی‌ای که به خاطر کثرت مال و ثروت برای شخص حاصل شود (احادیث ۲ تا ۶)، بلکه هر چیزی ما سوی الله که در انسان احساس بی‌نیازی رقم بزند مذموم (حدیث۳.الف) و فتنه‌ای برای انسان است (حدیث۷)، حتی اگر آن چیز عقل باشد (جالب است که امیرالمومنین ع در همان حدیثی که علم را بهترین گنج و عقل را بهترین زینت برشمرده، تذکر داده که همینها اگر احساس بی‌نیازی را در انسان رقم بزنند و انسان به علم و عقل خویش مغرور شود مایه هلاکتند، حدیث۸).

 

 


[۱] . این ماده قبلا در جلسه ۳۵۴ http://yekaye.ir/al-alaq-96-7/  تا حدودی بحث شده بود و اکنون تکمیل شد.

[۲] . الغِنَى، مقصور، في المال. و اسْتَغْنَى الرجلُ: أصاب غِنىً. و الغُنْيَةُ: اسم من الاستغناء، تَغَنَّى على معنى استغنى. و الغِنَاءُ، ممدود، في الصوت. و غَنَّى يُغَنِّي أُغْنِيَّةً و غِنَاءً. و الغَنَاءُ: الاستغناء و الكفاية. و رجل مُغْنٍ، أي: مجزى‏ء. و قد غَنِيَ عنه فهو غَانٍ، قال طرفة: متى تأتني أصبحك كأسا روية / و إن كنت عنها ذا غِنىً فَاغْنَ و ازدد» و يروى: غانيا. و الغَنِيُّ: ذو الوفر. و غَنِيَ القومُ في المحلة: طال مقامهم فيها …. و الغَانِيَةُ: الشابة المتزوجة. يقال: غَنِيَتْ بزوجها، و يقال: غَنِيَتْ بجمالها عن الزينة، [و جمعها: غَوَانٍ‏]

[۳] . الغين و النون و الحرف المعتل أصلانِ صحيحان، أحدُهما يدلُّ على الكِفاية، و الآخر صوت. فالأوّل الغِنى فى المال. يقال: غَنِىَ يَغْنَى غِنًى. و الغَنَاء بفتح الغَين مع المدّ: الكِفَاية. يقال: لا يُغْنِى فلانٌ غَنَاءَ فلانٍ، أى لا يَكفِى كِفايَتَه. و غَنِىَ عن كذا فهو غانٍ. و غَنِىَ القومُ فى دارهم: أقاموا، كأنَّهُم اسْتَغْنَوْا بها، و مَغَانيهم: مَنازِلُهم. و الغانية: المرأة. قال قومٌ: معناه أنها استغنَتْ بمنزلِ أبويها. و قال آخرون: استغنَتْ ببعلها. و يقال استغْنَتْ بجمالها عن لُبْسٍ الحلْى. قال الأعشى: «و لكنْ لا يَصِيد إذا رماها / و لا تُصْطادُ غانيةٌ كَنُودُ» و الغُنْيَانُ: الغِنَى. قال قيس:أجَدَّ بعَمْرَة غُنيانُها / فتَهْجُرَ أم شانُنا شَانُها» و يقال: تغَنَّيْتُ بكذا، و تغَانيتُ به، إذا أنت استغنيت به. قال الأعشى: «و كنت امرأً زَمَناً بالعِراقِ / عَفِيف المُنَاخِ طويل التغَنّ» و قال فى التَّغانى: «كلانا غنِىٌّ عن أخيه حَيَاتَهُ / و نحنُ إذا مِتنا أشدُّ تَغَانِيا» و الأصل الآخر: الغِناء من الصَّوت. و الأغْنِيَة اللون من الغِنَاء.

[۴] . و الغناء ممدودا من الصوت لامتاعه النفس كإمتاع الغنى، و المغاني المنازل للاستغناء بها في نزولها.

, وجود الکفاية مما یعمر الحیّز بطیبه و یقیم أمره.

[۶] . اما الغناء: الصوت المعروف فهو من الاصل علی انه صوت رخیم (أی طیب مناسب) یعمر به حیز یظهر بالاراده و هو الحنجرة. و یبرز مناسبته فی حیزه أن من الاصوات ما هو منکر.

[۷] . و التحقيق أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو ما يقابل الفقر، أى عدم الاحتياج. و من مصاديقه الكفاية، و الإجزاء، و التموّل…. و أمّا الصوت و التَّغَنِّي: فهو مأخوذ من اللغة العبريّة، من مادّة عناه‏ قع- (عاناه) غنّى، ترنّم. (عنوت) نغم، صوت. مع وجود تناسب بين المفهومين، فانّ الاستغناء يوجب التظاهر و الطغيان و التجاوز عن الحدّ، و منه رفع الصوت.

[۸] . الْغِنَى يقال على ضروب: أحدها: عدم الحاجات، و ليس ذلك إلا للّه تعالى، و هو المذكور في قوله: إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ [الحج/ ۶۴]، أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ [فاطر/ ۱۵]، الثاني: قلّة الحاجات، و هو المشار إليه بقوله: وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى‏ [الضحى/ ۸]، و ذلك هو المذكور في‏ قَوْلِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: «الْغِنَى غِنَى النَّفْسِ». و الثالث: كثرة القنيّات (اموال اندوخته‌شده) بحسب ضروب الناس كقوله: وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ‏ [النساء/ ۶]، الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِياءُ [التوبة/ ۹۳]، لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ [آل عمران/ ۱۸۱]، قالوا ذلك حيث سمعوا: مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً»، و قوله: يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ‏ [البقرة/ ۲۷۳]، أي: لهم غنى النّفس، و يحسبهم الجاهل أن لهم القنيّات لما يرون فيهم من التّعفّف و التّلطّف، و على هذا قَوْلُهُ عَلَيْهِ‏السَّلَامُ لِمُعَاذٍ: «خُذْ مِنْ أَغْنِيَائِهِمْ وَ رُدَّ فِي فُقَرَائِهِمْ» و هذا المعنى هو المعنيّ بقول الشاعر: «قد يكثر المال و الإنسان مفتقر»

[۹] . (الفرق) بين أقام بالمكان و غني بالمكان، أن معنى قولك غني بالمكان يغني غنيا، أنه أقام به اقامة مستغن به عن غيره، و ليس في الاقامة هذا المعنى.

[۱۰] . و غَنِيَ في مكان كذا: إذا طال مقامه فيه مستغنيا به عن غيره بغنى، قال: كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا [الأعراف/ ۹۲]. و الْمَغْنَى يقال للمصدر و للمكان، و غَنَّى أُغْنِيَةً و غِنَاءً.

[۱۱] . و تقول للشي‏ء إذا فني: كأن لم يَغْنَ بالأمس، أي: كأن لم يكن.

[۱۲] . مرحوم مصطفوی توضیحی برای این کاربرد داده که اصلا پذیرفتنی به نظر نمی‌رسد:

و التحقيق أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو ما يقابل الفقر، أى عدم الاحتياج. ….و هكذا يطلق المَغْنَى على المكان: لأنّ المكان يستر حاجة الإنسان و فقره. فَجَعَلْناها حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ- ۱۰/ ۲۴. الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا- ۷/ ۹۲. فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها- ۱۱/ ۶۸ ضمير التأنيث يرجع الى الدار و الأرض. و الحصد أخذ المحصول و قطعه، و الحصيد: ما يتحقّق فيه الأخذ و يتّصف بكونه ذا حصد.و غنَاءُ الأرض: فقدان الحاجة و النقص فيها و تماميّتها من جميع الجهات من موقعيّة و هواء و ماء وضوء و إنبات و أشجار و أثمار.و غنَاؤُهُمْ في ديارهم في الآيتين: عبارة عن سعة معيشتهم فيها و استغنائهم في حياتهم الدنيا من جميع الجهات (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۷، ص۲۷۴-۲۷۵).

[۱۳] . و يقال: أَغْنَانِي كذا، و أَغْنَى عنه كذا: إذا كفاه. قال تعالى: «ما أَغْنى‏ عَنِّي مالِيَهْ‏» (حاقة/۲۸)، «ما أَغْنى‏ عَنْهُ مالُهُ‏» (مسد/۲)، «لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً» (آل عمران/۱۰)، «ما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ‏» (شعراء/۲۰۷)، «لا تُغْنِ عَنِّي شَفاعَتُهُمْ‏ [يس/۲۳)، «وَ لا يُغْنِي مِنَ اللَّهَبِ‏» (مرسلات/۳۱). و الْغَانِيَةُ: الْمُسْتَغْنِيَةُ بزوجها عن الزّينة، و قيل: الْمُسْتَغْنِيَةُ بحسنها عن التّزيّن.

… و قيل: تَغَنَّى بمعنى استغنى و حمل قَوْلُهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ: «… مَنْ لَمْ يَتَغَنَّ بِالْقُرْآنِ» على ذلك.

[۱۴] . و الإِغْنَاءُ: جعل شي‏ء غنيّا و ذا غناء، كما في:. فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ- ۱۵/ ۸۴. ما أَغْنى‏ عَنِّي مالِيَهْ‏- ۶۹/ ۲۸. فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ‏- ۱۱/ ۱۰۱. وَ ما تُغْنِي الْآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ‏- ۱۰/ ۱۰۱. وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِ‏- ۵۳/ ۲۸. حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ‏- ۲۴/ ۳۳. فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ‏- ۱۴/ ۲۱ أى لا توجب المال و الكسب و الآلهة و الظنّ و الناس و الآيات ان يكونوا ذات غناء ترفع حاجاتهم و تدفع فقرهم، حتّى يكتفوا بها عن غيرها.فانّ هذه الأمور ممّا يتعلّق بالمادّة و الحياة الدنيويّة، و هو ينتفي بانتفاء البدن و موته، فلا تنفع في الحياة الاخرويّة بوجه.و لا ينفع فيها إلّا ما يتعلّق بالروحانيّة و ما كان للّه و في اللّه، فانّه تعالى‏ مالك يوم الدين، يعطى من فضله من يشاء بما يشاء.

[۱۵] . ثمّ إنّ الإِغْنَاءَ إذا أضيف الى غير اللّه تعالى: يستعمل بحرف عن. و أمّا إذا نسب الى اللّه المتعال: يستعمل بلا واسطة حرف و مطلقا، و كما في:. يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ‏. إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ‏. يُغْنِ اللَّهُ كُلًّا مِنْ سَعَتِهِ‏. فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ‏- ۹/ ۲۸ فانّ إِغْنَاءَ اللّه تعالى مطلق و يتعلّق بذات الشي‏ء بطور مطلق من دون خصوصيّة و قيد و حدّ، و هو القادر المطلق يفعل ما يشاء كيف يشاء. و أمّا غيره تعالى أيّاما كان: فهو يغنى في جهة خاصّة به و في محدودة عمله و تأثيره و قدرته. و حرف عن يدلّ على الصدور و الخروج.فغيره تعالى و ان كان نافعا و مفيدا و مغنيا في الحياة الدنيا في جهة خارجة عن مطلق الذات و في محدودة أثره، إلّا أنّ الحياة الآخرة لا يغنى فيها عن شي‏ء، فانّ الملك يومئذ للّه و بيده و تحت مشيّته.

[۱۶] . و اسْتَغْنَى الرجلُ: أصاب غِنىً. و الغُنْيَةُ: اسم من الاستغناء، تَغَنَّى على معنى استغنى.

[۱۷] . و يكفى في غفلة الإنسان و جهلة: أنّه إذا شاهد في الحياة الدنيا غناء في جهة من جهاته، يعرض عن اللّه الّذى بيده أزمّة الأمور. كَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏- ۹۶/ ۷

[۱۸] . و الغَنِيُّ: من أسماء اللّه عزّ و جل:. فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ‏- ۳/ ۹۷. إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ‏- ۳۹/ ۷. وَ اللَّهُ الْغَنِيُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ- ۴۷/ ۳۸. قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِيُ‏- ۱۰/ ۶۸ و لا يخفى أنّ الفقر إمّا في جهة التكوين و الإيجاد.أو في جهة التسوية و تعديل الخلق بعد الإيجاد.أو في جهة التقديرات و برنامج البقاء و إدامة الحياة.أو في جهة الأمور الخارجيّة و الفقر اليها من وسائل الحياة.و جميع الموجودات إنسانا أو غير إنسان: فقراء محتاجون في هذه الجهات كلّها، و ليس شي‏ء من هذه الأمور الأربعة في اختياره و تحت قدرته. سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى‏- ۸۷/ ۳. وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً- ۲۵/ ۲. يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ- ۳۵/ ۱۵ فاللّه تعالى هو الغنىّ المطلق و هو الأزلىّ الدائم في ذاته و بذاته و لذاته، و ليس في وجوده فقر و لا ضعف و لا حاجة بوجه من الوجوه، و هو نور لا يتناهى و لا يحدّ بأىّ حدّ، و هو الكائن قبل أىّ موجود و بعد فناء كلّ شي‏ء و كيف يتصوّر له فقر و ضعف و هو أوجد كلّ الأشياء و سوّيها و قدّرها و رزقها. أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ- ۲۷/ ۶۴. وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها- ۱۱/ ۶ ثمّ إنّ الغنىّ قد وصف في القرآن المجيد: بأربعة أوصاف:. وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ- ۲/ ۲۶۳. وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ- ۲/ ۲۶۷. وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ- ۶/ ۱۳۳. وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ‏- ۲۷/ ۴۰ فانّ الغِنَى من حيث ذاته يقتضى الطغيان و العدوان و الاستكبار، فقورن بصفة الحلم و المحموديّة و الرحمة و الكرم، و كلّ منها في مورد يناسبه، و هذه الصفات تخالف الطغيان و العدوان الممتنعة من اللّه الغنىّ.نعم الغِنَى المطلق يقتضى الحلم و الكرم و الرحمة، و إلّا يوجب فقرا و ضعفا و احتياجا، فانّ الطغيان يلازم الفقر و الاحتياج.و أمّا الغِنَى الظاهرىّ الخيالىّ في جهة: فمن جهة ملازمته الجهل و الغفلة عن الحقّ و عن حقيقة فقره و فنائه: يظهر منه الطغيان و الاستكبار.فالطغيان نتيجة غنى الإنسان، من جهة كشفه عن الفقر و النقصان.

[۱۹] . (الفرق) بين الغنى و الجدة و اليسار: أن الجدة كثرة المال فقط يقال رجل واجد أي كثير المال، و الغنى يكون بالمال و غيره من القوة و المعونة و كل ما ينافي الحاجة، و قد غني يغني غنى، و استغنى طلب الغنى، ثم كثر حتى استعمل بمعنى غنى، و الغناء ممدودا من الصوت لامتاعه النفس كإمتاع الغنى، و المغاني المنازل للاستغناء بها في نزولها، و الغانية الجارية لاستغنائها بجمالها عن الزينة، و أما اليسار فهو المقدار الذي تيسر معه المطلوب من المعاش فليس ينبى‏ء عن الكثرة، ألا ترى أنك تقول فلان تاجر موسر و لا تقول ملك موسر لأن أكثر ما يملكه التاجر قليل في جنب ما يملكه الملك.

[۲۰]. این نقل مجاهد که در الدر المنثور، ج‏۶، ص۳۱۵ آمده است را می‌توان به نحوی در اینجا اضافه کرد:

و أخرج عبد بن حميد و ابن المنذر عن مجاهد في قوله أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى‏ قال رجل من بنى فهر اسمه عبد الله بن أم مكتوم أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى‏ عتبة بن ربيعة و أمية بن خلف‏

[۲۱] . این فرازی از همان حدیثی است که امیرالمومنین ع در یک مجلس ۴۰۰ باب که خیر دنیا و آخرت در آن است به شیعیانش یاد داد و فرازهایی از آن قبلا گذشت:

جلسه۹۰، حدیث۳ http://yekaye.ir/hud-001-113/

جلسه ۲۴۶، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-26/

جلسه۲۹۴، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-maaarij-70-23/

جلسه ۳۳۷، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-balad-90-8/

جلسه۳۸۸، حدیث۵ http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-30/

جلسه ۴۶۶، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-20/

جلسه ۶۳۷، پاورقی ۶ http://yekaye.ir/al-kahf-18-56/

جلسه ۶۵۵ حدیث۳ https://yekaye.ir/al-kahf-18-74/

جلسه ۷۶۶، حدیث۲ http://yekaye.ir/ya-seen-36-19/

جلسه ۷۹۱، حدیث۲ http://yekaye.ir/ya-seen-36-43/

جلسه ۷۹۵، حدیث ۱ http://yekaye.ir/ya-seen-36-47/

جلسه ۸۴۴، حدیث۳ http://yekaye.ir/ale-imran-3-174/

جلسه ۸۹۵، حدیث۱  http://yekaye.ir/al-fajr-89-24/

جلسه ۹۰۵، حدیث۶٫ب http://yekaye.ir/ale-imran-3-182/

جلسه ۹۱۳، حدیث۴ http://yekaye.ir/ale-imran-3-190/

جلسه ۹۲۶، حدیث۱۰ http://yekaye.ir/an-nesa-4-1/

جلسه ۹۸۵، حدیث۴ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-18/

جلسه ۹۹۳، حدیث۲ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-26/

جلسه ۱۰۳۶، حدیث۵ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-69/

جلسه ۱۰۶۸، حدیث۱۰.ب https://yekaye.ir/al-hujurat-49-03/

جلسه ۱۰۷۷، حدیث۶ و حدیث ۳۳ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-12-1/ و حدیث ۵۳ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-12-3/

شروع حدیث در خصال چنین است:

حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ الْيَقْطِينِيُّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي عَنْ‏ آبَائِهِ ع أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَّمَ أَصْحَابَهُ فِي مَجْلِسٍ وَاحِدٍ أَرْبَعَمِائَةِ بَابٍ مِمَّا يُصْلِحُ لِلْمُسْلِمِ فِي دِينِهِ وَ دُنْيَاه‏…

[۲۲] . فِيمَا نَاجَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مُوسَى ع يَا مُوسَى لَا تَرْكَنْ إِلَى الدُّنْيَا رُكُونَ الظَّالِمِينَ وَ رُكُونَ مَنِ اتَّخَذَهَا أَباً وَ أُمّاً يَا مُوسَى لَوْ وَكَلْتُكَ إِلَى نَفْسِكَ لِتَنْظُرَ لَهَا إِذاً لَغَلَبَ عَلَيْكَ حُبُّ الدُّنْيَا وَ زَهْرَتُهَا يَا مُوسَى نَافِسْ فِي الْخَيْرِ أَهْلَهُ وَ اسْتَبِقْهُمْ إِلَيْهِ فَإِنَّ الْخَيْرَ كَاسْمِهِ وَ اتْرُكْ مِنَ الدُّنْيَا مَا بِكَ الْغِنَى عَنْهُ وَ لَا تَنْظُرْ عَيْنُكَ إِلَى كُلِّ مَفْتُونٍ بِهَا وَ مُوكَلٍ إِلَى نَفْسِهِ وَ اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ فِتْنَةٍ بَدْؤُهَا حُبُّ الدُّنْيَا

[۲۳] . ِ وَ لَا تَغْبِطَنَّ أَحَداً بِرِضَى النَّاسِ عَنْهُ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ رَاضٍ عَنْهُ وَ لَا تَغْبِطَنَّ مَخْلُوقاً بِطَاعَةِ النَّاسِ لَهُ فَإِنَّ طَاعَةَ النَّاسِ لَهُ وَ اتِّبَاعَهُمْ إِيَّاهُ عَلَى غَيْرِ الْحَقِّ هَلَاكٌ لَهُ وَ لِمَنِ اتَّبَعَهُ.

[۲۴] . أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى ع يَا مُوسَى ع

[۲۵] . وَ لَا تَدَعْ ذِكْرِي عَلَى كُلِّ حَالٍ

[۲۶] . و إِنَّ تَرْكَ ذِكْرِي يُقْسِي الْقُلُوبَ.

[۲۷] . وَ مَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَاتَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَيْهَا أَعْمَتْهُ.

[۲۸] . در جلسه۱۶۷، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-araf-007-142/

و جلسه۲۱۲، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-muminoon-023-074/

و جلسه ۲۰۲، پاورقی ۲: https://yekaye.ir/ale-imran-003-31/#_ftn2

و جلسه۲۵۴، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-34/

و جلسه۳۵۴، حدیث۴ http://yekaye.ir/al-alaq-96-7/

و جلسه ۶۳۲، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-kahf-18-51/

و جلسه ۸۳۹، حدیث۲  http://yekaye.ir/ale-imran-3-168/

و جلسه ۸۷۹، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-fajr-89-8/

و جلسه ۹۲۰ حدیث۲ https://yekaye.ir/ale-imran-3-197/

و جلسه ۱۰۷۷ حدیث۹۵ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-12/ گذشت.

[۲۹] . وَ لَا عِزَّ أَرْفَعُ مِنَ الْحِلْمِ وَ لَا حَسَبَ أَبْلَغُ مِنَ الْأَدَبِ وَ لَا نَصَبَ أَوْضَعُ مِنَ الْغَضَبِ

[۳۰] . وَ لَا سَوْأَةَ أَسْوَأُ مِنَ الْكَذِبِ وَ لَا حَافِظَ أَحْفَظُ مِنَ الصَّمْتِ وَ لَا غَائِبَ أَقْرَبُ مِنَ الْمَوْتِ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ مَنْ نَظَرَ فِي عَيْبِ نَفْسِهِ اشْتَغَلَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ وَ مَنْ رَضِيَ بِرِزْقِ اللَّهِ لَمْ يَأْسَفْ عَلَى مَا فِي يَدِ غَيْرِهِ وَ مَنْ سَلَّ سَيْفَ الْبَغْيِ قُتِلَ بِهِ وَ مَنْ حَفَرَ لِأَخِيهِ بِئْراً وَقَعَ فِيهَا وَ مَنْ هَتَكَ حِجَابَ غَيْرِهِ انْكَشَفَ عَوْرَاتُ بَيْتِهِ وَ مَنْ نَسِيَ زَلَلَهُ اسْتَعْظَمَ زَلَلَ غَيْرِهِ

[۳۱] . مِنْ وَصِيَّةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ص لِوَلَدِهِ الْحَسَنِ ع‏ … وَ مَنْ أُعْجِبَ بِرَأْيِهِ ضَلَّ وَ مَنِ اسْتَغْنَى بِعَقْلِهِ زَل‏.

[۳۲] . وصيته لابنه الحسين ع‏: يَا بُنَيَّ أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ … وَ مَنْ أُعْجِبَ بِرَأْيِهِ ضَلَّ وَ مَنِ اسْتَغْنَى بِعَقْلِهِ زَل‏.

[۳۳] . «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى‏» أي من كان عظيما في قومه و استغنى بالمال.

[۳۴] . و قال بعضهم: استغنى أثرى و هو فاسد هاهنا، لأن إقبال النبي عليه الصلاة و السلام لم يكن لثروتهم و مالهم حتى يقال له أما من أثرى، فأنت تقبل عليه، و لأنه قال: وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى‏ وَ هُوَ يَخْشى‏ [عبس: ۸، ۹] و لم يقل: و هو فقير عديم.

[۳۵] . قال عطاء: يريد عن الإيمان، و قال الكلبي: استغنى عن اللّه.

[۳۶] . قوله تعالى: «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى‏ فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى وَ ما عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى» الغنى و الاستغناء و التغني و التغاني بمعنى على ما ذكره الراغب فالمراد بمن استغنى من تلبس بالغنى و لازمه التقدم و الرئاسة و العظمة في أعين الناس و الاستكبار عن اتباع الحق قال تعالى: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏»: العلق: ۷، و التصدي التعرض للشي‏ء بالإقبال عليه و الاهتمام بأمره. و في الآية إلى تمام ست آيات إشارة إلى تفصيل القول في ملاك ما ذكر من العبوس و التولي فعوتب عليه و محصله أنك تعتني و تقبل على من استغنى و استكبر عن اتباع الحق.

[۳۷] . مراد از «مَنِ اسْتَغْنى‏» يا بى‏نيازى مالى است كه باعث مى‏شود شخص خود را برتر از ديگران بداند و يا بى‏نيازى از ارشاد و هدايت است كه شخص، ديگران را گمراه و منحرف ببيند. البتّه جمع ميان هردو نيز ممكن است، يعنى شخص در اثر ثروت زياد، گرفتار غرور شده و به سخن حق ديگران گوش فراندهد.

[۳۸] . و من قال: أما من استغنى بماله فهو صحيح، لأن المعنى أنه استغنى عن الإيمان و القرآن، بماله من المال.

بازدیدها: ۴۹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*